#روایت‌از‌میدان با صدایی گرفته و دستانی لرزان بسویم آمد. میشود برای نوه من هم لباس بدهید گفتم مادرجان این لباسها برای نازحین است اگر شماهم نازح هستید تقدیمتان کنم. گفت من نازح هستم از جنوب لبنان خانه مان را اسراییل با موشک آوار کرد وما به نزدیک هرمل آمدیم این نوزاد فرزند شهید است. پدرش قبل از شهادت نام ابراهیم را برایش انتخاب کرد ابراهیم سیف الله فرزند شهید مصطفی سیف الله شرمنده اش شدم شرمنده نوزادی که قبل از نام خودش، نام فرزند شهید بر او نهاده شد... و مادری که هنوز لباس سیاه عزا برتن داشت... دستان ما خالی تر از ان است که بتوانیم گوشه ای از رنج این مردم غیور را برطرف کنیم، بضاعت ما در حدی است که بگوییم ما فراموشتان نکردیم هرچند دستمان خالی است اما اندک مطاعی که داریم را بهانه کردیم تا عشقمان را به شما ثابت کنیم... ما با عمق جان میگوییم دائماً معکم این شعار نیست،این باور ماست... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan 🆔 [کانال اطلاع رسانی پویش طارق](http://ble.ir/puyesh_taareq_ostad_qasemiyan)

#روایت‌از‌میدان نامه ها وتبرکات خانمهای ایرانی ومجموعه طارق هم تقدیم مامانهای عزیزی شد که تازه نوزادشون بدنیا اومده بود. جالبه همسر خانمی که بچه چهارمش رو بدنیا آورده بود میگفت ما بچه میاریم تا سرباز تربیت کنیم برای ظهور... و چه در زمان آسایش سوریه وچه حالا که آواره ایم از داشتن فرزند زیاد نه تنها ناراحت نیستیم که افتخار هم میکنیم. واقعا این مادر که ماههای اول بارداری را در آسایش وامنیت گذرانده بود وحالا به این روزهای سخت زندگی خود رسیده بود جا داشت افسرده باشد اما چنان سرور و شعفی از داشتن نوزادش در چهره اش نمایان بود که نشان میداد حتی ذره ای از بودن این نوزاد پشیمان و آزرده نیست. 🇮🇷🇱🇧 @SafarNameh_Lobnan 🆔 [کانال اطلاع رسانی پویش طارق](http://ble.ir/puyesh_taareq_ostad_qasemiyan)