eitaa logo
| الیه راجعون |
544 دنبال‌کننده
90 عکس
86 ویدیو
4 فایل
اشعار،نوشته‌‌ها و دغدغه‌های نوید نیّری | طلبه و معلم ارتباط با من: @ensanrasane
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال در حال به روز رسانی است ...
در سینه غمی به وُسعِ دریا دارم آهی ز نهاد تا ثریا دارم با اینهمه دلخوشم در این ویرانی چشمانِ تو را ز دارِ دنیا دارم
ای داغِ به دل نشسته بیمارِ توام عمری‌ست در آرزوی دیدارِ توام از بندِ خود ای دوست رهایم نکنی آزاد از آنم که گرفتارِ توام
بر خاکِ تو سر نهاده‌ام با دلِ خون دلباخته را مباد باکی ز جنون سجّاده و تسبیح به وَجْد آمده‌‌اند میخانه‌ات آباد و شرابت افزون
با قامتِ کوچکش عَلَم را برداشت در چهره نشانِ غیرت از حیدر داشت هر قطره‌ی خون او که افتاد به خاک در خلقتِ ما بذرِ وفاداری کاشت
فانوسِ شکسته‌ام که خاموش شده با غربت و انزوا هم‌آغوش شده چون امر به معروفم و نهیْ از منکر از خاطر دوستان فراموش شده
مرا به‌ غیر‌تو با این‌ و‌ آن چه‌کاری هست؟ اگر هنوز نفس می‌کشم به خاطر توست
ای ماهِ من بدون تو باید چگونه زیست؟ چیزی‌ که بی‌تو حوصله‌اش نیست‌ زندگی‌ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍🏻🎙 شعر و دکلمه: نوید نیّری تقدیم به حضرت امام عصر ارواحنا فداه
باسمه تعالی چیزی نمانده در دل من جز هوای تو جانی‌ست مانده در تن و آن‌هم فدای تو از طعنه‌های عالَم و آدم مرا چه باک؟ عزّت همیشه بوده به دستِ خدای تو همواره پای باورِ خود خواهم ایستاد تنها اگرچه جان بدهم روی پای تو نفرین! اگر برای خوشایندِ این و آن راهی رَوم که نیست در آن رَه رضای تو در ازدحامِ شهر به این فکر میکنم انسان‌ چه غافل است،چه خالی‌ست جای‌ تو دل‌ها چه کم برای شما تنگ می‌شوند یا ایّها العزیز، بمیرم برای تو ...
باسمه تعالی 🌱وقتی کسی را روی زمینِ خدا دوست می‌داریم، وقتی عاشق می‌شویم و از جانب معشوق خبر یا نامه‌ای برای ما می‌آورند چه می‌کنیم؟ حتی اگر آن نامه به زبانی غیر از زبانی که ما بلدیم نوشته شده باشد و محبوب ما از نژاد و زبانی دیگر باشد، آیا نسبت به این نامه و خبر از جانب یار بی‌تفاوتیم و یا چون زبان نامه را نمی‌دانیم بی‌خیال آن می‌شویم؟ هیهات! 🌱اگر با خود صادق و منصف باشیم اقرار می‌کنیم که نخواهیم توانست بیخیال نامه‌ی معشوق شویم و اگر هم زبان نامه را بلد نباشیم لااقل به قدری که بتوانیم نامه را بخوانیم و از پیغام و مقصود جناب معشوق باخبر شویم،می‌رویم و قدری از آن زبان فرا می‌گیریم و سپس با شوق فراوان و در حالی که کیلو کیلو قند در دلمان آب می‌شود نامه را می‌گشاییم و با عشق و با ذوق شروع به خواندن نامه می‌کنیم. حتی پس از خواندن نامه، حتی پس گذشت ساعت‌ها، روزها و یا سال‌ها از دریافت آن، گاهی نامه را روی صورت می‌گذاریم و‌ آن را می‌بوییم،چرا که بوی معشوق می‌دهد. گاهی نامه را می‌بوسیم و آن را روی چشمان خود می‌گذاریم و با نوشته‌ و‌ دستخط محبوب‌مان عشقبازی می‌کنیم. اینها همه برای نامه‌ای و‌ خبری از جانب معشوقی زمینی و ناقص و محدود و ضعیف و فانی است. 🌱اما حال ما در برابر نامه‌ی جاودانیِ آن معشوق حقیقی و ابدی که باقی و کامل و بی‌نهایت است و جمیع صفات کمالیه را داراست چگونه است؟ حال ما در برابر او که نسبت به ما از هر کسی بیشتر شوق و محبت دارد چه سان بوده؟ 🌱 با اینکه می‌دانیم قرآن کریم نامه‌ای عاشقانه و‌ حکیمانه از جانب خداوند متعال به ماست و پروردگار ما این نامه‌ را برنامه‌ای برای خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت ما قرار داده و همین نشان از خیرخواهی،محبت و عشق او به بندگان و سعادت ایشان است،اما در برابر آن شوق و‌ذوقی نداریم و میل و رغبت شایسته ای به خواندن،بوسیدن و فهمیدن آن نشان نمی‌دهیم. 🌱به راستی ما را چه شده است؟ چه غفلت و خسران عظیمی ما را فرا گرفته! آیا جز این است که این غفلت و قدرناشناسی از عدم شناخت ما نسبت به خدا و کلامش نشأت می‌گیرد؟ «عشق از شناخت می‌گذرد، اتفاق نیست.» 🌱ای کاش تا فرصتی در این کارگاه هستی باقی مانده، ما نیز عاشق شویم،عاشق آن معشوق حقیقی و ابدی. «عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی» 🌱کاش تا دیر نشده به خودمان بیاییم و دست از قهر و کناره گیری از نامه‌ی جاودانی معشوق،یعنی قرآن کریم برداریم، عاشقانه و متفکرانه آن را بخوانیم، روی چشم بگذاریم،آن‌گاه که دلتنگ خدا می‌شویم نامه‌اش را با عشق ببوییم،ببوسیم و مهم‌تر از همه برای فهم و درک معارف عمیق و ارزشمند آن که ضامن سعادت دنیا و ابدیت ماست به قدر وسع و توان قدمی برداریم که این کمترین سپاسگزاری و تکلیف در برابر خداوندی ست که ما را به دار سلام و سعادت دعوت نموده و چه زشت است که دعوت اش را اینگونه با بی‌توجهی به کلام جاودانه و نورانی‌اش نادیده بگیریم. 🌱به امید آنکه قدر و منزلت نامه‌ی معشوق را بیشتر و بهتر بدانیم و عشق حقیقی را با تلاوت و فهم کلام معشوق، به قدر ظرف وجودی‌مان بیابیم تا ماهم قطره‌ای از دریای بیکران عشق حق تعالی را چشیده باشیم. ➖
با پای خود آمدم به اقرارِ گناه روی از شبِ تاریک متابی ای ماه عمری‌ست به پرچمت گره خورده دلم روحی و دَمی فِداک اباعبدالله
غرقِ نوری و به سر چادرِ زهرا داری طعنه‌ها خورده‌ای امّا دلِ دریا داری نشدی اهل تبرّج که دلی را نبَری این وقاری‌ست که از زینب کبریٰ داری
باسمه تعالی 🔹امروز مدرسه برای بچه‌ها برنامه‌ی مسابقات فوتبال داشت. محل برگزاری مسابقات زمین چمن نزدیک مدرسه بود. با تجربیاتی که از فوتبال در دوران نوجوانی داشتم و آموزش‌هایی که در آن روزها زیر نظر مربی دیده بودم نکاتی را به بچه‌ها توصیه کردم و ترکیب تیم را چیدم. در همان چیدمان ترکیب، تعارض تمایلات و نارضایتی برخی بچه‌ها که طبیعی هم بود ظهور پیدا کرد. بعضی دوست داشتند در ترکیب اصلی باشند اما صلاح این بود که بازیکن ذخیره بمانند. برخی دیگر تمایل داشتند در خط حمله بازی کنند اما صلاح این بود که در پست دیگری باشند و خلاصه برای برخی بچه‌ها همه‌چیز آنطور که میخواستند پیش نمی‌رفت و بخشی از ماجرا را با برنامه‌ریزی قبلی و عمدی انجام دادم تا برخی خلقیات و روحیات پنهان بچه‌ها در مواقع حساس و سر بزنگاه ها برایم روشن تر شود و همینطور هم شد. 🔹عده‌ای از خود قهر و ناز نشان دادند اما چون دیدند به قهرشان بها داده نمی‌شود و نازشان در این مورد خریدار ندارد پشیمان شدند یا عذرخواهی کردند و در صلاحدید گروه و اهداف تیم حل و هضم شدند. عده‌ای حاضر شدند به خاطر تیم فداکاری کنند و گاهی بازی نکنند تا تیم پیروز شود و هدف بالاتری را می‌دیدند. ظاهرا فوتبال بازی میکردند اما درواقع صحنه‌ی نمایش روحیات بچه‌ها و مبارزه با تمایلات هم بود. این جمله را چندبار برای بچه‌ها تکرار کردم: «همیشه همه چیز اونطور که می‌خوایم پیش نمیره،باید سازگاری رو یاد بگیریم و در هیچ شرایطی خودمونو نبازیم». 🔹مسابقات شروع شد. اولین بازی را مساوی کردند و دومین بازی را باختند،در حالیکه رقیب اصلی‌شان دوبازی اول را برده بود و شش امتیاز داشت اما بچه‌های ما فقط یک امتیاز داشتند و در آستانه‌ی حذف شدن قرار گرفتند. ناامیدی و ناراحتی و حس شکست در بچه‌ها رخنه کرده بود و حتی بعضی گریه میکردند و همه چیز را تمام شده می‌دانستند. بچه‌ها را صدا زدم که همه جمع شوند تا برایشان کمی صحبت کنم. گفتم: «می‌دونم چقدر ناراحتید و حس می‌کنید دیگه تلاش فایده‌ای نداره و دارید حذف میشید و طبیعتا دیگه امیدی هم برای قهرمانی ندارید،اما از اول قرار نبوده برای برد و باخت بازی کنید. اومدید تلاشتونو انجام بدید و هرکس مسئولیتش رو درست انجام بده. این مهمه. به عنوان تفریح بهش نگاه کنید، برد و باخت اینجا اهمیتی نداره. حالا ازتون میخوام ناامید نشید و ادامه بدید.هنوز دوبازی مونده و ممکنه رقیب تون از بازی های بعدش امتیاز نگیره و خودتونو بهش برسونید. اگه امیدوار باشید و اونطور که گفتم بازی کنید میتونید جبران کنید. پس ناامید نباشید و فقط تلاشتونو انجام بدید. سعی کنید با پاس کاری و کار گروهی،خوب و قشنگ بازی کنید و به برد و باخت فکر نکنید. حالا برید توی زمین.می‌دونم که برنده میشید.» 🔹بچه‌ها وارد زمین شدند و بازی شروع شد.با تمام وجود و با همه‌ی توان بازی می‌کردند. بازی را هم بردند و امید به جمع بچه‌ها برگشت.آن تیمی هم که رقیب اصلی شان بود نتوانست از بازی خودش امتیاز بگیرد و بچه ها خودشان را نزدیک کرده بودند. بچه‌ها روحیه گرفته بودند و بازی بعدی را هم بردند. باورشان نمی‌شد و از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند. حالا آن تیمی که با یک امتیاز در آستانه‌ی حذف شدن بود به همراه رقیب شان به مرحله‌ی بعد صعود کرده بودند. از دل شکست و رنج و ناامیدی، پیروزی و لذت و امید روییده بود و بچه‌ها داشتند سرد و گرم روزگار و تغییر حالات زندگی را در موضوع کوچکی مثل مسابقات فوتبال تجربه میکردند. داشتند می‌دیدند گاهی که از پیروزی اطمینان دارند شکست میخورند و گاهی که به شکست رسیده‌اند پیروزی روی خوش به آن ها نشان میدهد و برایشان گفته بودم که تمام زندگی همین است و هنر ما این باید باشد که از دل رنج‌ها رشد کنیم و در ناامیدی‌ها بایستیم و ادامه بدهیم. 🔹بچه‌ها بازی بعد را هم بردند و در فینال با همان رقیب اصلی رو به رو شدند که در دوبازی اول پنج امتیاز از آن‌ها عقب بودند و بازی را به آن ها واگذار کرده بودند. فینال از راه رسید و بچه‌ها با یک عملکرد خوب این بازی را هم با پیروزی پشت سر گذاشتند. حالا پس از آن‌همه ناامیدی و ناراحتی که در اوایل مسابقات تجربه کرده بودند، با خوشحالی و اعتماد به نفس خودشان را تیم اول می‌دیدند که همه‌ را پشت سر گذاشته و قهرمان شده. این یک پایان دراماتیک بود. 🔹من هم از خوشحالی بچه‌ها خوشحال بودم،اما بیشترین خوشحالی‌ام به خاطر تجربه‌های ارزشمند و درس‌هایی بود که بچه‌ها از اتفاقات امروز گرفتند. 🔹آری،زندگی آمیخته با رنج ها و سختی هاست.باید اینجا رنج ها و تلخی‌ها‌ی گذرا را به جان خرید به امید ابدیتی آرام و شیرین که همین تحمل رنج ها و صبوری در ناملایمات رمز رشد و شکوفایی انسانی و سعادت ابدی است. ➖خاطره‌ی مدرسه، ۲۶ مهر ۱۴۰۲
هر نفَس گامی به‌سوی مرگ می‌آییم و باز دل به دنیایی که از ما می‌گریزد بسته‌ایم
باسمه تعالی اَلا ای کوفیان ای سست عنصرهای بد کردار به نرخِ روز نان خور‌های از هر لاشه چون کفتار کجا رفت آن همه شور و شعار و نامه و دعوت؟ چه شد آن لاف‌ها و وعده‌ها؟ کو صدق در گفتار؟ عوض کردید اَجرِ آخرت را با دو مَن گندم؟! بهای یوسفِ زهراست مُشتی دِرهم و دینار؟! میان کوفه و تهران چه فرقی هست؟ حالا هم همان پَستی همان دنیاپرستی می‌شود تکرار امام امروز هم تنهاست چون ما اهل دنیاییم به یاد آوای هَل مِن ناصرش را تا ابد بسپار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا مرا فروخت،مرا باز پس بگیر آه ای نجات‌بخشِ زمین‌خورده‌ها،حسین!
باسمه‌تعالی افتاده‌‌ایم دور ز هم،کو نشانِ تو؟ جانِ من است بینِ تنم یا که جان‌ِ تو؟ هم مِهر توست در همه‌ی تار و پودِ من هم یادِ من نهفته مَها در نهانِ تو هیچم به پیشگاهِ تو آری ولی ببین! من نیز عاشقم،یکی از عاشقانِ تو کِی می‌رسد‌ شبی که ببینم از این دیار پرواز کرده‌ام طرفِ آسمانِ تو ای کاش عطرِ پیرهنت را بیاورد بادی که می‌وزد به من از آستانِ تو
موی خون‌ْآغشته‌ات بر باد رقصان روی نِی زُلف تنها نه،جهانی را پریشان کرده‌ای!
5.04M
💠 برای کدام حسین عزاداری می‌کنیم؟ ➖آیا امام حسین_علیه السلام_افراد در حال معصیت و بی‌حجاب‌ها را می‌پذیرد؟ 🎙 نوید نیّری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا