🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_هفدهم
💠 تهدید ایران در مقابله با بوش چگونه کنار زده شد؟
نقش سردار سلیمانی در مدیریت منطقه از سال 1376 آغاز شد، زمانی که وی به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید. نیرویی که هدف آن حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی بود و به تدریج تبدیل به یکی از مؤثرترین نهادهای نظامی در ایران تبدیل شد... نقش سپاه قدس به عنوان یک نهاد نظامی در ابتدا چندان میان افکارعمومی مشخص نبود، اما به دلیل نقشی که در مقابله با تهاجم نظامی امریکا و رژیم صهیونیستی علیه ایران بازی کرد به تدریج به عنوان یک قدرت اساسی در سطح منطقه مطرح شد.شاید نقطه اوج گیری این حرکت به زمانی باز می گشت که در پی حادثه یازدهم سپتامبر نیروهای امریکایی یک لشکرکشی تمام در منطقه خاورمیانه را آغاز کردند.درابتداافغانستان و سپس عراق اشغال شد و بسیاری بر این گمان بودند که ایران گزینه بعدی برای حمله نظامی خواهد بود. در این میان سپاه قدس توانست با ایجاد یک عمق راهبردی در منطقه این تهدید را به طور کامل خاتمه دهد.خاتمه دادن به این تهدیداولین دستاورد مهم قاسم سلیمانی بود.
📚من #قاسم_سلیمانی هستم
#ناصر_کاوه
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_هفدهم
_بہ نظرم یہ پارکے جایے حرفامونو بزنیم...
باشہ چشم...
روبروے یہ پارک وایساد...
_واے خدا چرا اومد اینجا
اینجا ...دوباره خاطرات لعنتے...دوباره یاد آورے گذشتہ اے کہ ازش متنفرم 😭...
اونجا همونجایی بود ک ریحانه ب بهانه ی گرفتن کتابا ازم
منو کشوند اونجا
ولی منو کاشت اونجا و خودش نیودمد و یه پسرو فرستاده بود
اونجا تهدیدم کرد که باهاش برم
رستورانی ک اطراف شهر بود😳
منه بیچاره هم کسی همرام نبود
مجبور شدم برم😔
وقتی رفتیم
تنم مث بید میلرزید 😭
نمیدونم اون موقع چطور شد ک پلیسا ریختن اونجا و منو متهم کردن ب دوستی با اون چندتا پسر
اون سال خیلی بهم بد گذشت
لعنت ب ریحانه😭
هزار تا بلا سرم آورد ...
ولی خدا رو شکر ک خدا همیشه نجاتم میداد
تکرار این خاطرات و ریحانه
برام نفرت انگیزه
دوست نداشتم دیگه ریخت اون پارکو ببینم
خدایا کمکم کـݧ
از ماشیـݧ پیاده شد
اما مـݧ از جام تکوݧ نخوردم
چند دیقہ منتظر موند.
وقتے دید مـݧ پیاده نمیشم سرشو آورد داخل ماشیـݧ و گفت:
پیاده نمیشید❓
نگاهش نمیکردم
دوباره تکرار کرد.
خانم محمدے❓
پیاده نمیشید❓
بازم هیچ عکس العملے نشوݧ ندادم
_اومد،داخل ماشیـݧ نشست وبا نگرانے صدام کرد:
خانم محمدے❓خانم محمدی❓
اسماء خانم❓
سرمو برگردوندم طرفش
بله❓
نگراݧ شدم چرا جواب نمیدید❓
معذرت میخوام متوجہ نشدم
با تعجب نگاهم میکرد.
اینجا رو دوست ندارید❓
میخواید بریم جاے دیگہ❓
سرمو بہ نشونہ ے نه تکوݧ دادم و گفتم:
شما تشریف ببرید مـݧ الاݧ میام البتہ اگہ اشکالے نداشتہ باشہ....
متعجب از ماشیـݧ پیاده شد و گفت:
خواهش میکنم سوئیچ ماشیـݧ هم خدمت شما باشہ اومدید بے زحمت درو قفل کنید.
اینو گفت و ازم دور شد.
تو آینہ ماشیـݧ نگاه کردم رنگم پریده بود احساس میکردم پاهام شل شده
_اسماء تو باید قوے باشے همہ چے تموم شده دیگه ریحانه با اون دوست پسراش در کار نیست
دیگہ وجود ندارن
بہ خودت نگاه کـݧ تو دیگہ اوݧ اسماء سابق و ضعیف نیستے....
تو الاݧ بامردے اومدے اینجا کہ امکاݧ داره همسر آیندت باشہ
نباید خودتو ضعیف نشوݧ
بدے
نباید متوجہ ایـݧ حالتت بشہ
از ماشیـݧ پیاده شدم
خدایا خودت کمکم کـݧ
احساس میکردم بدنم یخ کرده
ماشیـݧ قفل کردم و رفتم داخل پارک
پارک اصلا تغییر نکرده بود
از بغل نیمکتے کہ منتظر ریحانه نشسته بود رد شدم.😖
_قلبم تند تند میزد...
یہ دختر و پسر جووݧ اونجا نشستہ بودݧ
بہ دختره پوز خندے زدم و تو دلم گفتم:بیچاره خبر نداره چہ بلایے قراره سرش بیاد داره براے خودش خاطره میسازه،ایـݧ جور عاشقیا آخر وعاقبت نداره...☹️😏😒
نمونش همون ریحانه که به هزار کثافت کشیده شد و آخرش
همه پرتش کردن کنار
و با ی مشت قرص خودشو کشت
_سجادے چند تا نمیکت اون طرف تر نشستہ بود
_تا منو دید بلند شد و اومد سمتم
خوبید خانم محمدے❓
ممنوݧ
اتفاقے افتاده❓
فقط یکم فشارم افتاده
میخواید ببرمتوݧ دکتر❓
احتیاجے نیست
خوب پس اجازه بدید براتوݧ آبمیوه بگیرم☺️
احتیاجے نیست خوبم
آخہ اینطورے کہ نمیشہ حداقل...
پریدم وسط حرفشو گفتم
آقاے سجادے خوبم بهتره بشینیم
حرفامونو بزنیم.
_بسیار خوب بفرمائید
ذهنم متمرکز نمیشد،آرامش نداشتم
ایـݧ آیہ رو زیر لب تکرار میکردم
(الا بذکر الله تطمعن والقلوب)
_کمے آروم شدم و گفتم:خوب آقاے سجادے اگہ سوالے چیزے دارید بفرمائید
_والا چی بگم خانم محمدے مـݧ انتخابمو کردم الاݧ مسئلہ فقط شمائید پس شما هر سوالے دارید بپرسید
ببینید آقاے سجادے :براے مـݧ اول از همہ ایماݧ و اخلاق و صداقت همسرم ملاکہ چوݧ با بقیه چیز ها در گرو همیـݧ سہ مورده.
با توجہ بہ شناخت کمے کہ ازتوݧ دارم از نظر ایماݧ کہ قبولتوݧ دارم
درمورد اخلاقم باید بگم کہ فکر میکردم آدم خشـݧ و خشکے باشید یجورایے ازتوݧ میترسیدم...
_ولے مثل اینکہ اشتباه میکردم
سجادے خندید و گفت:
چرا ایـݧ فکرو میکردید❓
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙