🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷امام عسکری علیه السلام:
🌷هر که برادرش را در خلوت پند دهد، او را آراسته است و هر کس برادرش را در جمع پند دهد، او را سرشکسته کرده است.
📗(تحف العقول، ص ۴)
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍂
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۲۹
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
..دوستم را داخل پتو به آسایشگاه بردند و مرا نیز کشان کشان داخل آسایشگاه انداختند. خیلی درد می کشیدم؛ ولی از اینکه اطلاعاتی به دشمن نداده بودم، پیش وجدانم راضی بودم. بقیه اسرا مبهوت مانده بودند که چه شده است که گفتم نوبت شما هم می رسد؛ خودتان را برای پذیرایی آماده کنید.
هر روز یکی را به اتاق شکنجه می بردند و با سر و صورت خونین به آسایشگاه بازمی گرداندند. عراقیها برای شکنجه شیوه های گوناگونی داشتند. یک شیوه این بود که همه ما را مجبور می کردند در حالت ایستاده، به نور خورشید خیره شویم و سرمان را هم تکان ندهیم که این وضعیت گاه تا چند ساعت طول می کشید. عراقیها اسرایی را که می خواستند انفرادی تنبیه کنند، مجبور می کردند که مانند مثلث سر را روی شنها و سنگ قرار دهند و دستها را به پشت قلاب کنند که بدن مانند شکل ۸ میشد و ساعتها افراد را این گونه نگه میداشتند؛ سپس با کابل و باتوم افراد را می زدند. در این حالت رگها متورم می شدند که دردی بسیار کشنده داشت.
یکی دیگر از شیوه ها نیز این بود که اسرا شلوارها را تا بالای زانو و آستین پیراهن ها را هم تا بالای آرنج بالا میزدند؛ آن گاه با ضربات شدید کابل، همه را مجبور می کردند روی زانوها و آرنجها سینه خیز برویم که بعد از پیمودن چند متر، خون از زانو و آرنجها فوران می کرد و درد آن تا هفته ها باقی می ماند. عراقی ها اسرا را ساعت ها در صف های پنج نفره و به حالت دستها پشت سر در حالت دو زانو نگه می داشتند که پس از مدتی همه از حال می رفتند.
پایگاه های نظامی منافقین در عراق صدام از سال ۱۹۸۶ تا سال ۲۰۰۳م، به دلیل خوشخدمتی منافقین، ۱۶ پایگاه نظامی در اختیار آنان قرار داده بود. منافقین در طول دوران حیات ننگین خود در عراق و تا زمان سقوط دیکتاتور این کشور، به عنوان ارتش خصوصی صدام عمل کردند و به واسطه خدماتی که برای حفظ حکومت صدام انجام دادند، بارها مورد تقدیر وی قرار گرفتند. منافقین پس از سقوط صدام اعلام کردند که در طول سالهای حکومت صدام، مستقل از حکومت او عمل کرده اند و بابت تمام قرارگاه هایی که در اختیار داشته اند، به دولت عراق اجاره پرداخت کرده اند؛ اما واقعیت این است که تمامی این قرارگاهها در درون پایگاهها و پادگان های نظامی ارتش عراق بوده و به جز ساختمان های واقع در بغداد، بقیه قرارگاههای منافقین در زمین های وابسته به ارتش یا گارد ریاست جمهوری عراق بوده است. برخی از این قرارگاه ها از این قرارند:
١- قرارگاه ذاکری که محل استقرار فرماندهی سپاه دوم ارتش صدام بود.
۲- قرارگاه همایون که در وسط محل استقرار فرماندهی سپاه چهارم در نزدیکی شهر العماره به سمت بصره قرار داشت و پسران صدام آن را به شخص مسعود رجوی داده بودند.
۳- آخرین محل استقرار مسعود و مریم رجوی در اطراف بغداد. این پایگاه یکی از کاخهای سابق پسر صدام بود که آن را به مسعود رجوی داده بود.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۳۰
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل . احمدزاده
🔅 انتقام از منافقین در اردوگاه
چند ماهی نگذشته بود که سازمان منافقین شروع به تبلیغات منفی برای جنگ روانی و همسو کردن اسرا با خود کردند. آنان می پنداشتند اکنون که اسرا در وضعیت بسیار سختی هستند، به طور قطع پشیمان هستند و این بهترین فرصت برای جذب نیرو است. آنان نشریات مختلفی را بین آسایشگاهها پخش می کردند؛ اما اسرا این نشریات را پاره می کردند و گاه برای این کارشان توسط سربازان عراقی به سختی تنبیه میشدند.
یک روز که برای گرفتن غذا به آشپزخانه رفتیم، تعدادی را با لباس های شخصی دیدیم که برای گرفتن غذا از قسمت دیگر اردوگاه آمده اند. نمی دانستیم آنان چه کسانی هستند؛ چون صحبت کردن با هم در بیرون از آسایشگاه مجازات داشت. ابتدا تصور کردیم ایرانی هستند و به تازگی اسیر شده اند. در بین اسرا یک پزشک بود که کارهایی ساده مانند پانسمان و تجویز قرص را زیر نظر عراقی ها به عهده داشت و اتاقش در قسمتی از اردوگاه قرار داشت که این افراد هم در آنجا بودند. هنگام ظهر که پزشک به آسایشگاه آمد، خبر داد که این افراد از منافقین هستند و مشخص نیست به چه منظوری به اردوگاه آمده اند. هر کدام از اسرا حدسی میزد؛ ولی سرانجام به این نتیجه رسیدیم که منافقین می خواهند با این ترفند که در راه وطن اسیر شده اند، با اسرای جنگی رابطه دوستی برقرار کنند و آنگاه اهداف شان را - که ایجاد تفرقه بين اسرا، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی، تخلیه اطلاعاتی و جذب نیرو بود - اجرا کنند. حضور آنان خیلی سریع در همه اردوگاه پیچید. جلسات مخفی بین اسرا تشکیل شد و همه عقیده داشتند نباید اجازه بدهیم این منافقین آزادانه هر کاری که می خواهند انجام دهند؛ بنابراین تبلیغات متقابل شروع شد و هر آنچه که منافقین و عراقی ها انجام میدادند، با درایت و آگاهی اسرا خنثی میشد. در آسایشگاه ها خبر چینهایی بودند که اخبار را به عراقیها منتقل می کردند و در مقابل عراقیها نیز دنبال ما بودند تا جمع ما را از بین ببرند.
با کمک چند نفر و به بهانه های مختلف، در حین گرفتن غذا درگیری ایجاد کردیم و عراقی ها نیز برای حمایت از منافقین، برخی اسرا را به سختی تنبیه کرده، به داخل زندان انفرادی انداختند. هدف ما هم همین بود. در ادامه و در حمایت از دوستانمان، هم صدا با سایر آسایشگاه ها به سوی عراقی ها حمله کردیم. درگیری شروع شد. از فرصت استفاده کردیم و با حدود ۵۰۰نفر، به منافقین در قسمت دیگر اردوگاه حمله کردیم. زنگ خطر اردوگاه به صدا درآمد و نگهبانان سایر اردوگاه ها هم به حمایت از عراقی ها و سرکوب ما، با هر آنچه که در دست داشتند، به سوی اردوگاه ما می دویدند.
نقشه این بود که در صورت رسیدن نیروی کمکی به عراقیها، عده ای از اسرا با آنان درگیر شوند و بقیه خود را به منافقین برسانند. منافقین هم که از دور خطر را احساس کرده بودند، جایی برای فرار نداشتند. همراه اسرا که از روز قبل سیم های خاردار و تیغه های برنده آماده کرده بودند، به اتفاق بقیه و با سنگ و مشت و لگد، به جان منافقین افتادیم. متوجه زمان نبودیم؛ ولی تمامی این اقدامات در زمانی بسیار کوتاه انجام گرفت. منافقین نمی توانستند در مقابل اسرای درد کشیده مقاومت کنند. سر، دست، پا و دندان های بسیاری از منافقین شکسته شد. صدای فریاد و ناله آنان در فضا پیچیده بود و چند نفرشان به حال اغما رفتند.
این تسویه حساب ما با منافقین، به دلیل رشادت و از خود گذشتگی سایر اسرا بود که خود را در مقابل کابل و باتوم عراقی ها قرار داده بودند تا ما بتوانیم به راحتی منافقین را به سزای اعمالشان برسانیم. نیروهای کمکی وارد اردوگاه شده بودند و اقدام به تیراندازی هوایی می کردند؛ سپس همه اسرا را با ضربات شدید به داخل آسایشگاه ها ریخته، درها را قفل کردند. تمام محوطه به هم ریخته بود. صدای عراقیها لحظهای خاموش نمی شد و این طرف و آن طرف می دویدند. صدای آمبولانس ها نیز برای مداوا و تخلیه منافقین مجروح شده، شنیده میشد. نگهبان ها نیز هر لحظه از جلوی پنجره ما را تهدید می کردند که مجازات سختی در انتظارتان است. با اینکه در اثر درگیری با عراقیها مجروح و خونی شده بودیم، ولی همگی خندان بودیم؛ زیرا احساس می کردیم انتقام کوچکی از دشمنان قسم خورده مردم ایران گرفته ایم. این حرکت ما موجب شد تا شبانه منافقین را از اردوگاه خارج و به مکان دیگری انتقال دهند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷امام_زمان_عج
🌷أنا خاتِمُ الأوصِياءِ، بي يُدفَعُ البَلاءُ مِن أهلي و شيعَتي.
🌷من وصىّ آخرين ام ، به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع مى شود .
📚 الغیبة طوسی ، صفحه 285
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🏴امام جواد علیه السلام
▪️ الْمُؤْمِنُ يَحْتَاجُ إِلَى تَوْفِيقٍ مِنَ اَللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ
▪️مؤمن نیازمند سه خصلت است: توفیق از سوی خداوند، واعظی از درون خود، پذیرش نسبت به کسی که او را پند می دهد.
📗تحف العقول ج1 ص457
🍂
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۳۱
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
عراقیها [به تلافی ضرب و شتم منافقین] ما را مجازات سختی کردند و چندین روز از آب، غذا و نیازهای اولیه ما کاستند. آنان هر روز چند نفر را برای بازجویی و شکنجه بیرون می بردند.
چند روز بعد خود عراقیها گفتند کار شما بسیار خوب بود. اگر ما هم شرایط شما را داشتیم، همین کار را می کردیم و اضافه کردند ما به آنان با دیدۂ حقارت نگاه می کنیم. همواره به اسرا تأکید می کردم که باید به دشمن قسم خورده اثبات کنیم که ما ایرانی و وارث تمدنی بزرگ و پرچم دار نهضت خونین شیعه هستیم. ما همواره تلاش می کردیم تا با تقویت روحیه، در برابر فشارهای سخت و غیر انسانی آنان خم به ابرو نیاوریم و به امید پیروزی و رهایی از دست دژخيمان عراقی، همواره صبور بودیم.
🔅 وضعیت بهداشتی اسرا در اردوگاه
به دلیل شرایط بسیار بد نگهداری اسرا و آسایشگاه و نیز تعداد زیاد اسرا و ناتوانی دولت عراق در اداره بازداشتگاه های جنگی و همچنین نداشتن امکانات رفاهی، انواع بیماری ها در بین اسرا شیوع پیدا کرده بود که شایع ترین آنها، اسهال خونی بود. در مدت اسارت، همه اسرا به اسهال خونی مبتلا شدند. این بیماری مخوف، انسان را در مدت بسیار کوتاهی از پا می انداخت و بینایی انسان را دچار اختلال می کرد. توان حرکت نداشتیم و از دل پیچه به خود می پیچیدیم. لباس هایمان نیز خون آلود می شد و از خجالت نمی توانستیم به روی همدیگر نگاه کنیم. این بیماری گاه تا چند ماه طول می کشید. عراقی ها می گفتند شما باید همگی اسهال خونی بگیرید تا اگر در اردوگاه هم باز باشد، نتوانید فرار کنید. نه دارو بود، نه پزشک و نه تغذیه مناسب. ظرف غذا هم همیشه روغنی و مملو از میکروب بود. آب را هم از محل های غیر بهداشتی می آوردند.
ضعف عضلات، تاری دید و بیماریهای مختلف پوستی، از بیماریهای شایع در آسایشگاهها بود. بیشتر اسرا به دندان درد دچار شده بودند. از همه مهم تر، بیماری سل همه را تهدید می کرد. ریه همه اسرا در اثر شرایط بسیار بد بهداشتی و تنفسی، آسیب دیده بود. دستها و پاهایمان در اثر رطوبت و زندگی در روی بتن های کف آسایشگاه، بسیار درد می کردند. یک بیماری دیگر هم به نام گال شیوع داشت که کشاله ران ها و زیر بغل های انسان خارش پیدا می کرد و هر روز هم بیشتر می شد و ایجاد تاول می کرد.
شیوه درمان عراقی ها این بود که به جای تجویز دارو، کسانی را که به گال مبتلا شده بودند، به محوطه باز و جلو نور خورشید می بردند و همه را به طور کامل برهنه می کردند؛ سپس نوعی روغن می دادند تا به موضع خارش مالیده شود. آنان این افراد را هر روز حدود پنج ساعت در معرض تابش مستقیم آفتاب قرار می دادند. آنان کاری کرده بودند که حیا و شرم از میان برداشته شده بود. ما از داشتن کمترین حقوق یک انسان در بند نیز محروم بودیم. عراق معاهده های سازمان ملل مبنی بر رعایت حقوق اسرای جنگی را زیر پا گذاشته بود و ما همواره با یاد وطن و رهبر عزیزمان این رفتارهای غیرانسانی را تحمل می کردیم.
اسرای مفقودالاثر با وجود کوتاه بودن طول اسارت، نسبت به اسرای قدیمی تر که زیر نظر صلیب سرخ بودند، فشار بسیار بیشتری را متحمل میشدند؛ زیرا عراقیها با این بهانه که آمار ما در دست صلیب سرخ نیست، هر آنچه که می خواستند، می کردند و شدیدترین شکنجه ها را بر ما انجام می دادند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد