🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷 امیرالمومنین امام علی «علیه السلام»:
🌷روزه قلب بهتر از روزه زبـــــــــان و روزه زبان بهتر از روزه شکم است..
🌷{غررالحکم ج۱ ص۴۱۷}
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم وقت بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌍🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
💠 جمعه
🔹 ۱۱ فروردین /حمل ۱۴۰۲
🔹 ۹ رمضان ۱۴۴۴
🔹 ۳۱ مارس ۲۰۲۳
🌍🔭👀
🌓 امروز قمر در برج اسد است.
✔️ برای امور زیر مناسب است:
خرید احشام و حیوانات
عهدنامه نوشتن
امور ازدواجی
جراحی
جابجایی و نقل و انتقال
رفتن به خانه نو
خرید خانه و ملک
نگارش ادعیه و حرز
بستن حرز
شروع به کار و شغل
قرض و وام دادن و گرفتن
امور زراعی و کشاورزی
غرس درخت
دیدار با رؤسا
🌍🔭👀
👶 زایمان
✔️ مناسب و نوزاد ولادتش آسان و طالب علم گردد.
🚙 مسافرت
✔️ خوب است.
💑 انعقاد نطفه
🔹امشب
امشب (شب شنبه)
◽️ دلیلی بر کراهت یا استحباب وارد نشده است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
✔️ باعث درد و بیماری میشود.
🩸 حجامت، خون دادن، فصد و زالو انداختن
✔️ باعث درد اعضا میشود.
✂️ ناخن گرفتن
✔️ روز بسیار خوبیست و مستحب نیز است. روزی را زیاد، فقر را برطرف، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 بریدن پارچه
✔️ روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.
🌍🔭👀
😴 تعبیر خواب
خواب و رویایی که امشب (شبِ شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ۱۰ سوره مبارکه "یونس علیهالسلام" است.
﷽ دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها
و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که از خواب بیینده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و آخرت به او نفع رساند. ان شاءالله
چیزی همانند ان قیاس گردد.
🌍🔭👀
📿 وقت استخاره
از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
📿 ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۲۵۶ مرتبه «یا نور» موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد.
🌍🔭👀
☀️ ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به
💞 #حجة_ابن_الحسن_عسکری ارواحنا فداه
🎁 سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌍🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان صبح آغاز و اذان صبح روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌍🌺🍃
💫🌺🍃
🌺
❇️ زیارت امام زمان علیهالسلام
💠 در روز جمعه
﷽
✍ روز جمعه روز زیارت امام زمان عليه السلام و بنام آن جناب است و همان روزي است كه در آن روز ظهور خواهد فرمود بگو در زيارت آن حضرت:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ
وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ
وَ عَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الاَْمْرِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ
اَنَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَ اُخْريكَ
اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ
وَ اَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ
وَ اَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد
وَ اَنْ یَجْعَلَنی مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ
وَ التّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ،
وَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ
يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ
صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَ عَلي آلِ بَيْتِكَ
هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ
الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ
الْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ
وَ قَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ
وَ اَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَ جارُكَ،
وَ اَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ،
وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الاِْجارَةِ،
فَاَضِفْني وَ اَجِرْني،
صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَ عَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ
🌺
💫🌺🍃
⛓ #یازده 4⃣2⃣1⃣
خاطرات آزاده:پروفسور احمد چلداوی
✅تهیه وتنظیم:زینتی-اردشیر
▫️ فرار از اردوگاه
چند روزی را در آن اتاقک زندانی بودیم. خبری از دستشویی یا هواخوری نبود و گوشه اتاقک شده بود مستراح. بوی مدفوع همه اتاق را گرفته بود. گرسنگی هم امانمان را بریده بود. هر وقت عراقیها میخواستند برای دادن غذا درب اتاق را باز کنند خودمان سریع دستهایمان را می بستیم. آنها یک بار آمدند و دستان مان را کنترل کردند که باز نباشد. جالب این که هر بار غذا می آوردند و بعد ظرف خالی اش را میبردند از خودشان نمیپرسیدند اینها با چشمان و دستان بسته چطور میتوانند غذا بخورند. کار عراقیها این شده بود که هر روز صبح در اطراف اتاقکمان مانور قدرت داده و رژه بروند و شعار بدهند تا ما را از فرار بعدی منصرف کنند.
▫️ انتقال به بغداد برای اعدام
چند روزی گذشت تا این که یک شب با توپ و تشر و مشت و لگد ما را از اتاق بیرون بردند. ناظم، نگهبان چاق عراقی به من گفت: «متأسفانه حکم اعدام تون صادر شده و ما الآن شما رو برا اعدام میبریم. هر وصیتی دارید بگید تا یکی از اسرا رو صدا کنیم وصیتهای شما را گوش کند. آنها میخواستند با این حقه، هم روحیه ما را تضعیف کنند و هم بچه هایی را که احتمالاً از نقشه فرار خبر داشتند شناسایی کنند. هاشم و مسعود گفتند: ما وصیتی نداریم. من هم گفتم: منم وصیتی ندارم. تازه میفهمیدم گیر کردن کفش هاشم به سیم خاردارهای باغ خرما و آن چند لحظه ای که دشمن مرا در صندوق عقب ماشین تنها گذاشت چه لطف بزرگی از جانب پروردگار بود.
آنها میدانستند نمیتوانند با شکنجه از ما اسم دوستانمان را بدست آورند. مثلا می خواستند با روشهای روانی این کار را بکنند یک ماشین آوردند که احتمالاً ایفا بود و ما را پشت آن انداختند و اتومبیل راه افتاد. اتومبیل دم دژبانی ایستاد و دژبان سؤالاتی میکرد و نگهبان جواب داد که این اسرا را برای اعدام به بغداد میبریم. لحظه لحظه به مرگ نزدیکتر میشدیم. اتومبیل ایستاد. آنها با چشمان بسته از آیفا پیاده مان کردند. هر کدام از ما را به یک درخت یا چوبه ای که ظاهراً برای اعدام بود بستند. با خودم گفتم بغداد که ساعتها با بعقوبه فاصله داره چطوری اینقدر زود رسيديم !!!. باز هم اصرار کردند اگر وصیتی داریم بکنیم.
هیچ چیزی نگفتیم بدون این که ترسیده باشیم و در حالی که احتمال میدادیم همه این کارها یک بازی برای ترساندن ما و شناسایی هم دوستانمان باشد، سعی کردیم ادای آدمهایی که ترسیده اند را در بیاوریم. تا این مرحله نمایش هیچ نتیجه ای نگرفته بودند و اسم هیچ یک از دوستانمان را به دست نیاورده بودند.
ادامه دارد
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ
🖤 وفات حضرت خدیجه سلام علیها تسلیت باد.
✅ نماهنگ زیبا با اجرای عبدالرضا هلالی
#مسیر_خوشبختی_فرائدی👇
@m_faraedi
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷امام_رضا_عليه_السلام
🌷انما امروا بالصوم لكي يعرفوا الم الجوع و العطش فيستدلوا علي فقر الاخر.
🌷مردم به انجام روزه امر شده اند تا درد گرسنگي و تشنگي را بفهمند و به واسطه آن فقر و بيچارگي آخرت را بيابند.
🌷 وسائل الشيعه، ج 4 ص 4 ح 5 ـ علل الشرايع، ص 10
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم وقت بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
⛓ #یازده 5⃣2⃣1⃣
خاطرات آزاده:پروفسور احمد چلداوی
✅تهیه وتنظیم:زینتی-اردشیر
▫️ باز هم اصرار کردند اگر وصیتی داریم بکنیم. اما جوابی نشنیدند با دستور فرمانده جلادها از ما فاصله گرفتند با فرمان "اسلحه ها مسلح" صدای گلنگدن ها بلند شد. ای بابا مثل این که این بار محاسباتمان اشتباه از آب درآمد. اینها دارند راستی راستی ما را میکشند. عجب حیواناتی هستند اینها! ايها الناس کسی نیست به اینها بگوید فرار کردیم که کردیم آدم که نکشتیم...
فرصتی باقی نمانده بود. هر لحظه منتظر شنیدن صدای رگبار بودم. چشمانم را محکم روی هم فشار دادم. دیگر خیلی طول کشید. احتمالاً شهید شده ام اما چرا صدای رگبار را نشنیدم؟ چرا هیچ دردی احساس نکردم؟ خُب شاید خدا خواسته شهادتم بدون درد باشد. حالا اولین شهیدی که به استقبالم میآید احتمالاً باید امیر کریمی باشد. یا شاید هم علیرضا معتمد زرگر، شاید هم حاج اسماعیل فرجوانی، چون او خیلی به فکر نیروهایش بود و همیشه از احوال آنها جویا میشد و به آنها سرکشی می کرد. الآن سه سال و دو ماه بود که سراغم را نگرفته بود. پس ملک الموت کجاست؟ اما نه، آنها هنوز شلیک نکردهاند. در همان لحظه صدایی به گوش رسید که این اعدامی ها مشمول عفو ملوكانه سيد الرئيس صدام قرار گرفته اند و قضیه با برگرداندن ما به همان اتاقک خاتمه یافت. خداییاش حیف شد کاش شهید میشدیم و از این شکنجه ها خلاصی می یافتیم.
بعد از چند روز با دستان و چشمان بسته به اتاقک دیگری در نزدیکی ردهه اردوگاه منتقل مان کردند. پاهایم برهنه بود و به شدت از سرما می لرزیدم. نگهبان همراه مان خیلی وحشی بود. چشمها و دستهایم از پشت بسته بود، او پاهایم را هم بست و به شدت به زمینم کوبید و شروع به شکنجه کرد. با کابل آن قدر به کف پایم زد که خودش خسته شد و رفت دستهایم از پشت بسته بود، نمی توانستم روی کمرم بخوابم. زمین هم که خیلی سرد بود و زیراندازی هم نداشتم مجبور شدم روی دستم بخوابم.
ساعتی گذشت. دوباره نگهبان آمد در را باز کرد و دوباره شروع کرد به کتک زدن. آن قدر زد که تقریباً نیمه جان شدم، اما او آمده بود تا من را زیر شکنجه بکشد. با تمام توان شروع کردم به داد و فریاد کردن، اما او دست بردار نبود. چاره ای جز تحمل و دعا نداشتم. آن قدر زد تا از حال رفتم. این شکنجه تا صبح هر چند ساعت یک بار ادامه داشت. نزدیک صبح نماز صبح را بدون وضو و در حالت خوابیده و با دست و پای بسته خواندم.
صبح، نگهبان صبحانه آورد اما من بلند نشدم و غذا نخوردم. بعد از مدتی نگهبان برگشت. هر چه صدا کرد محل ندادم. نگران شد، رفت و کمی بعد با یک پرستار آمد. پرستار نبضم را گرفت با نگهبان پچ پچی کرد و به سرعت رفت و با خودش یک سرم آورد. تلاش میکرد رگم را بگیرد اما بدنم از شدت سرما و شکنجه خشک شده بود و رگ نداشت. بالاخره دستم را سوراخ سوراخ کرد تا توانست رگم را بگیرد. سرم را وصل کرد و رفت. با آن سرم قدری سرحال آمدم. نگهبان آمد و من را به ردهه برد. وقتی وارد ردهه شدم بلافاصله روی تخت دراز کشیدم و یک پتو روی خودم انداختم. بعد از چندین روز تحمل سرما آنهم بدون هیچ زیرانداز و رواندازی حالا روی تختی با روانداز و زیراندازی نرم میخوابیدم. باور کردنی نبود. مثل شاهزادگان خوابیدم. آن قدر از خواب لذت بردم که تا ساعاتی اصلاً اسارت را فراموش کردم و احساس
می کردم آزادم. درست مثل پرندگانی که از پنجره ردهه می دیدم.
ادامه دارد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷 امام على عليهالسلام فرمودند :
🌷 در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مىشود و با استغفار، گناهانتان پاك مىگردد.
🌷 اصول کافی ج ۴ ص ۸۸
🌷🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّد
🌷🌷وآل مُحَمَّد
🌷🌷وعجلفرجهم
سلام علیکم وقت بخیر التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷