eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
86 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
798 ویدیو
11 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر آمدنش را ابتدا خاله ام به من داد، اما او هم نمی دانست که شهید شده است. همسر خاله ام صمیمی ترین دوست صادق بود و شنیده بود که شهید شده، ولی به خاله ام نگفته بود. گفته بود صادق برمی گردد، برو کمک محدثه، من هم از شنیدن این خبر خوشحال شدم. تا خاله ام به خانه مان برسد، مادرشوهر و خاله همسرم آمدند، ساعت یک بعد از ظهر بود و من سخت مشغول تمیز کردن خانه بودم. اصلاً به فکرم نرسید که چرا مادر شوهر و خاله جانم باید به خانه ما بیایند. چون هر دو شاغل بودند و در آن ساعت هر دو باید مدرسه می رفتند. مادرشوهرم تا در را باز کردم رفت سمت گلخانه صادق. همسرم قرار بود بیاید و گل ها را یکدست کنیم. بعد از من پرسید: «خبری شده؟ چرا لباس کار پوشیدی؟» گفتم: «خب صادق دارد برمی گردد.» گفت: «می دانی که برمی گردد؟» گفتم: «بله.» مادر شوهرم متوجه شده بود که من خبری از شهادت ندارم. بعد مادرشوهرم نشست و گفت: «تو هم بیا بنشین.» گفتم: «نه لباس عوض کنم بعد.» مادرشوهرم گفت: «صادق مجروح برمی گردد.» من متوجه نشدم یا خودم حواسم نبود. گفتم: «یعنی از دوستانش مجروح شده و صادق او را می آورد؟» گفت: «نه خود صادق مجروح شده.» من باور نکردم. چون صادق آدمی نبود که اجازه بدهد کسی از جراحتش مطلع و ناراحت بشود. چون من در ذوق و شوق آمدنش بودم کمی درکش برایم سخت بود. بعد قسم شان دادم که حقیقت را بگویند و آنها هم گفتند که صادق به آرزویش رسیده است. بعد از شنیدن خبر شهادتش غسل حضرت زینب(س) کردم و لباس های سفیدم را با روسری سفیدی که برای استقبال عشقم خریده بودم، به سر کردم و رفتم پایین طبقه مادرشوهرم و نشستم و شروع به خواندن سوره یاسین کردم. هر شهیدی که قرار باشد از سوریه به کشور بازگردد حداقل سه روز طول می کشد، اما صادق شنبه ساعت 16: 45 به شهادت رسید و یک شنبه ساعت 19 تبریز بود. صادق چهارم اردیبهشت شهید شد و پنجم اردیبهشت به تبریز رسید و ششم اردیبهشت پیکرش از دید ما پنهان شد و زیر خاک رفت. در جنوب منطقه حلب با اصابت بیشترین تعداد ترکش به پشت سرش به شهادت رسیده بود. پشت سرش تخلیه شده بود. او همزمان با شهادت بی بی دو عالم به آرزویش رسیده بود.
صادق وصیت کرده بود که بعد از شهادتش و در مراسم تشییع سیاه نپوشم و سفید به تن کنم. می گفت برای تشییع کننده هایش که بسیار هم عظیم حضور داشتند لبخند بزنم و قوت قلب شان باشم. در مراسماتش به تأکید می گفت: «به جای خرما شیرینی پخش کنید و سر تشییع کنندگانم نقل بپاشید.» از من خواستند در جمع گریه نکنم و زینب وار بایستم. خواست تا ادامه دهنده راهش باشم. خواست تا عاشق ولایت فقیه باشم و بر ارادت و عشقش بر امام خامنه ای تأکید داشت. صادق همیشه این شعر را می خواند که: «کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود/ سّر نِی در نینوا می ماند اگر زینب نبود» صادق می گفت سختی های اصلی را شما همسران شهدا می کشید.»(بدون کمک و همراهی مادر شهید این کارها شدنی نبود.)
🦋 [ معجزه‌ی‌چـادر ] . ٬٬💌،، روزگاربـرای‌‌اهل‌بیت‌سختشده‌بود ‌زندگی‌ناجـور‌میچرخـید.. حضرت‌زهرا‌سلام‌اللهعلیه‌،بـه‌‌حضرت‌امیر فرمودن‌:‌ چادرم‌را بگیـر و بـه‌‌اجاره‌بگذار به‌امانـت،تا وضعمان‌بهترشـود،در خانه‌میمانم . ٬٬🌿،، حضرت‌امـیرالمومنین‌علیه‌السلام نیز،این‌چنین‌کـردند.. چادر مادر از جنس‌پشـم‌بـود حضرت‌علی‌‌مقداری‌جـو قرض‌کردند و چادر را بـه‌نزد مرد یهودی،بـه‌امانت‌و رهن‌گزاشتن . ٬٬🌸،، شب‌شد و همسر یهودی‌بـه‌ اتاقی‌که‌چادر آنجا‌بـود رفت.. اتاق‌را،نـوری‌‌چراغان‌کـرده‌بود! دنبال‌ِ‌منشـأ ‌نـور رفت‌ومتوجه‌شد .♥️. . ٬٬🌙،، تمام‌‌قبیلـه‌متوجه‌شدن‌و با چشم‌خود نظاره‌گر این‌معجزه‌زیبا‌ شدند [ این‌بانـو انقدر ‌گرامـی‌‌ومحترمه‌پیش‌خدا کـه‌تنها ″چادرش″ شیعـه‌میکنـه! ] . ٬٬🌍،، با دیدن‌این‌معجـزه‌.. ۸۰ نفر شیعـه‌شد!💥 [ ولایت‌مدار تـر از این‌بانو،والله‌نداریم! ] انقـدر حواسش‌بـه‌امام‌زمانش‌هست‌کـه بـه‌هرنحوی،در راه‌اسلام‌وهدایت‌وتبلیغ پای‌امامش‌می‌ایسته.. 💔 . [ دخـترای‌حضرت‌زهرا.. همین‌یه‌تیکه؛جون‌ها براش‌داده‌شده معجزه‌ها باهاش‌اتفاق‌افتاده باهاش بسیاری‌مسلمان‌شـدن.. ‌جـوری‌بپوشیـدکـه صاحبـش‌ازتون‌راضـی‌باشـه ] . :)♥️ 🌸 🌱 . 🌸 ⃟🌸@qamanoa🌸 ⃟🌸
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 💠ناگفته های جنگ ۳۳روزه همین که روی صندلی نشست ، گفت: بیست سال است که گفتگوی مطبوعاتی انجام نداده ، با یک محاسبه ی سرانگشتی می شود از زمانی که فرماندهی سپاه قدس به او واگذار شده است . این بار اما موضوع گفتگو سبب شد تا حاج قاسم به درخواست ما پاسخ مثبت بدهد ، جنگ ۳۳روزه . صحبت از حاج رضوان که به میان آمد ، آرام آرام رنـگ صدایـش عـوض شـد و بغضش ترکید ، عذرخواهی کرد و گفت قرار دیگری بگذاریم ، دیگر امروز نمی توانم ادامه دهم ، گفت امروز در کشور ما کلمه ی سردار و امیر عرفاً یک سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود . 📚من هستم ... 🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
@mataleb_mazhabi313 .ogg
130.8K
‌∞♥∞ این‌ جمـعـه هـم بدون یـار گـذشـت 😔 جمعهای دلتنگی یاربرنگشت 😔 ازیوسف زهرا خبری نشد😔
الهاشم: 🌺سردارشهیدسیدعبدالحسین ولی پور.فرمانده گردان لشکر19فجر....شهادت2 اسفند1364.فاو..متولدیاسوج 🌷با سید آمــدیم مرخصی... خانواده من در یکی از روستاهای اطراف بهبهــان بود. وقتــی رسیــدیم, دیــدم دخترم مریض اســت با هم بردیمش بیمارستانی در بهبهان... انجا شــنیدیم عــده ای بیرون از بیمارســتان در حال شعار دادن علیه انقلاب هستند. سید سـریع دوید و رفت داخل انها. وقتی برگشت پیراهنش پاره و ساعتش شکستــه بود. شهربانی همه را جمع کرد و برد کلانــتری. ما هم رفتیم.پدر ومادر کسی که سید را زده بود امدند برای گرفتن رضایت. سید رضایت داد. انها هم با قسم ما را بردند خانه خودشان. پـدر ضارب سریع برای سید یک لباس و یک ساعت خرید. سید قبول نکرد و به جای ان یک نخ ســوزن خواست. لباسش را همانجا دوخت و برگشــت... بعد از سید بود. از همان مـحله رد می شدم. دیدم روی دیوار نوشتــه بود سید عبدالحـسین ولے پور! 🌷🌷 سیدعبدالحسـین ولی پور 🌺🌺🌺🌺🌺صلوات
توئیت کرده: ‏فرق ما با ‎شهدا اینه که؛ اونا نیمه‌های شب تو بیابونا دنبال آرزوهاشون دویدن و بهش رسیدن. اما ما فقط یه شب تو سال، اونم می‌شینیم و آرزو می‌کنیم ... برای رسیدن باید دوید.‎
💫پروردگارا! هم در دنیا و‌ هم در آخرت به ما نیکی عطا فرما و ما را از عذاب آتش محفوظ بدار