🔰ماجرای مسلمانی اِوْلین
🔶 او در یکی از بازدیدهایش از رم، با پاپ ملاقات کرد. پاپ از او میپرسد آیا او یک مسیحی کاتولیک است؟
اِولین به شکلی عجیب به پاپ پاسخ میدهد: «من یک مسلمان هستم».
🔹 انگار این پاسخ خود او را هم شگفتزده کرده بود که بعدها دربارهی این جواب ناگهانی نوشت:
«من ادعا نمیکنم که میدانم چه چیزی متعلق به من است، زیرا سالها به اسلام فکر نمیکردم، اما اتفاقی که افتاد مرا گیج کرد و چیزی را در درونم روشن کرد و مصمم به خواندن و مطالعه دین اسلام شدم. من همیشه در قلبم مسلمان بودهام بیآنکه بدانم.»
🔸 بیبیسی نوشته است که «شاید بذر اسلام در سفرهای کودکی در او کاشته شده باشد، اما به نظر میرسد که ایمان لیدی اِولین پس از آن دیدار معروفش با پاپ تقویت شد.»
🔹 اِولین در خاطراتش مینویسد: «شما اغلب از من میپرسید که کی و چرا مسلمان شدم؟ فقط میتوانم پاسخ دهم که لحظه دقیق انفجار نور اسلام در درونم را نمیدانم... به نظر میرسد که من همیشه مسلمان بودهام.»
پ.ن: تصویر وی در ایام حج
🆔@Qasas_school
🔺اسلام آوردن اِولین یا همان زینب، تأثیر زیادی بر روابط خانوادگی او گذاشت؛ همسرش از زینب جدا شد و وی به سفرهای خود نیز ادامه داد تا اینکه به عنوان اولین زن غربی به حج مشرف شد.
🔶 کتاب «زیارت مکه» اثر اوست از همین سفر که در آن جزئیات آن سفر مقدس و احساس خود را از ابتدای دریافت خبر اجازه به حج تا ادای مناسک توضیح داده است.
🔹 او درباره سفر خود نوشته: "مدت طولانی در میان امید و ناامیدی زندگی کردم، تا جایی که به سختی میتوانم باور کنم که آرزوی بزرگم[حج] سرانجام برآورده شد."
🔸 زینب در ۹۵ سالگی درگذشت و در دامنه کوهی دورافتاده در ارتفاعات وستروس اسکاتلند، در ملک شخصی خود و رو به کعبه به خاک سپرده شد.
🔹 مطابق وصیتش سوره نور را در مراسم تدفینش خواندند و آیهی "الله نورالسماوات و الارض" را بر سنگ قبر او حک کردند.
پ.ن: تصویر دو عنوان کتاب بانو زینب!
🆔@Qasas_school
🔰 قصهی لیدی اِولین یا همان بانو زینب؛ زنی شجاع، کاوشگر و همواره در سفر که بالاخره توانست حقیقت را دریابد؛ حتما پیامهای زیادی دارد. اما بیش از هر چیز ما را با الگوهای متکثر زیست زن مسلمان آشنا میکند. ضرورتی حتمی برای شکستن کلیشهها..
🆔@Qasas_school
🔰 الرحیل| یکم
یکی از حوادث روزهای آخر منتهی به حرکت امام حسین از مکه به سمت کوفه،
گفتگوهای اباعبدالله است با عبداللههای مکه (عبداللهبنعباس، عبداللهبنعمر و عبداللهبنزبیر).
برای فهم اینکه امام حسین با محاسباتی دقیق و ارزیابی منطقی پای در مسیر کوفه نهاد، بررسی این گفتگوها ضروری است.
🆔@Qasas_school
🔰 الرحیل| دوم
🔶 بصیرت چیست؟
اگر بصیرت یعنی تحلیل مسائل سیاسی به صورت دقیق، و موشکافی حوادث به منظور پیشبینی آینده و ارائه راهحل، ابنعباس را باید بصیرترین فرد دوران دانست. چرا؟ چون در گفتگوی خویش با امام حسین نشان میدهد یک سیاستمدار تمامعیار است.
🔹 عبداللهبنعباس به امام میگوید:
1- از رفتن به عراق منصرف شو. آنان مردمی حیلهگرند و پیمانشکن. (رصد دقیق اوضاع و شناخت کامل احوال)
2- در همینجا (مکه) بمان و سرور و رهبر ما باش. (ارائه طرح ایجابی)
3- اگر در مکه نمیمانی به یمن برو که حصارهای محکم دارد و شیعیان پدر تو در آنجا هستند. (ارائه نقشه دوم-plan B)
4- اگر ناچار به رفتن هستی زنان و کودکان را با خود مبر تا مبادا مثل کشته شدن عثمانبنعفّان، شاهد کشته شدنت باشند. (عبرت از تاریخ به منظور تعیین راهبرد در کنش اجتماعی-سیاسی؛ ارائه راهی برای کم کردن هزینه و خسارت یک تصمیم سیاسی)
🔸 امام در پاسخ فرمود: تو نصیحتگوی مشفقی هستی ولی من مصمم شدهام و آهنگ رفتن دارم.
🔹 ابنعباس میگوید: چشمِ ابنزبیر را روشن میکنی. (یعنی با رفتن تو، او در مکه دیگر رقیبی ندارد و به راحتی مقاصد خود را دنبال میکند/ نشانگر مسلط بودن ابنعباس بر اوضاع و شناخت اشخاص) سپس ادامه میدهد: اگر میدانستم با گرفتن موی پیشانیات و جمع شدن مردم نظرت تغییر میکند یا میتوانم از رفتن بازت دارم، چنین میکردم.
⁉️ سوال: چرا امام حسین این طرحها و پیشنهادهای افراد دلسوزی چون ابنعباس را نپذیرفته و بر رفتن مصمم است؟
🆔@Qasas_school
🔰 الرحیل| سوم
🔴 پیش از پاسخ به سوال باید حتما یک گمانه احتمالی را اصلاح کرد. گمانهای که میگوید سیدالشهداء بدون محاسبه اوضاع و احوال جامعه و بیهیچ تدبیر سیاسی، فقط به دل مسیر زد تا با شهادت خویش، درخت اسلام را آبیاری کند.
🔺از این رو باید گفت:
امام حسین از 27 رجب سال 60 که مدینه را به قصد مکه ترک نمود، تا 8 ذیالحجه که با مکه به عزم کوفه وداع کرد؛ بیش از چهارماه فرصت داشت که به اوضاع جهان اسلام و سایر شهرهای بلاد اسلامی مسلط شود. مکه به عنوان امالقری و محل زیارت تمام مسلمانان جهان، زمینه تعامل و ارتباطگیری با افراد زیادی از شهرهای مختلف جهان اسلام را مهیا نمود.
🟠 مذاکره حضرت با بزرگان مکه و مدینه، مکاتبه با افراد مختلفی در سایر شهرها و همچنین گفتگو با عامه مردم، حضرت را به این نتیجه رسانده بود که باید از مکه به سمت کوفه حرکت کند.
🟡 حضرت تحلیلهای افرادی مانند ابنعباس را هرچندخیرخواهانه میدید اما واقعگرایانه قلمداد نمیکرد. لذا در پاسخ به این نوع پیشنهادها میفرمود:
هیهات! هیهات! این قوم رهایم نمیکنند. هرجا باشم به جستوجوی من برمیخیزند. اگر حتی در سوراخ درندگان بیابان باشم، مرا بیرون کشیده و خواهند کشت. آنان به شیوهی یهود به حقوقم دستدرازی کرده و من به امر جدّم رسولالله اقدام میکنم.
🟢 حضرت شبیه همین فرمایش را با لحنی دیگر به عبداللهبنزبیر دارد. او به امام عرض میکند:«بمان من یاریات میکنم». وعدهای کاملا پوچ که حضرت بدان واقف است و در پاسخش میفرماید: «پدرم به من گفت: سالاری گوسفندگونه در کعبه کشته میشود و حرمت آن را خواهد شکست و من نمیخواهم آن گوسفند باشم. (درواقع حضرت تلویحا به عبداللهبنزبیر حالی میکند عاقبت تو را در مکه خواهند کشت و من نمیخواهم مثل تو در مکه کشته شوم!)
🔺این صحبتهای امام مبنی براینکه بنیامیه و یزید از او دست نخواهند کشید تا وی را به بیعت درآورده یا بکشند، با شواهدی تایید میشود.
شواهدی مانند نقشه ترور.
🆔@Qasas_school
🔰 الرحیل| چهارم
🔺نقشهی ترور امام
🔶 در تاریخ آمده یزید به صورت محرمانه سینفر از بنیامیه را در حجاز مامور کرد تا امام را به صورت ناگهانی ترور نمایند.
🔹 عمروبنسعیدبنعاص بهطور ویژه مأمور بود شرایط را برای کشتن امام فراهم نماید.
تغییر احرام عمره تمتع به عمره مفرده توسط امام و خروج فوری از مکه را باید در راستای آگاهی حضرت از توطئه ترور تحلیل کرد.
🔸 شگرف آنکه یکی دیگر از کسانی که مخالف رفتن امام بود، عبداللهبنجعفر است. او در عین سادگی اماننامهای از عمروبنسعیدبنعاص برای حضرت گرفته بود که در عمرو در آن نوشته بود: "حسین، به مدینه بیا که در امانی و به کوفه نرو."
عبداللهبنجعفر به این نامه تمسک میکرد و اصرار داشت امام به کوفه نرود. درحالیکه نمیدانست این نامهی امان خدعهای است از سوی کسی که مشخصا از دربار یزید ماموریت بر ترور امام را داشت. یعنی عمروبنسعید!
🔹 بسیاری از کسانی که به امام تحلیل ارائه میدادند و یا راهکارهایی پیش پای حضرت میگذاشتند، به گمان خود اهل سیاست و تدبیر و بصیرت بودند. ظاهر حرفها نیز بسیار هوشمندانه و آیندهنگرانه بود. اما این موضوع را لحاظ نمیکردند که حسین از همه آنها بهتر بر اوضاع تسلط داشته و از همه بیشتر به واقعیت پی برده است و میداند هیچ کدام از این طرحها اجرایی نیست. لذا تنها راه و مسیر، رفتن به کوفه است.
🔸 اینجاست که راهکارهای امثال ابنعباسها رنگ میبازد. کسانی که خود را داناتر از امام میدانستند و به جای حمایت از کار و راه امام و پیوستن به ایشان، دور او را خالی کرده و محافظهکارانه طرحهای خیالی مانند ماندن در مکه یا رفتن به یمن را میدادند. درحالیکه هیچ کدام از آنها ممکن نبود که اگر بود امام قصد کوفه نمیکرد.
🔹 شاید اگر عبداللههای مکه و مدینه پای کار امام میایستادند و از تصمیم ایشان حمایت میکردند، عموم جامعه اسلامی به دنبال بزرگان خویش، امام را یاری میدادند و حادثهی عاشورا رقم نمیخورد. اما حیف که این بزرگان فقط به توصیههایی محافظهکارانه و غیرواقعبینانه بسنده کردند.
🆔@Qasas_school
وداع ام_سلمه با امام حسین.mp3
9.24M
🎙 #بشنوید | حواسر (معجر و روسری ها)
🔸 این قصه: وداع امسلمه با امام حسین علیهالسلام. قصهای که گوشهای از آن ماجرای سرخ شدن تربت است!
🗂 مجموعه پادکست های قصه زنان عاشورایی
#پادکست
🆔 @Qasas_school
🔰 ناشنیدههایی از زندگی شخصی شهیدبهشتی (۱)
✍🏻 تحقیق و تدوین: روحالله شمسی کوشکی
🔶 همزمان با سالهای اول طلبگی، دبیرستانش را هم تمام کرد. برای اینکه زبان یاد بگیرد از اصفهان به حوزه زرینشهر نقل مکان کرد تا (به خاطر جو سنتی آن زمان حوزه) بهصورت ناشناس زبان یاد بگیرد. در قم هم از راه تدریس انگلیسی امرار معاش میکرد.
🔹 «بهشتی جوان» از طرف پدری از خاندان صدر (عموزاده شهید صدر و امام موسی صدر) بود و از طرف مادر از نوادگان علامه مجلسی. روحانیون سنتی کاری با او میکنند که بهشتی با این اعتبار خانوادگی از اصفهان به قم فرار میکند.
🔸 وقتی هم به آلمان رفت زبان آلمانی نمیدانست. اما آلمانی را همانجا ظرف دو سه ماه یادگرفت. گرامافونی خریده بود و حتی در سفر همراه خود میبرد و دائما آلمانی گوش میداد. در آلمان هم گاهی، بخشی از خطبه یا سخنرانیاش را به انگلیسی، بخشی را به آلمانی و بخشی را به عربی ایراد میکرد.
🔹 در مدرسه علمیه حقانی از روی متن آلمانی فلسفه هگل درس میداد. در دورانی از جوانی حتی قصد کرده بود که برای ادامه تحصیل به «ژاپن» برود که جور نشده بود.
🔸 هر روز باید حمام میکرد!! عطرش عطر گل یاس بود، همیشه لباده (روپوشی به مراتب شکیل تر و با هیبت تر از قبا) میپوشید و برخلاف همه روحانیون ساعت مچی آنهم به رنگ طلایی میبست!!
زمستانها عبای تیره رنگ و تابستانها عبای روشن میپوشید. در جوانیاش حتی عینک دودی هم میزد و با خانواده و دوستان خود در کنار زاینده رود قدم میزد و مردم به خاطر تیپش او را به هم نشان میدادند. این تیپش را در قم هم حفظ کرده بود و چون در همان دوران انگلیسی هم درس میداد پشت سرش حرف درآورده بودند که این آخوند فرنگی مآب است. هنگام راه رفتن هم سینهاش را ستبر میکرد و سرش را بالا میگرفت. برخی این سبک راه رفتنش را حمل بر تکبر او میکردند.
🔹 در عرف روحانیت آن زمان، راه رفتن یک روحانی دوشادوش همسرش خیلی مذموم بود، با این حال او و همسرش اینچنین به حرم یا بازار میرفتند!! و حتی به رسم غربیها اگر همراه با همسر به جایی وارد میشد اول صبر میکرد تا بانو وارد شود و میگفت: این رسم خوبی است که آنها دارند.
🔸 کلا هوای همسرش را داشت اگر با خود، مهمانی سرزده میآورد و یا اینکه اگر تعداد مهمانهایش زیاد بود، خانمش را به زحمت نمیانداخت و از بیرون غذا سفارش میداد.
🔹 ده درصد از حقوقش را به همسرش میداد تا جدا از خرج خانه برای خودش هزینه کند. به تربیت فرزندانش اهمیت میداد. پنجشنبهها برنامهاش این بود که لباس رسمی (عبا و لباده) بپوشد و به اتاق تک تک بچهها به مهمانی برود و با آنها معاشرت کند. هر کدام از آنها هم وظیفه داشت او را پذیرایی کنند!! دفتری داشت که در آن مراحل رشد تک تک فرزندانش از خردسالی تا جوانی را ثبت کرده بود!! (فکرش را بکنید، با این همه مشغله!!)
🔸 در اعیاد در خانه و صرفا با حضور اعضای خانواده جشن برپا میکردند. همگی لباس رسمی میپوشیدند و فضای خانه را معطر میکردند و مراسم را برگزار میکردند. خودش تریبونی ساخته بود و پشت تریبون رسما سخنرانی میکرد. تلاوت قرآن با پسر کوچکش بود و دختر دکلمه میخواند و سپس با هم سرود دستهجمعی میخواندند. در آخر مراسم هم مسابقهای ترتیب داده و خودشان در آن شرکت میکردند.
🆔 @Qasas_school