eitaa logo
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
1.2هزار دنبال‌کننده
321 عکس
19 ویدیو
10 فایل
اینجا کانال مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص است؛ محلی برای اندیشیدن در مقیاس تاریخ، با کمک قصه‌ها. + برای ارتباط با ما: 🆔 @sayyed_meysam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امام کاظم چندبار زندانی شد؟ ⚫️ حضرت موسی‌بن‌جعفر نخستین بار در دوره حکومت مهدی عباسی زندانی شد. مدت‌زمان این حبس مشخص نیست. نقل است که مهدی عباسی یک شب به حمیدبن‌قحطبه(زندان‌بان امام) دستور داد امام کاظم را هنگام سحر به قتل برساند. اما شب در خواب امیرالمومنین را دید که برایش این آیه را خواند: فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ (محمد/22) مهدی عباسی فهمید که علی‌بن‌ابی‌طالب او را قاطع رحم و مفسد قلمداد کرده. لذا دستور داد شبانه امام را احضار کردند و حضرت را آزاد نمود. 🔴 سپس امام کاظم در دوره هارون دست‌کم چهار بار زندانی شد: 1⃣ حبس در زندان عیسی‌بن‌جعفر: حدود یکسال 2⃣ حبس در زندان فضل‌بن‌ربیع: مدتی طولانی، حدود ده‌سال 3⃣ حبس در زندان فضل‌بن‌یحیی برمکی: مدت زمان نامشخص 4⃣ حبس در زندان سندی‌بن‌شاهک: حضرت در همین زندان به شهادت رسید! 🆔 @Qasas_school
🔰مهم‌ترین زندانی سیاسی تاریخ (۱) ⚫️ درباره نحوه اولین بازداشت منجر به حبس آمده که حضرت موسی‌بن‌جعفر(علیه‌السلام) درحال خواندن نماز صبح بود. ناگهان ماموران حکومتی هارون وارد مسجدالنبی شده و حتی صبر نکردند حضرت نماز خود را تمام کند. نماز امام را شکستند و وی را به دربار هارون بردند. گویند امام کاظم در این حین یک جمله فرمود: اشکو الیک یا رسول الله ما القی. ای رسول خدا بابت این اتفاق به تو شکایت می‌کنم. سپس شب‌هنگام دو استر که روی آن‌ها کجاوه‌هایی پوشیده بود به راه افتاد. یکی به سمت بصره و دیگری به سمت کوفه. حکومت وقت می‌خواست کسی نداند امام کاظم را در کدام شهر زندانی می‌کنند. بعدها مشخص می‌شود کجاوه امام به سمت بصره رفته و امام در یکی از اتاق‌های دارالاماره زندانی شد. کاتب عیسی‌بن‌جعفر (والی بصره) می‌گوید: این مرد نیکوکار (اشاره به امام کاظم) در مدتی که داخل دارالاماره بود، چه زشتی‌ها و منکرات از درباریان ندیده و نشنیده است. 🔴 پس از یکسال حبس، عیسی برای هارون در نامه‌ای می‌نویسد: «موسی‌بن‌جعفر را تحویل بگیر وگرنه او را رها خواهم ساخت. من هرچه تلاش کردم تا بر ضد او مدرکی بیابم، نیافتم. حتی گاهی به انتظار نشستم تا از زبانش نفرینی علیه من یا تو بشنوم ولی او جز دعا و طلب رحمت برای خودش از خدا چیزی نخواست.» ⚫️ در نقلی آمده که روزی هارون از نورگیر کوچک زندان نگاهی به سیاه‌چاله انداخت و دید موسی‌بن‌جعفر در سجده است. از فضل‌بن‌ربیع پرسید: ماجرا چیست؟ فضل پاسخ داد که موسی‌بن‌جعفر هر روز از طلوع آفتاب تا اذان ظهر به سجده می‌پردازد. هارون گفت: آری او از راهبان بنی‌هاشم است که از دنیا بریده! فضل پرسید: پس چرا او را زندانی کرده‌ای؟ هارون جواب داد: هیهات! چاره‌ای جز این نیست! 🔺این تناقض به خوبی حاکی از این است که امام کاظم درحال مبارزه با حکومت وقت بود و هرچند در زندان به عبادت بسیار مبادرت داشت اما هرگز اینگونه نبوده که به سان راهبان از دنیا بریده باشد. اگر این بود، هارون او را زندانی نمی‌کرد. 🆔 @Qasas_school
🔰مهم‌ترین زندانی سیاسی تاریخ (۲) ⚫️ سپس هارون از فضل‌بن‌ربیع می‌خواهد امام کاظم را مخفیانه در زندان به قتل برساند اما فضل امتناع می‌کند. تا آنکه هارون دستور انتقال امام را به زندان فضل‌بن‌یحیی برمکی می‌دهد. گویا فضل‌بن‌یحیی بعد از مدتی شیفته رفتار و عبادت امام کاظم می‌شود و حضرت را در یکی از اتاق‌های خانه‌اش جای می‌دهد و امام را تکریم می‌کند. خبر به گوش هارون می‌رسد و وی دستور می‌دهد مأموران حکومتی امام را تحویل زندان سندی‌بن‌شاهک داده و سپس فضل‌بن‌یحیی را برای زدن صد تازیانه به دربار بیاورند. فضل برای تازیانه خوردن به دربار می‌آید و مورد لعن هارون قرار می‌گیرد. یحیی برمکی پدر فضل، ضمن عذرخواهی از هارون، قول می‌دهد که امام کاظم را به شهادت برساند. سپس سندی‌بن‌شاهک رئیس زندان بغداد را مأمور به قتل امام می‌کند. 🔴 در زندان سِندی بسیار بر امام شکنجه روا می‌دارند. در نقلی آمده که حضرت را با سه زنجیر در بند کردند که وزن آنها سی رطل بود( هر رطل نیم‌مَن است). گویا این زندان، در عمق زمین بوده که از آن به سیاه‌چاله تعبیر می‌شود. امام کاظم درباره وضعیت خود به فرستاده‌ی هارون اینگونه پیغام می‌دهد: هر روز در اینجا بر من سخت می‌گذرد و تو در شادی هستی، بالاخره روزی خواهد رسید که با هم روبه‌رو شویم.. روزی که در پیشگاه خدا طرفداران باطل در خسران و زیانند. 📚منابع: مقاتل‌الطالبیین، ص415-416؛ الارشاد شیخ مفید، ج2، ص240؛ الغیبه شیخ طوسی، ص29؛ عیون اخبارالرضا، ج1، ص95؛ مناقب آل ابی طالب، ج4، ص300 و 318؛ الکافی، ج1، ص477؛ تذکره‌الخواص ابن‌جوزی، ص313-314؛ کشف‌الغمه، ج2، ص213؛ اثبات‌الهداه، ج4، ص281؛ اعلام الوری طبرسی، ج2، ص33؛ بحارالانوار، ج48 ص221. 🆔 @Qasas_school
📆 از صبح سیزده بهمن (مانند چنین روزی) مردم برای دیدار و ملاقات با امام به مکان اسکان امام هجوم آوردند. فشار جمعیت بسیار بالا بود و زنان در کنار مردان حاضر بودند. برای اداره بهتر جمعیت، صبح برای حضور مردان و عصر برای حضور زنان اختصاص یافت. با این حال فشار چنان زیاد بود که مرتب افرادی بیهوش می‌شدند. مثلا روز دوم چند ده نفر از بانوان غش کردند. ♦ شورای انقلاب مطلب حضور پرشور زنان و ماجرای بیهوشی و... را به امام انتقال دادند و پیشنهاد کردند دیدار بانوان با امام متوقف شود. اما امام فرمود: «شما فکر می‌کنید اعلامیه‌های من یا سخنرانی‌های شما شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان بیرون کردند! چرا می‌خواهید ملاقات‌شان را قطع کنید؟ بروید وسیله‌ی آسایش‌شان را فراهم کنید». 🔰 شاید اگر به مدیریت بسیاری از آقایان در طول این مسیر تاریخ نگاه کنیم، نسبت به زنان همین‌گونه برخورد شده. به جای آنکه امکان حضور و رفع مشکلات آنان فراهم شود، با نادیده گرفتن آنها و پاک کردن صورت مسئله درصدد مدیریت بوده‌اند و بوده‌ایم. چیزی درست در جهت خلاف مطالبه خمینیِ امام! 📚 منبع: کتاب برای تاریخ می‌گویم، ص36 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
🔰 ماجرای ولادت امام حسین در قرآن 🟡 در روایت آمده: چون حضرت فاطمه به حسین باردار شد، جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: بى‌گمان، فاطمه به زودى پسرى را به دنیا مى‌آورد که امتت پس از تو، او را خواهند کشت. این خبر غیبی، غمی شد بر قلب فاطمه و لذا حضرت در تمام دوران بارداری، ناراحت بود. 🟠 سپس آیه نازل شد: وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا ۖ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا ۖ وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا (احقاف/15) «و انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان، سفارش کردیم، مادرش با تحمّل رنج، به او باردار شد و با تحمّل رنج، او را به دنیا آورد، و مدّت حمل و از شیر گرفتن او، سى ماه است.» 🟢 اگر هر کودکی طبق نقل قرآن دوسال شیر بخورد وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ (بقره/233) و اگر مطابق طبیعت انسانی، جنین در شکم مادر 9 ماه بماند، مدت بارداری مادر و شیر خوردن فرزند جمعا 33 ماه می‌شود. اما در آیه بالا جمع دوران بارداری و شیردهی را 30ماه اعلام فرموده. 🔵 در برخی روایات آمده که امام حسین 6ماهه متولد شد که با احتساب دوسال شیرخوارگی حضرت، همان 30ماه می‌شود. 🆔 @Qasas_school
🔰 دلیل؟ تجربه| مصر، فقر و رابطه با آمریکا 🔴 وقتی برای اولین‌بار به مصر رفتم، مشاهده‌ی آنچه از معیشت جمع بزرگی از مردم ساکن قاهره دیده می‌شد شوک‌آور بود.‌ در قاهره پایتخت کشور، صرف نظر از کاخ‌های حسنی مبارک و ساختمان‌های حکومتی و هتل‌های پنج‌ستاره و اماکن توریستی، ساختمان قابل ملاحظه‌ی دیگری دیده نمی‌شد. فقر حاکم بر جامعه‌ی مصر بسیار عمیق و تکان‌دهنده بود. ⚫️ یادم هست یک‌بار با برخی همراهان برای صرف غذا، که چیزی مثل ساندویچ محلی بود، به یک غذاخوری در میدان التحریر قاهره رفتیم؛ همان محلی که انقلاب سال۲۰۱۱ میلادی مردم از آنجا شروع شد. وقتی شروع به خوردن غذا کردیم، بیش از چهل کودک و نوجوان به شیشه‌ی مغازه می‌زدند که یک لقمه غذا هم به ما بدهید. ما آن روز نتوانستیم مقابل چشمان این افراد گرسنه غذا بخوریم. 🔴 یک‌بار هم که از حرم سیده نفیسه خارج شدم با عده‌ی زیادی زن و مرد فقیر، با لباس‌های مندرس و پاره مواجه شدم که همه درخواست پول داشتند. جیب‌هایم را گشتم. ولی از اسکناس ده‌دلاری کمتر همراهم نبود. ده‌دلاری را به اولین نفر دادم. متوجه نبودم کار من مثل این است که در ایران به فردی متکدی یک‌میلیون تومان بدهید. ناگهان بقیه فقرا حمله کردند. راننده‌ی دفتر حفاظت منافع ما و یکی دونفر از همکاران که همراه بودند، بعد از مدتی کشمکش من را با کت پاره‌شده از دست آنها نجات دادند و انداختند داخل ماشین. ⚫️ دیدن فقر مردم مصر انسان را عمیقا متأثر می‌کند. هربار که به مصر رفتم وضعیت معیشت و زندگی مردم عادی را بدتر از قبل دیدم. این وضع مردم در حکومت حسنی مبارک، متحد نزدیک آمریکا و اسرائیل بود. 📚 صبح شام، خاطرات شهید امیرعبدالهیان، ص۱۰۰. 🆔 @Qasas_school
🔰 قصهٔ ترانه‌ای که یاسر عرفات به امام خمینی (ره) هدیه داد! «لِلّهِ دَرُّالخمینی» نام قطعه‌ای‌ موسیقایی‌ست که یاسر عرفات، نوار کاست آن را در سفر ایران به امام خمینی (ره) هدیه داد. یوسف الحسون (معروف به «ابوعلاء»)، شاعر و بداهه‌نواز مشهورِ فلسطینی‌ بود که در رادیوی «صدای فلسطین» فعالیت می‌کرد. زمانی که خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران به گوشش می‌رسد، شعری را در رثای مردم ایران و امام‌خمینی می‌سراید. الحسون بلافاصله پس‌از اتمام شعر، عودش را بر‌می‌دارد و به رادیو می‌رود. ضبط آغاز می‌شود و ابوعلاء می‌خواند و می‌نوازد. یاسر عرفات که در دفترش آن را می‌شنود، دستور می‌دهد تا نوار آن را به دفترش بیاورند. عرفات، بارهاوبارها به این موسیقی، گوش می‌کند و حتی دستور می‌دهد که نوار آن بین رزمندگان فلسطینی پخش شود تا قوت قلب بگیرند. فلسطین که پس‌از شکست لشکر جهان عرب از اسرائیل، تنها شده بود و رژیم صهیونیستی نیز طرح عادی‌سازی را به‌سرعت در منطقه پیش می‌برد، به‌یک‌باره با انقلاب در ایران، جان تازه‌ای گرفت. «للّه درّالخمینی» در واقع، صدای سرور و شادی‌ فلسطین‌ است که متوجه دگرگون شدن وضعیت شده است. ابوعلاء که گویا با ایران نیز آشنا بوده، در کلام این قطعه به شهر‌های مختلف ایران اشاره می‌کند و از قیام‌های مردم هرشهری، با طبع شاعرانه‌اش یاد می‌کند. در بخش‌های دیگر آن شعر، شاعر از ظلم و ستم شاه و از سیطرۀ آمریکا بر حکومت پهلوی، سخن می‌گوید. الحسون که به «شاعرالشعبی» معروف است، به ملودی و لحن نیز تسلط دارد و طی اجرایش در موقعیتی که شعر حماسی می شود، لحنش نیز به رنگ حماسه‌ درمی‌آید و در جایی دیگر، لحنش حالت ثناگویی به خود می‌گیرد و کلمه‌ها لطیف‌تر ادا می‌شوند. همچنین در بخش‌هایی که شعر به حکومت شاه و آمریکا تشر می‌زند، لحن او نیز عتاب‌گونه می‌شود. بازخورد نسبت به انقلاب اسلامی در هنر فلسطین منحصر در این قطعه نیست و نشانه‌های متعددی را در گرافیک و هنرهای تجسمی می‌توان دید. پوسترهایی که برخی از آنان در فضای مجازی در دسترس است یا عکس‌هایی که این علقه را نشان می‌دهد. اشرف دَبور، یکی از سفیران فلسطین در ایران می‌گوید: «از قدیم با ابوعمار (یاسر عرفات) همراه بوده‌ام و در منزل وی و هر فلسطینی دیگری تصاویری از حضرت امام‌خمینی(س) و یاسر عرفات، نصب شده است.» 🔻در ادامه این قطعه موسیقی تقدیم می‌شود.. 📚 برگرفته از رسانه بافتار 🆔 @Qasas_school
1_16928095544.mp3
16.24M
🎶 قطعه «للّه دَر الخمینی» (خدا رحمت کند خمینی را و خیرش دهد) 🎙 شاعر، خواننده و نوازنده: یوسف الحسون (ابوعلاء) | اهل فلسطین سال ابداع: 1979 (1357) | به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی ایران 📚برگرفته از رسانه بافتار 🆔 @Qasas_school
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 آیین‌های انتظار در تاریخ 🔹 در سریال سربداران سکانسی وجود دارد که مردم روستا بامداد هر روز اسبی زین کرده و به روی تپه می‌آورند به امید انتظار مهدی موعود. 🔸 البته این آیین مختص یا ساخته سربداران نبود و قبل از آنان در سایر مناطق شیعه‌نشین نیز دیده می‌شد. مثلا در کاشان و حله. 🔹 درباره این آیین در کاشان آمده: «عجب آن است که در ولایت کاشان، جمعى مى‌باشند از امامیه و من ایشان را دیده‌ام، در هر صبح، انتظار ظهور امام خود را مى‌کشند و یراق پوشیده به اسب سوار شده از شهر، بیرون مى‌روند به انتظار آنکه صاحب و امام ایشان، ظاهر شود و چون آفتاب بلند مى‌شود، باز به شهر، عود مى‌کنند و به یکدیگر مى‌گویند که امروز هم نشد و همیشه در این انتظار مى‌باشند». 🔸 ابن‌بطوطه نیز در توصیف شهر حله می‌نویسد: "در نزدیکی بازار بزرگ شهر [حله] مسجدی قرار دارد که بر در آن پرده حریری آویزان است و آن‌جا را مشهد صاحب‌الزمان می‌خوانند. شب‌ها پس از نماز عصر، صد مرد مسلح با شمشیرهای آخته، پیش امیر شهر می‌روند و از او اسبی یا استری زین‌کرده می‌گیرند و به‌سوی مشهد صاحب‌الزمان، روانه می‌شوند. پیشاپیش این چهارپا، طبل و شیپور و بوق زده می‌شود و از آن صد تن، نیمی در جلوی حیوان و نیمی دیگر در دنبال آن راه می‌افتند و سایر مردم در طرفین این دسته حرکت می‌کنند و چون به مشهد صاحب‌الزمان می‌رسند، در برابر در ایستاده، آواز می‌دهند که «بسم‌الله ای صاحب‌الزمان بسم‌الله بیرون آی که تباهی روی زمین را فرا گرفته و ستم فراوان گشته، وقت آن است که برآیی تا خدا به‌وسیله تو حق را از باطل جدا گرداند». منابع پیوست👇 🆔 @Qasas_school
🔺پیوست: آیین‌های انتظار در تاریخ 📚زبده التواریخ، ج‏۱، ص: ۴۵۱؛ روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، ج‏۲، ص: ۳۸۰ و ج۲ ص: ۲۹؛ معین الدین محمد زمچى اسفزارى، انتشارات دانشگاه تهران؛ نهضت سربداران،پطروشفسکی، ص ۱۱ – ۱۲، ترجمه کریم کشاورز؛ آثار البلاد و اخبار العباد، ص: ۵۰۲ – ۵۰۳؛ رحله ابن بطوطه (ترجمه فارسی)، ج‏۱، صص: ۲۷۱ – ۲۷۲، مترجم :دکتر محمد علی موحد؛ میرخواند، روضه الصفا فی‌ سیره‌ الانبیاء و الملوک‌ و الخلفا، ج8، ص2524؛ عبدالرزاق سمرقندي، مطلع السعدين و مجمع البحرين، ص427.
🔰 قصه ولادت مهدی حکیمه (خواهر امام دهم) می‌گوید حسن بن علی، دنبال من فرستاد و من نزد او رفتم، فرمود: عمه جان امشب که نیمه شعبان است در منزل ما افطار کن؛ زیرا خدای تبارک و تعالی امشب حجت خود را آشکار می‌کند، او حجت وی در زمین باشد. عرض کردم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم: فدایت شوم، به خدا در او اثری نیست، فرمود: همین است که به تو می‌گویم، حکیمه می‌گوید: آمدم و چون سلام کردم و نشستم نرجس آمد کفش مرا درآورد و گفت: ‌ای سیده من و سیده خاندانم شب خوبی داشته باشی. گفتم: تو سیده من و سیده خاندان منی، گفتار مرا ناستوده شمرد و گفت: این چه فرمایشی است عمه جان به او گفتم: دختر جانم خدای تعالی امشب پسری به تو کرامت کند که در دنیا و آخرت آقا است؛ اما او خجالت کشید و حیا کرد و چون نماز عشا را خواندم افطار کردم و در بستر خوابیدم و خوابم برد چون نیمه شب شد برخاستم نماز خواندم و فارغ شدم و نرجس در خواب راحت بود و پیشامدی نداشت سپس نشستم تعقیب خواندم و دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم و او باز هم خواب بود. سپس برخاست نماز خواند و خوابید. حکیمه می‌گوید: من در شک افتادم ابومحمد از محل خود فریاد زد عمه جان شتاب مکن این امر نزدیک است. حکیمه می‌گوید: نشستم و مشغول قرائت سوره سجده و یس شدم، در این میان بود که نرجس هراسان بیدار شد. بر بالین او جستم و گفتم: چیزی را احساس می‌کنی؟ گفت آری‌ ای عمه به او گفتم: خود را جمع کن دل آسوده دار امر همان است که به تو گفتم. حکیمه می‌گوید: من و او را یک لحظه از خود رفتگی عارض شد و به آواز مولای خود به خود آمدم و جامه را از روی نرجس عقب زدم و مولای خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمین است. او را برگرفتم دیدم پاک و نظیف است. ابومحمد فریاد زد پسرم را نزدم بیاور عمه جان! او را نزد وی بردم دستش را زیر دوران و پشتش گذاشت و دو پایش را روی سینه خود جا داد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهای او کشید. سپس فرمود: ‌ای پسر جانم سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و ان محمدا رسول اللَّه سپس بر امیرمؤمنان و هر یکی از امامان تا پدرش درود فرستاد... امام فرمود: او را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند و به نزد من آور، پس او را نزد مادرش بردم، به مادرش سلام کرد، سپس او را برگرداندم در مجلس امام گذاردم. فرمود: ‌ای عمه روز هفتم که شد نزد ما بیا. حکیمه فرمود: بامدادان رفتم که به امام سلام عرض کنم، پرده را بالا زدم تا از آقای خود تفقد کنم او را ندیدم گفتم: فدایت شوم چه شد آقای تازه تولد یافته‌ی من؟ فرمود: ‌ای عمه او را به آن کس سپردم که مادر حضرت موسی او را به او سپرد. حکیمه گفت: روز هفتم که شد به نزد آن حضرت رفتم و سلام کردم و نشستم. امام فرمود: پسرم را به نزد من بیاور، پس من آقایم را در حالی‌که در پارچه‌ای بود به نزد آن حضرت بردم با او مانند روز اول رفتار کرد، سپس فرمود: سخن بگو: گفت: اشهد ان لا اله الا الله و صلوات بر محمد و امیرالمؤمنین و امامان تا پدرش (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) فرستاد و این آیه را تلاوت کرد: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَروُنَ». موسی بن محمد بن قاسم، راوی حدیث گفت: این سرگذشت را از عقید خادم پرسیدم گفت: حکیمه راست فرموده است. 📚 الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، کمال الدین و تمام النعمة، ص۴۲۴، ناشر:اسلامیة تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۹۵ه؛ صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ج۲، ص۳۹۴- ۳۹۶. 🆔@Qasas_school
🔰 گردشگران خارجی و میل به بی‌حجاب دیدن زن ایرانی 🔸️حجاب ایرانیان برای سیاحان خارجی همیشه مسئله بوده است. تا جایی که پیر لوتی که در عصر مظفرالدین شاه به ایران آمد در حسرت دیدن یک زن بی‌حجاب بود. تا آنکه خلاصه در همسایگی خود با دیدن رخت‌های موجود در پشت‌بام خوشحال شد که امروز زن این خانه برای برداشتن این البسه به پشت بام خواهد آمد و او را خواهد دید. 🔹در نقل او آمده: «نوکر من با شتاب و با حال مخصوص وارد اتاق شده، گفت: خانم روی پشت بام است و آمده جوراب‌های سبز خود را ببرد. من باعجله دنبال او رفتم و دیدم خانم آنجاست و از پشت سر، خیلی جذاب و فریبنده بود. وی خود را در لباس چیت و موهایش را در پارچه ابریشمی مستور کرده بود. اما سرانجام که سر خود را برگرداند گو اینکه با چشمان حیله‌گر خود به ما چنین گفت: "همسایه‌ها بی‌خود زحمت نکشید." من دیدم که آن خانم، پیرزنی است هفتادساله. دندان‌هایش همه ریخته و پیرترین فرد خانه است. واقعا ما تا چه اندازه ساده‌لوحیم که تصور می‌کنیم خانم زیبایی روی پشت بام می‌آید تا در معرض خطر دیده شدن قرار گیرد!» 📚 برگرفته از کتاب "زن ایرانی به روایت سفرنامه نویسان فرنگی"؛ میترا مهرآبادی 🆔 @Qasas_school