eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
86 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
789 ویدیو
11 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز یک صفحه از قرآن
🌹🌹 پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم : انسان تا وقتی که منتظر نماز است در حال نماز است. 🌷 https://eitaa.com/joinchat/2859466846Ce41ccd90f0 التماس دعای فرج
دوربین مخفی به مناسبت روز مادر
🤔 زن کیست....؟؟؟؟!!!!💖💖 😌اولین کسی که با دیکتاتوری عظیم فرعون دلیرانه به پا خواست...😏یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو آسیه) 😌اولین کسی که مکه و کعبه را آباد کرد مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو هاجر) 😌اولین کسی که از مبارکترین آب روی زمین زمزم نوشید مرد نبود بلکه یک زن بود...(هاجر خاتون) 😌اولین کسی که به محمد المصطفیﷺ ایمان آورد مرد نبود بلکه یک زن بود... (بانو خدیجه) 😌اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته شد و شهید شد یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو سمیه) 😌اولین کسی که مالش را در راه اسلام داد یک مرد نبود بلکه زن بود....(بانو خدیجه) 😌اولین کسی در قرآن که خداوند از بالای هفت آسمان به حرفش گوش داد یک زن بود نه مرد...(سوره مجادله آیه 1) 😌اولین کسی که سعی صفا و مروه را انجام داد یک مرد نبود بلکه زن بود....(بانو هاجر) ☺️ اولین زنی که با همه مخالفتها وارد معبد اورشلیم شد مریم بود ☺️ تنها کسی که به حمایت از شوهر و امامش میخ در به تنش فرو رفت و دم نزد و شفیع گنهکاران شیعه در روز قیامت است زهرا بود ☺اکنون میلیونها حاجی باید حرکات آن زن را انجام دهند وگرنه حج آنها قبول نمی شود..... 😊واما کسی که کاخ یزید را به لرزه دراورد مرد نبود زینب بود زینب می نویسیم تا همه بدانند.... *زن_افتخار_است...* اگر قدر خودش را بداند تقديم به خانمهای گروه 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/2859466846Ce41ccd90f0
❤️دو مدافع 🔰 در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان❓ ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود 😱 بلند شدم و در اتاق و باز کردم😕 جانم مامان  😑 حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید از جاش بلند شد و خجالت زده گفت بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون ب مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓😖 چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓😐 هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود 😔 نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن ک دلت نمیخواد برن😏 اخمے کردم و گفتم وااا مامان من کے گفتم...☹️ صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم 😣 رفتیم تا بدرقشون کنیم مادر سجادی گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو❓😊 با تعجب نگاهش کردم  نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسید حاج خانم با ی بار حرف زدن که نمیشہ ان شاءاللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد☺️ سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن اصـلا انگار آدم دیگہ اے شده بود قــرار شد ک ما بهشون خبر بدیم که دفہ ے بعد کے بیان بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم🌾 نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز  تزئین شده بود من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم😅 شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم😴 صب که داشتم میرفتم دانشگاه🛣 خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رودر رو بشم  😅 داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود یخ کردم 😰 فقط تو خونہ خودمون شیر بودم😒 خانم محمدی......❓ سرمو برگردوندم سرشو انداخت پاییـݧ و گفت سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر 😊 موقعے ک باهام حرف میزد سرش  پاییـݧ بود اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ   پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم😶 _سلام صبح شما هم بخیر ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید 😑 میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم راستش...من...😑 انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید (دوستش آقای محسنی بود) پسر پر شرو شور دانشگاه☺️ رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ  خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت😠ت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے رو گرفتو رفت 🚶 خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم😖 اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان ☹️ داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ  عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها❓😆 اخمے بهش کردم 😠 گفتم علیک سلام  بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد😣 خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب  یه اتفاقاتی افتاده. 😂 یارو کچل بود زشت بود نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدابگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم😂 دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری  ب ایـݧ فک. تازه اول جوونیتہ 😜 تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد 😳 تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده. 😂 نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے... ◀️ ادامــــہ دارد.... 💙❣💙
❤️دومدافع 🔰 بعد دانشگاه منتظر  بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد... پکر و بی حوصلہ رفتم خونہ تارسیدم مامان صدام کرد... اسماااااا❓ سلام مامان سلام دخترم خستہ نباشے سلامت باشے ایـن و گفتم رفتم طرف اتاقم مامان دستم و گرفٺ و گفت: کجا❓چرا لب و لوچت آویزونہ هیچے خستم 😒 آهان اسماء جان مادر سجادے زنگ برگشتم سمتش و گفتم خب❓ مامان با تعجب گفت:چیہ❓ چرا اینقده هولے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـن اخہ مامان ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے... گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید 😊 مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم 😕 گفت اونطورے نگاه نکن😄 گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم😄 إ مامان پس نظر من چے❓ خوب نظرتو رو با همون خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ😉 خندیدم و گونشو بوسیدم 😘 وگفتم میشہ قرار بعدیمون بیرون از خونہ باشه؟ چپ چپ نگاهم کرد و گفت:😊 خوبہ والا جوون هاے الان دیگہ حیا و خجالت نمیدونـن 😒 چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق🚶 شب ک بابا اومد مامان باهاش حرف زد👥 مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت 😔 اسماء بابات اصـن راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشون... از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓ مامان چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓ شوخے کردم دختر چہ خبرتہ مامان خندید و رفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـن ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود خلاصہ قرارمون شد پنج شنبہ 👌 کلے ب مامان غر زدم  ک پنجشنبہ مـن باید برم بهشت زهرا ...☹️ اما مامان گفت اونا گفتـن دیگہ تا اخر هفتہ  تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...😟 ایـن از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم😨 بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..... قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم ساعت ۹/۳۰ بود یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم ساعت۹:۵۵دیقہ شد 😃 ۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در با خنده سلامی کرد😊 سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ🚗 تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم سجادے هم مشغول رانندگے 🚗 اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم  کہ باعث شد خندش بگیره😂 با اخم نگاش کردم 😑 نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود اما نتونستم روشو بخونم بالاخره ب حرف اومد نمیپرسید کجا میریم❓ 😊 منتظر بودم خودتوݧ بگید بسیار خوب پس باز هم صبر کنید حرصم درومد اما چیزے نگفتم جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد از فرصت استفاده کردم پلاکو گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم تا اومدم ازش عکس بگیرم .. از گل فروشے اومد بیروݧ...💐 هل شدم و گوشے از دستم افتاد...😰😰 ◀️ ادامــــہ دارد.... 💙❣💙