eitaa logo
| الیه راجعون |
531 دنبال‌کننده
117 عکس
123 ویدیو
6 فایل
اشعار،نوشته‌‌ها و دغدغه‌های نوید نیّری | طلبه و معلم ارتباط با من: @ensanrasane
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 اختلاط زن و مرد در دانشگاه، منکر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 رهبر معظم انقلاب: 🔹 بنده آدم خشکه‌مقدّسی نیستم که خیال کنند بنده از روی خشکه‌مقدّسی یک حرفی میزنم؛ نخیر، مسئله این است: اختلاط دو جنس از نظر اسلام یک چیز مطلوبی نیست... 🔹 [ اختلاط دو جنس ] در جایی که ضرورتی نداره، اینها ضرر میزند، دلها را خراب میکند... 💐
My recording ۲.mp3
11.41M
💠 شرح نامه ۳۱ نهج‌البلاغه 🌿، ۴ آذر ۱۴۰۳ «ارائه‌‌ شده در کلاس‌ شهید بالازاده» 🎙نوید نیّری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
My recording ۳.mp3
10.2M
💠 شرح نامه ۳۱ نهج‌البلاغه 🌿، ۶ آذر ۱۴۰۳ «ارائه‌‌ شده در کلاس‌ شهید بالازاده» 🎙نوید نیّری
باسمه تعالی امروز بعد از جلسه‌ی آموزش خانواده‌ی استاد جلسه، مادر دانش‌آموزم، مرا در محل نمایشگاه مقاومت در طبقه‌ی دوم مدرسه دیدند و درخواست کردند چنددقیقه‌ای صحبت کنیم. فرزند ایشان دانش‌آموزی است که از ابتدا به تکالیف و آداب توجه چندانی نداشت و نسبت به این موضوعات بی‌تفاوت بود. سال‌های قبل هم همین رویه را داشته. آنطور که مادرش می‌گفتند همیشه و تقریبا هرشب نسبت به تکالیف و درس‌خواندن با اشک و ناله اعتراض می‌کرد. مادرش می‌گفتند: «چیزی که چهار سال دنبالش بودیم را در این چندروز اخیر برای اولین بار از پسرم دیدیم. چند روز است بدون اینکه من چیزی درباره انجام تکالیف به او بگویم و یادآوری کنم، خودش پیگیر تکالیف کلاس است و خودکار به انجام تکالیفش می‌پردازد و نسبت به شما احساس مسئولیت می‌کند. این برای من که چند سال است چنین رفتاری از او ندیده‌ام و آرزوی این احساس مسئولیت و خودجوش تکلیف انجام دادن از او را داشتم خیلی خوشحال کننده و امیدوار کننده است. از لحاظ رفتاری هم نسبت به قبل مقداری آرام و کنترل شده رفتار می‌کند.» سپس تشکر و دعایم کردند. کاری که بنده از ابتدا به مرور با این دانش‌آموز انجام دادم این بود که اولا کوچکترین تلاش‌های او را می‌دیدم و به او هم می‌فهماندم که تلاشش را می‌بینم. دوما به او شخصیت و جایگاه دادم و به او فرصت تدریس به دانش‌آموزان را دادم که به او به نوعی حس خودباوری و جایگاه داشتن می‌داد. سوما در مواقعی او را درک کردم که نیاز به درک کردن داشت.مثلا یک بار که تکالیف را می‌دیدم و بچه‌ها یکی یکی می‌آمدند تکلیفشان را نشانم بدهند، از من اجازه خواست که پیشم بیاید و خصوصی مطلبی را بگوید. اجازه دادم آمد دم گوشم گفت: «حاج آقا من دیشب نصف تکلیفم رو انجام دادم و‌ نصفش مونده، می‌خواستم انجام بدم اما توی خونه مشکلی پیش اومد و مجبور شدیم بریم بیرون، دیگه نشد ادامه بدم.» با اینکه گاهی فیلم بازی می‌کرد اما با توجه به شواهد و قرائن می‌دانستم این یکی را دروغ نمی‌گوید. از او همان تکلیف نصفه‌اش را پذیرفتم و دیگر آن لحظه که دلیلش را شنیدم جلوی بچه‌ها توبیخش نکردم. در مجموع رویه‌ی ثابتی که به طور یکسان نسبت به دانش‌آموزانم دارم این است که به وقتش به آن ها محبت و مهربانی می‌کنم و نسبت به آن‌ها درک و همدلی دارم و در مواقع مورد نیاز هم آن ها را توبیخ می‌کنم و ناراحتی و نارضایتی ام را به آن‌ها ابراز می‌کنم. فکر می‌کنم این رویکرد بنده یعنی مهربانی و اقتدار در کنار هم، در طول این مدتی که گذشت، او را مانند سایر دانش‌آموزان عزیز و دوست داشتنی‌ام به این نتیجه رسانده که من خیرخواه و دلسوز او هستم و او را درک می‌کنم. به این نتیجه رسیده که بی‌معرفتی‌ است اگر در برابر اینهمه احترام و درک و شخصیتی که برای او قائل شده‌ام، در انجام تکالیف کوتاهی کند و به تحرک و تکاپو افتاده است و البته بچه‌ها به خاطر توبیخ‌ها و جدیت‌های به موقع و اینکه قبلا به آن‌ها گفته‌ام از دانش‌آموزی که مسئولیت پذیر و مودب نیست خوشم نمی‌آید، از بنده حساب می‌برند چون دوست ندارند از چشمم بیفتند.در واقع بچه‌ها هم مرا دوست دارند و ارتباط عاطفی خوبی باهم داریم و هم از من حساب می‌برند. و الحمدلله علی کل حال و صلی‌الله علی محمد و آله اجمعین. تاریخ نگارش: سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسمه تعالی امروز زنگ آخر که به کلاس آمدم، دیدم روی میزم و چندتا از نیمکت‌های بچه‌ها با ماژیک کلماتی نوشته شده که البته کلمات بدی نبودند و موضوعش یک‌ شوخی بود که از قبل بچه‌ها باهم سرکلاس داشتند، اما خب نوشتن با ماژیک روی میز و نیمکت‌ها یعنی کثیف کردن آن‌ها و زحمت پاک کردنشان. تا با چهره‌ای ناراحت نگاهم به نوشته‌ها افتاد، برخی بچه‌ها شروع کردند توبیخ یکدیگر که چرا نوشتی و بچه‌ها تقصیر را گردن نمی‌گرفتند و هرکس می‌گفت من نبودم. با توجه با اینکه این شوخی تنها بین سه نفر مطرح شده بود و روی آن اصرار داشتند که اتفاقا شوخی‌شان روی اعصاب بچه‌های دیگر بود، ذهنم یکی از آن سه نفر را احتمال می‌داد و خود بچه‌ها هم حدس می‌زدند کار چه کسی یا کسانی است. بدون هیچ صحبتی آرام از کلاس بیرون رفتم، از آبدارخانه دستمالی نمناک آوردم و خودم شروع کردم به تمیز کردن نوشته‌های ماژیک مشکی از روی میزها. نه تنها میز خودم بلکه نیمکت‌های بچه‌ها را هم دستمال کشیدم و نوشته‌ها را پاک کردم. وقتی در حال تمیز کردن میزم و خصوصا نیمکت‌ها بودم، سکوت سنگینی کلاس را فراگرفته بود، زیرچشمی به چهره‌‌ی بچه‌ها نگاهی انداختم، چهره‌ها غرق در شرم و ناراحتی و تعجب بود، اما بیش از هرچیزی شرم و خجالت. چندتا از بچه‌ها به آرامی و‌ در حالی که غم و خجالت زدگی را در صدایشان می‌‌شد پیدا کرد، گفتند: «حاج‌آقا! بدید من پاک می‌کنم!» آرام گفتم: «نیازی نیست، خودم تمیز می‌کنم.» سپس دستمال را به آبدارخانه برگرداندم و درس را شروع کردم. چهره‌ی آن دو سه نفر بیش از همه شرمنده بود، اما یک نفر بیش از همه معذب بود.شاید خودش بود، نمی‌دانم. می‌توانستم کاری کنم که هرکس آن‌کار را کرده خودش را معرفی کند و یا به او بگویم میزها را همانطور که کثیف کرده تمیز کند. راهکارهایی برای پیدا کردن دانش‌آموز مقصر داشتم، اما شاید اگر آن‌گونه رفتار می‌کردم به اندازه‌ی این رفتار که خودم میز و نیمکت‌ها را دستمال کشیدم و تمیز کردم، روی بچه‌ها اثر نداشت و آن عزیزدلی که روی میزها با ماژیک نوشته بود را این‌گونه از کارش پشیمان نمی‌کرد. «و لا موثر فی‌الوجود الّا الله.» نگارش: شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳