🔰 یکم| فدک، ثروت هنگفت و رانتخواری
🟡 فدک یک باغ نبود. یک روستا بود با ثروت فراوان(۱) که با بخشی از درآمد آن میشد یک سپاه را برای جنگ تجهیز کرد(۲). ثروتی آنقدر چشمگیر که عمربنخطاب، خلیفهی اول را مجاب کرد فدک را به زور از حضرت زهرا بستاند. آن هم با این استدلال که حکومت تو برای مقابله با تهدیدها و شورشها نیازمند پول است و فدک یک پشتوانهی بینظیر است(۳).
ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه از قول فردی به نام علیبنتقی مینویسد: نخلهای فدک به اندازهی نخلهای کوفه در قرن ششم هجری بود(۴). این یعنی یک دارایی هنگفت.
⁉️ اما سوال اصلی و شاید دیرینهترین مسئلهی حقوقی در اسلام این است که فدک حق چه کسی بود؟
⚫️ خلیفهی اول با همراهی عمربنخطاب و ابوعبیدهجراح، استدلالهایی مطرح میکردند که سویههای عدالتخواهانه داشت و این تظاهر، به مذاق مسلمانان صدراسلام بیشتر خوش میآمد.
آنها میگفتند: "فدک مال رسول خدا نبوده و نیست و در زمره اموال مسلمانان است(۵)". بسیاری از مسلمانان هم طبعا میپسندیدند چنین ثروت عظیمی در اختیار بیتالمال مسلمین باشد تا در سیطره گروهی خاص.
🟡 از سویی اساسا اسلام خود را از ابتدای کار طوری معرفی کرده بود که عنصر "مردم" در آن پررنگ بود و همین سبب گرایش افرادی و رویگردانی اشراف و گروههای خاص بود.
⚫️ با این مقدمه باز باید سوال را اینگونه تکرار کرد:
آیا فدک نوعی رانت و ویژهخواری برای گروهی خاص از منتسبان به بیت پیامبر بود که ابوبکر جلوی آن را گرفت و به جیب مردم بازگرداند یا آنکه قضیه پیچیدهتر از این حرفهاست!؟
📚منابع:
۱- معجمالبلدان، ج۴، ص۲۳۸.
۲- السقیفه و فدک، ص۱۰۲.
۳- السیره الحلبیه، ج۳، ص۵۱۲.
۴- شرح ابنابیالحدید، ج۱۶، ص۲۳۶.
۵- شرح ابنابیالحدید، ج۱۶، ص۲۱۴.
🆔 @Qasas_school
🔰 دوم| فدک، ثروت هنگفت و دولة بینالاغنیاء
🟡 روستای فدک حدود ۲۰۰ کیلومتری مدینه بود که با مرکبهای روزگار صدر اسلام دو تا سه روز با مدینه فاصله داشت. این روستا از آنِ یهودیان بود که تا سال هفتم هجری در آن سکونت داشتند. اما آنها به واسطه آنکه روابطشان با جامعه و حکومت اسلامی برهم خورد، خداوند در دل ساکنان فدک رعب انگیخت تا آنکه فدک بدون هرگونه جنگ و تاخت و تازی به پیامبر رسید(۱).
⚫️ خداوند در قرآن میفرماید:
وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(حشر/۶)
خداوند اموالی را به عنوان فیء به رسول خویش بخشیده و آن اموالی است که بدون تاخت و تاز و جنگیدن به دست آمده است.
🟡 در آیهی بعد نیز خداوند هم موارد مصرف فیء را بازگو میکند و هم هدف از این کار را جلوگیری از رانت و ویژهخواری اغنیاء قلمداد میکند: كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ (حشر/٧)
⚫️ حال اگر فدک را فیء بدانیم که مال پیامبر بوده و سپس در دوران حیات حضرت به فرزندش حضرت زهرا رسیده، پس ابتدا مالک حقیقی فدک به دستور خداوند مشخص میشود.
اما..
🟡 حال مروری بکنیم بر حوادث تاریخی تا بدانیم چه کسانی میخواستند از ثروت فدک، به نفع مستضعفان استفاده کنند و چه کسانی از آن برای اهداف استیلاجویانه خود (دوله بینالاغنیاء) بهره بردهاند؟
📚 منابع:
۱- فتوحالبلدان، ص۳۷؛ معجالبلدان، ج۴، ص۲۳۹؛ الکامل فیالتاریخ، ج۲، ص۲۳۴؛ السقیفه و فدک، ص۹۷؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج۱۶، ص۲۱۰.
🆔 @Qasas_school
🔰 سوم| فدک، ثروت هنگفت و دولة بينالاغنیاء
🟡 مرور بر حوادث تاریخی:
۱- گروهی با حضور در سقیفه که اقلیتی آن را شکل داده بودند و همچنین سواستفاده از اختلاف دیرینه میان اوس و خزرج (انصار) توانستند با معیارهای غیراسلامی نظر بخشی از اقلیت حاضر در سقیفه را جلب نمایند.
۲- سپس به واسطهی فقدان نیروهای نظامی وفادار به اسلام نبوی که در سپاه اسامه و خارج مدینه اردو زده بودند، از نیروی شبهنظامی قبیلهای بدوی به نام بنیاسلم برای کودتا بهره بردند و بیعتی شبههدار از افرادی در مدینه گرفتند.
۳- این کودتای نوپا نیازمند پشتوانههای مالی بود و از این رو فدک به عنوان حق مشروع حضرت زهرا غصب و مصادره شد. لکن این مصادره ظاهرا با عنوان مبارزه با ویژهخواری و به نفع مردم بود و حقیقتا نوعی تأمین مالی برای تثبیت قدرت ارباب سقیفه بود که به از بین بردن پشتوانه مالی اهل بیت هم میانجامید. اهلبیتی که به تصریح پیامبر تنها گزینهی مشروع حکومت بودند و با بیعت اکثریت مسلمانان به تنها گزینهی مقبول مردمی هم بدل شدند.
۴- مضافا آنکه اخباری در دست است مبنی بر اینکه حضرت زهرا منافع فدک را برای مستضعفان جامعه خرج میکرد. اما بعد از مصادرهی آن توسط حکومت خلفا، ابتدا فدک شد پشتوانهای برای کودتا و تثبیت قدرت نامشروع و غیرمردمی و سپس فدک افتاد به دست اغنیائی از بنیامیه و شد مصداق بارز "دوله بینالاغنیاء". اغنیائی نظیر مروانبنحکم و یزیدبنمعاویه.
‼️ نکته: شهید صدر در سخنرانی خویش به تاریخ فوریه ۱۹۷۶ مطابق با بهمن ۱۳۵۴ میگوید: دو انحراف درباره فدک روی داد. یک درآوردن فدک از حیازت فاطمه و قرار دادن در بیتالمال(در استیلای حکومت نامشروع)؛ دو خارج کردن آن از بیتالمال و دادن آن به مروان (خواص و ویژهخوارانی که همان اغنیاء در لسان قرآنند).
📚منابع:
شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج۱۶، ص۲۱۶؛ السننالکبری، بیهقی، ج۶، ص۳۰۱؛ السیره و المسیره فی حقائق و وثائق، ج۳، ص۱۹۷.
🆔 @Qasas_school
🔰 عکسی از سامرا
🔺 گویا اینجا سامراست در روزگاری دور! شهری که بر گِرد مزار امام عسکری بنا شده و در نقطه مقابل، کاخ بنیعباس که به مرور زمان منزوی شده است.. شاهدی تصویری بر انزوای استکبار و سامان یافتن زندگی انسان بر محور امام حق.
🔺 حتی اگر عکس و اطلاعات آن واقعیت نداشته باشد، این عکس، تصویری از رؤیای ماست. تصویری از آینده.. و نقشی از یک آرمان.
🆔 @Qasas_school
نهم ربیع الاول.pptx
74.6K
🔰 به مناسبت نهم ربیع | فایل پاورپوینت
🔶 پاسخی مختصر و مستند به چند سوال اصلی:
۱- آیا در این روز عمربن خطاب به قتل رسیده است؟
۲- مبنای برخی رفتارهای خارج از عرف و شرع عدهی بسیار اندکی از منتسبان به شیعه در این روز چیست؟
۳- ابولؤلؤ کیست و بررسی برخی افسانههای پیرامون وی.
🆔 @Qasas_school
🔰 مرحبا به جعفربنمحمد
🔶 آیتالله استاد فاطمینیا:
در دوران حیات «علامه امینی» یکی از علمای سنی مذهب مصر، تقریظی (متن ستایشآمیز) به کتاب الغدیر ایشان نوشته بود و در آن گفته بود که «من بعد از 40 سال فهمیدم که علمای ما در مورد حقانیت شیعه به ما دروغ گفتهاند» و سپس آن را برای یکی دیگر از علمای شیعهی «نجف» فرستاده بود!
علامه امینی نزد آن عالم نجفی رفت تا تقریظ مذکور را از او بگیرد، اما او جواب داد: «شاید آن عالم سنی راضی نباشد و من باید از خود او اجازه بگیرم!»
حتی وقتی علامه امینی گفته بود «اگر او راضی نبود، این تقریظ را اصلا به تو نمیداد!» همچنان عالم نجفی گفته بود: «تا خود او اجازه ندهد، تقریظ را به شما نمیدهم!»
🔷 بعدا که عالم نجفی نامهای برای آن عالم مصریِ سنی مذهب فرستاده بود و از او برای انتشار تقریظش اجازه گرفته بود، آن فرد گفته بود: «آقای امینی درست گفته است؛ من راضی هستم اما مرحبا به «جعفربن محمد» (امام صادق)! من با این رفتار تو فهمیدم که او چه شیعیان و پیروان مؤدب و با تقوایی تربیت کرده است و اگر شیعیان او این هستند پس خود او چه بوده است».
🔺بهکوشش روحالله شمسی کوشکی
#نهم_ربیع و ماجرای ادب شیعه
🆔 @Qasas_school
🔰 رضا پسر نوشآفرین | یک
✍🏻 به قلم طیبه فرید
🔶 صبح پنجم مهر لباسهای سلطانیاش را کنده بود و شده بود یک رضای خالیِ خالی. بیهیچ پیشوند و پسوند اضافهای. سوار بر کشتی «بندرا» رفتند به سوی سواحل هند. بدون ستارهی دنبالهداری روی سینه و سر شانهاش. بیتاج و چکمهی شاهی. توی دلش گفته بود: تُف اندران ارواحت روزگار. و روزگار گفته بود اندران ارواح خودت. به من چه!؟
🆔 @Qasas_school
🔰 رضا پسر نوشآفرین | دو
🔺فکرش را بکن پنج روزِ آزگار کشتی شاه مخلوع مفلوک روی آب دریا معلق باشد. دولت صادق فخیمه ملکه قول داده بود برساندشان به ساحل بمبئی و آزادشان کند بروند هر جهنمی که دوست دارند. به راوی بابت این کلمات تند خرده نگیرید که شرف المکان بالمکین. سالها هر جا رفته بودند بهشت خودشان بود و جهنم دیگران، اما انگار حالا همه چیز وارونه شده بود. خبری از ساحل بمبئی نبود. کشتی، جایی پرت، وسط آبهای گرم و شرجی لنگر انداخته بود. سرغنسول سابق دولت بریتانیا« کلرمونت اسکرین» آمده بود توی کشتی و یک جوری فینگلیشطور بلغور کرده بود که شما در ساحل بمبئی حق پیاده شدن ندارید.
🔶 آه رعیت بود که دامن شاهْ پدرِ پهلوی را گرفته بود. آه میرزا وقتی داشت یخ میزد. آه مجتهدی که عمامهاش را پرانده بودند به جرم آن که اسرار هویدا میکرد و کشیده بودنش بالای دار وقتی که گفته بود افوّض امری الی الله. آه رعیت مادر مردهای که چادر از سر ناموسشان کشیده بودند و توی دریای خونِ گوهرشاد غرقشان کرده بود. آه ضعیفههایی که نهال عمرشان زیر چکمههای قزاقی رضا پالانی، نوهی «مراد سجلِِّ سلطانِ تراریخته»* پایمال شده بود؛ همه ضعیفهها به جز تاجی آیرُملو که شریک روزهای تباهیاش بود.
🔷 رضا حالا دیگر نه شاه بود و نه سپهسالار و نه حتی رضا پالانی. فقط و فقط یک اسیر جنگی پیر بود. باید توی مسیر رسیدن به بندر، آن موقع که توی کرمان گوشدرد گرفته بود و دکتر جلوه برایش استراحت تجویز کرده بود اما انگلیسها گفته بودند« تخت گاز برو بندرعباس کشتی بمبئی سه روز بیشتر منتظر نمیماند»؛ میفهمید چه خبر شده!هر چند که اگر هم میفهمید توفیری نمیکرد. مردم از جانش سیر بودند. از بس نان سنگک دو ور کنجدیاش را زده بود توی خون ملت.
🔶 کشتی قفس معلقی بود روی آب. ساکنین کشتی قرار بود وقتی رسیدند هندوستان، بروند پی زندگیشان، یک جای خوش آب و هوا مثل شیلی. اما دولت فخیمه اجازه نداده بود. میخواست زندانیهای بیوطن را بفرستد موریس. آدمی که به خاک و مردمش خیانت میکند بی وطن است، هیچجاییست. و انگلیسیها این را فهمیده بودند.
🔷 کشتی به جزیره رسید و خانواده پهلوی بی محمدرضا در میان پیشواز سرد استقبال کنندههایی که وجود نداشتند، سر به زیر، قدم به خاک موریس گذاشتند. پیرشاه توی آن آب و هوای جهنمی آرزو کرد کاش نوشآفرین گرجی مُرده بود و او را نمیزایید. تازه اول آوارگیاش بود.
🆔 @Qasas_school
🔰 اخراج و تبعید پهلوی پدر به جزیره موریس؛ به روایت تصویرگر روزنامه
کیفر در سال ۱۳۲۱
🆔 @Qasas_school
🔰 گزینش سپاه
به مناسبت هفته دفاع مقدس
اوایل [تشکیل] سپاه، همان موقع که تازه داشتیم ثبتنام میکردیم، یک روز احمدآقا زنگ زدند امام فرمودهاند بگویید حاجمحسن[رفیقدوست] بیاید. رفتم.
امام پرسیدند: "شما چرا از افرادی که میخواهند به سپاه بیایند میپرسید از کی تقلید میکنی؟ به شما چه مربوط است."
گفتم: "آقا، بالاخره اینها میخواهند به سپاه بیایند که بروند شهید بشوند."
گفتند: "مگر مقلدین مراجع دیگر نمیتوانند بروند شهید بشوند؟"
گفتم: "به نظر ما آمد که سپاهی باید مقلد حضرتعالی باشد."
گفتند: "از قول من به آقایان بگویید این سوال را حذف کنند!"
پ.ن: عکس محسن رفیقدوست در محضر رهبرانقلاب.
📚 کتاب: برای تاریخ میگویم، ص۷۵ و ۷۶.
🆔 @Qasas_school
🔰 تصویر علی در جامعهی صدر اسلام
🔶 در خطبه فدکیه حضرت زهرا عباراتی است در تبیین مجاهدتهای اميرالمؤمنين. به عنوان مثال در بخشی از خطبهی فدکیه آمده: "هرگاه شیطان شاخی بیرون آورد و مشرکی دهانی برای بلعیدن دنیای اسلام باز کرد، پیامبر برادر خودش علی را در دل این بلاها میانداخت و آن حضرت هم دست برنمیداشت و برنمیگشت تا آنکه بال این قدرتهای باطل را زیر پای خودش له میکرد و شعله این فتنهها را با شمشیرش خاموش میکرد" (الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۰).
⁉️ اینجاست که یکی از مهمترین سوالات ما از تاریخ گل میکند: "چه تصویری از اميرالمؤمنين در اذهان جامعهی اسلامی ساخته شد که حضرت زهرا در ذیل خطبه فدکیه به دلاوریهای اميرالمؤمنين در دوران پرمحنت صدر اسلام میپردازد؟"
🔷 به بیان دیگر گویی برخی درحال تلاش بودند تا دلاوریها و مجاهدتهای اميرالمؤمنين را به یک ضدارزش تبدیل کنند و تصویری غیرواقعی و منفور از حضرت بسازند.
⁉️ این "برخی" چه کسانی بودند؟
🔶 اینجا با دو گروه متفاوت ولی دارای منافع مشترک مواجهیم:
الف) گروه مخالف
ب) گروه رقیب
1⃣ مخالفان همان جریانی از قریشاند که همواره از اميرالمؤمنين ضربه خورده بود.
آنها دیده بودند همین که پیامبر لب به سخن گشود و توحید را فریاد زد، اولین پیرو علی و بزرگترین حامی، پدرش ابوطالب بود. حتی در روزهای سخت شعب ابیطالب، این پدر و پسر بودند که تدابیر امنیتی برای حفاظت از جان پیامبر میاندیشیدند. مرتب جای پیامبر را شبانگاه تغییر میدادند و در این جابه جایی همواره علی بود که در جای پیامبر میخفت و به استقبال شهادت میرفت که اوج آن را در قصهی لیلهالمبیت میبینیم.
سپس در بدر و احد و خندق باز این علی بود که مشرکان قریش را سخت آزار داد و مستضعفان و موحدان را در برابر قدرتهای استکباری به برتری رساند.
نفرت مشرکان قریش و جریان نفاق مکی از علی چنان زیاد بود که وقتی عثمان به خلافت رسید به علی گفت: تقصیر من نیست که قریش تو را نمیخواهند. تو هفتادنفر از چهرههای درخشان آنها را کشتهای.
این جریان مخالف تلاش فراوانی کرد تا چهرهی علی و تصویر مجاهدتهای او را وارونه سازد.
2⃣ جریان دوم جریان رقیب بود. کسانی که با علی در جبههی اسلام همراه بودند اما به مرور زمان حس رقابت با وی پیدا کردند و در موارد مختلف از او عقب ماندند.
مانند آنجا که پیامبر دختر خویش را به عقد علی درآورد درحالیکه ابوبکر اولین خواستگار فاطمه بود. یا آنکه پیامبر با علی پیمان اخوت بست و دیگران را بینصیب گذاشت. یا آنجا که پیامبر ابتدا آیات برائت را به دست ابوبکر داد تا بر مردم مکه بخواند اما در میانهی راه طبق فرمان وحی ابوبکر را برگرداند و علی را به این ماموریت فرستاد. یا آنجا که برای فتح خیبر صحابی اقدام کردند اما فقط این علی بود که توانست خیبر را فتح کند.
اینجا رقیبان عقبمانده در میدان، تلاش کردند در فاز تبلیغاتی از علی جلو بزنند. درنتیجه از علی و مجاهدتهای او تصویری غلط ساختند. مانند تلاشهای عایشه که به اعتراف ابنعباس هیچ گونه فضیلتی را برای علی برنمیشمرد.
🔺 درنتیجه ما شاهدیم دو جریان مخالف و رقیب، در واقع دو لبهی یک قیچی شدند برای چیدن کارنامهی پربار و سابقهی ارزشمند علی.
از این رو باید تبیینهای حضرت زهرا را در برابر آن تصویرسازیها دید.
#تبیین
🆔 @Qasas_school
🔰 راز تحمل شکنجهها
🔶 امسلمه همسر ابیسلمه میگوید: «شوهرم هنگام هجرت به مدینه مرا سوار بر شتر کرد تا همراه فرزندمان سلمه به سوی مدینه حرکت کنیم. در این لحظات افراد قبیلهی من دور ما را گرفتند و با شوهرم درآویختند و مانع حرکت من و پسرم به سوی مدینه شدند و ما را با خود بردند و شوهرم تنها و دور از من و فرزندم، راه مدینه را در پیش گرفت. این پایان کابوس نبود. از طرف دیگر افراد قبیلهی شوهرم به سر قبیلهی ما ریختند که «ما نمیگذاریم سلمه فرزند ابیسلمه که خون قبیلهی ما در رگهای اوست، در میان قبیلهی شما زندگی کند.» پسرم را به زور از من جدا کردند و بردند. حالا شوهرم در راه مدینه و سپس در مدینه، خودم در قبیلهی بنومغیره و فرزندم در قبیلهی بنوعبدالاسد بود و این کابوس هولناک یکسال طول کشید. روزها به درهی ابطح میآمدم و در فراق شوهرم و پسرم میگریستم. پس از یکسال گریستن سرانجام قلب افراد قبیهی من و شوهرم نرم شد. اجازه دادند به مدینه بروم و پسرم را با خود ببرم. من یک زن تنها با کودکی خردسال در آغوش، سوار بر شتر، در صحرای سوزان حجاز به طرف مدینه راه افتادم.»
🔺 اکنون باید به این اندیشید که رسولالله چه در گوش مردم زمانهی خویش زمزمه کرد که آنها هرگز حاضر نشدند دست از "اسلام" بردارند؟
واقعا راز این همه مقاومت و سرّ تحمل این همه آزار چیست؟
🔹 کاش محمد در گوش ما نیز توحیدش را زمزمه میکرد..
📚 شهر گمشده، ص۲۸۱.
🆔 @Qasas_school