eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
81 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
846 ویدیو
12 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 فرازهایی از وصیتنامه اي جوانها، اي انسانها! به اين قرآن توجه كنيد كه با ما چقدر دارد روشن حرف مي‌زند و به روشني به ما بيان مي‌كند، بياييد تجارت در راه خدا كنيد و از اين تجارت چهار روز دنيا دست بكشيد. چه معامله‌اي بالاتر از اينكه خدا خريدارش باشد. خدا، جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده است. آخر چرا به طرف جهنم پيش مي‌رويد. اين قرآني كه چندين سال است كه در غريبي مانده است، او را زنده كنيم و سرمشق زندگيمان قرار دهيم و آن انسانيتي كه خدا براي ما خلق كرده است و ما را به بهترين اندام و قواره خلق كرده را به اثبات برسانيم . فرزندان عزيزم! از قرآن مدد بجوييد و از قرآن سرمشق بگيريد تا به گمراهي کشيده نشويد من که اين آيات را براي شما مي‌خوانم از صميم قلب مي‌خواهم چند شب ديگر به سمت دشمن روانه شوم و اگر برنگشتم ، اميدوارم که شما به قرآن بپيونديد و به اين وصيت هايي که من کردم عمل کنيد . بايد مو به مو حرف رهبر عزيزمان را عمل کنيم و اگر قلب امام از ما ناراضي شد خدا از ما ناراضي است . مادر عزيزم! مادر مهربانم، خوب توجه کن من اين راه را با چشم باز انتخاب کرده‌ام و با چشم باز اين راه را رفته‌ام. اي همسر عزيز و اي همسر مهربانم که زياد در خانه من رنج کشيده‌اي ، انشاءالله که خداوند از تو و من راضي باشد ، من که از تو بسيار راضي هستم. فرزندانم! هر آينه، خدا شما را به اين آيات قرآن آزمايش مي‌کند ، حواستان جمع باشد، خيلي خوب جمع باشد و هميشه آيات قرآن را زمزمه کنيد تا شيطان به شما رسوخ پيدا نکند . خدا خودش مي‌گويد وقتي رزمنده‌اي از خانه‌اش بيرون مي‌رود تکفل آن خانه به عهده خود خداست . من مي‌دانم که خدا يار فرزندانم است . ای مردم نادان، ای مردمی که شهادت برای شما جا نیفتاده است ، در اجتماع پیش رو باید درباره شهیدان کلمه اموات از زبانها و از اندیشه ها ساقط شود و حیات آنان با شکوه تجلی نماید «وبل احیاء عند ربهم یرزقون». فرماندهی برای من لطف نیست، گفتند این یک تکلیف شرعی است، باید قبول بکنید و من براساس«اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم» قبول کردم. مسلما در راه امر به معروف و نهی از منکر از مردم نادان زیان خواهید دید، تحمل کنید و بر عزم راسختان پایدار باشید . پروردگارا ما را هم مديون شهدايمان نميران. مرگ ما را هم کشته شدن در راه خودت قرار بده. پروردگارا همسرم را براي بزرگ کردن فرزندانش در راه خودت ياري فرما و از زخم زبانهايي که زده مي‌شود و آنها را و اين زن انقلابي را خودت محفوظ و منصور بدار. خدايا باز هم می خواهم که مرگ مرا کشته شدن در راه خودت قرار بده.
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 💠خطاب به علما و مراجع معظم سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان به علمای عظیم الشأن و مراجع گرانقدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکیها هستند خصوصا مراجع عظام تقلید . سربازتان از یک برج دیده بانی ، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزشهای آن که شما در حوزه ها استخوان خرد کرده اید وزحمت کشیده اید، از بین می رود. این دوره با همه ی دوره ها متفاوت است. این بار اگر مسلط شدند چیزی از اسلام باقی نمی ماند. راه صحیح، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب ،جمهوری اسلامی و ولایت فقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همه ی شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید. راه امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ولایت فقیه است. من با عقل ناقص خود می دیدم برخی خناسان سـعی داشتند و دارند که مراجع و علمای مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزشها وولایت فقیه میراث امام خمینی ( ره) هستند و می بایست مورد حمایت جدی قرارگیرند. من حضرت آیت الله ‌العظمی خامنه ای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات معظم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایت هایتان با ایشان می بایست جامعه را جهت دهید. اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیرقابل برگشت خواهد بود. دست مبارکتان را می بوسم و عذر خواهی می کنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابی های حضوری محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد. سربازتان و دست بوستان از همه طلب عفو دارم از همسایگانم و دوستانم و همکارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان لشکر ثارالله و نیروی باعظمت قدس که خار چشم دشمن و سد راه او است، از کسانی که برادرانه به من کمک کردند. طلب بخشش و عفو دارم؛ خصوصا نمی توانم از حسین پورجعفری نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک می کرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ی ایشان و همه ی برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختمشان عذرخواهی می کنم. البته همه ی برادران نیروی قدس به من محبت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم سردار قاآنی که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.
هدایت شده از دشت جنون
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 در حین عملیات محرم در مدرسه دهلران بچه های اطلاعات عملیات مقر داشتند. خیلی افراد آنجا بودند از جمله جبلی، کاظمی،صدرساداتی،عاصی زاده،ستوده،حسینی پور و بنده. حاج احمد کاظمی مرتب می امد به بچه ها سر می زد و از اوضاع و احوال می پرسید. یک روز جمعه همه نیروهای اطلاعات را جمع کرد و برایشان با همان لهجه شیرین نجف آبادی صحبت کرد. خیلی مطالب ارزشمندی گفت از انقلاب از امام از جبهه و جنگ و از فداکاری رزمندگان در عملیات های گذشته خیلی صحبت کرد؛ بعد به بچه ها گفت کی خسته است؟! بچه ها یک صدا فریاد زدند دشمن! حاج احمد گفت اگر حرفی دارید بپرسید یکی از بچه ها پرسید جنگ کی تمام می شود؟ گفت: جنگ ما با استکبار تا انقلاب حضرت مهدی(عج) ادامه دارد. بچه ها صلوات فرستادند؛ بعد رو کرد به عاصی زاده و گفت:آموزش وانتقال تجربه جلسات دینی و قران و توکل را در بین نیروهای اطلاعات عملیات واجب کن چون این ها رمز موفقیت بچه های اطلاعات عملیات می باشد. 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
هدایت شده از دشت جنون
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 با این‌که می‌دانستم آدم جدی و سخت‌گیری است، کلی متن گزارشِ فعالیت آماده کرده بودم تا پیش از دادن نامه درخواست، بگویم. وقتی وارد پادگان شدم، سراغ دفتر فرماندهی را گرفتم. انگار که بدانند با چه کسی کار دارم، گفتند : در محوطه است. همه با لباس نظامی کنار یک پیکان سبز رنگ ایستاده بودند و به نوبت حرف می‌زدند. هنوز مانده بود بهشان برسم. حاجی از ماشین پیاده شد. تمام قد ایستاد و با من روبوسی کرد ، دستی به شانه‌ام زد و دستم را محکم فشرد. بعد با روی باز و ابهت همیشگی‌اش گفت : بفرمایید بسیجی! همه‌ی حرف‌هایم یادم رفت ، نامه را دادم . حاجی ، نامه را خواند و با لبخند زیرش دستور داد و گفت : همین امروز تمام چیزهایی که خواستند را بهشان بدهید . بعداً فهمیدم آن روز به‌شدت مریض بود و نمی‌توانست سرپا بایستد ، ولی برای سرکشی از لشکر ۸ به پادگان عاشورا آمده بود . صندلی ماشین را خوابانده بودند و کارها را نیمه‌خوابیده پی‌گیری می‌کرد . 🕊 @dashtejonoon1🌹🥀
تنها قیام خونین شهر آمل در اول خرداد سال 46 در شهربانو محله شهر آمل در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. شش ساله بود که به مدرسه رفت و با اشتياقي بسيار به تحصيل پرداخت و پيوسته جزو شاگردان ممتاز کلاس بود. انساني صبور، صادق، از خود گذشته و صريح اللهجه بود که هميشه نظراتش را آشکارا بيان مي کرد و از بيان حقيقت ترسي نداشت. بسيار کوچک بود که همراه خواهرانش در راه پيمايي ها شرکت مي کرد. در پانزده سالگي، به عنوان يکي از فعال ترين اعضاي واحد خواهران انجمن شهربانو محله شروع به کار کرد و از نظر اخلاق و رفتار، الگوي ديگران شد. بالاترين دغدغه طاهره آشنا ساختن دوستان و آشنايان با اسلام بود. بسيار به خواندن نماز اول وقت و نماز جماعت اهميت مي داد و سعي داشت پيام هاي شانزده گانه امام را نکته به نکته رعايت کند و در اين راستا، غالباً روزهاي دوشنبه و پنج شنبه را روزه مي گرفت. او که علاقه زيادي به خط و نقاشي داشت، درباره وقايع انقلاب و جنگ، طرح هاي زيادي را از خود به جا گذاشت. او علاقه خاصي به امام داشت و هرگاه دلتنگ مي شد، عکس امام را مي کشيد. يک هفته قبل از شهادت، طاهره به همراه اعضاي انجمن اسلامي دبيرستان هاي دخترانه، به اردويي در تهران رفت و از بهشت زهرا و مزار شهداي 72 تن ديدار کرد. يک شب قبل از شهادتش براي خانواده تعريف کرده بود که شهيد بهشتي و يارانش را با دو تن از اعضاي انجمن اسلامي محل در خواب ديده و مژده شهادتش را از زبان آنها شنيده است. در روز ششم بهمن سال 60، هنگامي که گروه هاي چپ متجاوز که از مدت ها قبل در جنگل هاي اطراف آمل مستقر شده بودند، به شهر حمله کردند، او که در گردآوري دارو، غذا و تهيه کيسه براي شن و سنگرسازي، سر از پا نمي شناخت. در غروب روزي خونين، هنگامي که مي رفت تا دوستش را همراهي کند، به ضرب گلوله دشمنان انقلاب از پا درآمد و به آرزوي ديرين خود، شهادت، نائل شد.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 خدا رحمت کند را، یک ارتباطی با ما از پیش از انقلاب پیدا کرده بود، آن اواخر. وقتی که انقلاب شد و ایشان مسئولیّت پیدا کرد، بنده هم عضو شورای انقلاب بودم و می دیدیم هم را، من به او گفتم که من آماده هستم بیایم در ارتش، آن وقت ما هم جوان بودیم، گفتم من آماده هستم بیایم ارتشی بشوم؛ درجه هم نمی خواهم؛ فقط یک دانه ستاره، بیشتر هم نه! گفت شما بیا، درجه‌ی سرهنگی به تو می دهم که آن وقت در واقع بالاترین درجه بود. یعنی آدم افتخار می کند که جزو یک ‌چنین ارتشی باشد، جزو یک ‌چنین مجموعه‌ی نظامی‌ای باشد. 🌹 🕊 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹