eitaa logo
🚩مکتب حاج قاسم🚩
137 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
110 فایل
«اَلسَّلام عَلَي الاَعضاءِ المُقَطَّعاتِ» «مرز ما عشق است، هرکجا اوست آنجاخاک ماست... سامرا،غزّه،حلب،تهران چه فرقی می کند.»
مشاهده در ایتا
دانلود
قابل توجه برای بعضی از مسئولین 👇 یه مملکت بهش می‌گفت سردار! جبهه مقاومت چند کشور زیر دستش بود ولی در عمل، نه صرفاً با ژست و ادا و قیافه و استوری و حرافی و سخنرانی... یادمون داد سرباز باشیم... سرباز ولایت و خادم ملت... به ادعای ما نه بلکه همه دشمنانش بزرگترین و باهوش ترین ژنرال نظامی دنیا بود فرزند حسن یادت بخیر حاجی جان💔 رفتی اما هنوز از بعضی مانده ها برای ما بیشتر احترام و ارزش داری تا ابد یاد تو در قلب ♥️ ماست
💠 زندگی به سبک شهید حمید میرافضلی معروف به سید پابرهنه. 🔹️ شب ها که می خواست بخوابد با همان لباسی که تنش بود می رفت بیرون سنگر و روی سنگ ریزه ها می خوابید  یک شب بهش گفتم:چرا این کار رو می کنی، چرا توی سنگر نمی خوابی؟ جواب داد:بدن من خیلی استراحت کرده، خیلی لذت برده، حالا باید اینجا ادبش کنم. ❤️محل دفن :گلزار شهدای عباس آباد ده شیخ شهر رفسنجان 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
به حمید گفتم این لباس دیگر جا برای وصله ندارد، گفت: بدهید به یک بلد. رفت نخ کاموا خرید و مجبورمان کرد لباس را بدوزیم. دست بر قضا با همین لباس هم به شهادت رسید. شهید «سید حميد میرافضلی» هفدهم بهمن ماه 1335 در شهرستان رفسنجان به دنیا آمد. با شروع عملیات خبیر و در پی حضور لشکر ثارالله در جزایر مجنون ، سید حمید که به چند و چون منطقه به خوبی واقف بود همراه رزمندگان این لشکر در منطقه حضور یافت تا در آخرین نبرد در زندگی خود ، چهرۀ مردانه اش را باخون سرخ پیشانی اش رنگین سازد.  سرانجام در 22 اسفند سال 1362 به همراه سردار شهید حاج ابراهیم همت فرماندۀ لشکر محمد رسول الله سوار بر موتور مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. ✍بخشهایی از زندگی نامه شهید «سید حمید میرافضلی» را به روایت مادر ایشان با هم مرور می کنیم: آقا (پدر شهید) اول قصابی داشتند. بچه ها بیشتر یادشان است. با پسر حاج مرتضی شریک بودند. در همان بزرگ شدن بچه ها بود که صابون پزی را شروع کردند. خانه مان را به چهارصد و پنجاه تومان خریدیم. آن موقع یخچال و تلویزیون و این چیزها رسم نبود . خصوصا برای ماها. این چیزها برای آمیرز احمد، برای معاون، برای این ها بود. برای ما نبود. با قوم و خویش ها خوب بودم. البته افتاده ی هیچ کدام نبودم. احتیاج به هیچ کدام نداشتم. زرنگ بودم. می فهمید؟ زرنگ در خانه بودم. برای خمیر و برای کار و نانوایی داشتن خیلی سمج و آماده ایستاده بودم. حرفی با آقا نبود که چرا کم است یا زیاد . همسایه ها هر دردی داشتند، هر عروسی، هر زایمانی، هر گرفتاریی، شب و نصف شب می آمدند و در خانه ی ما را می زدند. می گفتند چی لازم دارند و من می گفتم نبات دارم یا بابونه یا دوا یا هرچی که داشتم و نداشتم. مجلس هفته خوانی قرآن هم داشتم. آسید علی رحمت آبادی می آمد خانه مان و روضه می خواند. من به اسم تمام بچه ها می گفتم یک روضه بخواند به اسم حمیدم می رسید، می گفتم برام روضه ی پنج تن بخواند. آسید علی رحمت آبادی همیشه به همه می گفت: کاش همه مشتری های من مثل بی بی فاطمه باشند، آمادگی داشته باشند، مريد روضه و روضه خوانی باشند. من خب مرام خودم را داشتم. همه چیز را، از چای گرفته تا هرچی، آماده می کردم و می نشستم پای روضه، نمی گذاشتم کسی وسط حرف آقا حرف بزند. می گفتم: حالا که تشریف آورده اید، لااقل گوش بگیرید آقا چی می گوید. بچه ها هم خوب بودند. نمی گذاشتم به آقاشان بک سر سوزن جسارتی بکنند. خودم کمربسته آن جا ایستاده بودم. آقا همه چیز را سپرده بود دست من. رسیدگی به نماز و روزه شان با من بود. من خودم آمادگی مسجدی و محرابی داشتم و یادشان می دادم که چی کار کنند . سر حمید که آبستن بودم، یک شب خواب دیدم که دست کردم تو جییم و دیدم یک سکه تو دستم هست که روش اسم پنج تن نوشته شده . در جیبم را محکم گرفتم تا این که از خواب پریدم، صبح پا شدم و گفتم: این بچه ام هم پسر است. به نیت پنج تن حتما. که پسر هم شد. اسمش را گذاشتیم غلامرضا و تو خانه صداش می زدیم حمید. حمید از بچگی پر جنب و جوش بود. سر نترسی داشت.  بازی اش همه اش ورزش بود. رضا دو سال از او بزرگتر بود. همبازی حمید فقط او بود. با هم شمشیر بازی می کردند. کشتی می گرفتند. از این کارها. از بابت اشتباه کردن هیچ کدام شان جرأت نداشتند.  همه شان، کوچک و بزرک، حتی همان سید احمد، مواظب بودند دست از پا خطا نکنند. عوضش تو کارهای دیگر به بچه ها سخت نمی گرفتم ، توقع پول و کسب و کار کلان نداشتم. می گفتم: معلم هم بشوید. بس است. روز بروید سرکار، شب بیایید درس بخوانید، یا برعکس. حمید معلم شد. رفت درسش را خواند، آمد معلم شد. با خواهر و برادرهاش خوب بود. همه دوستش می داشتند. به همه شان می گفتم چیزی از خودشان کم نگذارند. دوست می داشتم بچه هام کمتر از مردم نباشند. حمید هم از لباس خوب بدش نمی آمد. بیشتر می خواست رخت آدم وار برش باشد.   از وقتی رضام شهید شد، حمید دیگر دل به هیچ چیز نداد. مشوقش را از دست داده بود. رفت تو کارهای تظاهرات و راهپیمایی و جنگ و این چیزها. وقتی هم که از تربیت معلم آمد، قبول نکرد کیف دست بگیرد و برود سر کار. رفت یک دوره ی چریکی دید و رفت جنگ. رخت و لباسش را هم می آورد می داد بچه ها بشویند یا بدوزند. می گفتم: این که دیگر جا برای وصله ندارد، می گفت: من نمی دانم. این باید دوخته بشود. می گفتم: نخ همرنگش را نداریم. می رفت خودش نخ را می خرید و می آورد. یادم می آید یک لباس داشت که روی سینه اش سوراخ شده بود. بافندگی بلد نبودیم و می گفتیم نمی توانیم. می گفت: بدهید به یک بلد. رفت نخ کاموا هم خرید و مجبورمان کرد لباس را دوخت و دوز کنیم. دست بر قضا با همین لباس هم به شهادت رسید. یک جا بند نمی شد. این آخرها دیگر به خورد و خوراك و رخت خودش نمی رسید. تا می فهمید کسی مستحق است، می برد یک چین کمک حال شان کمک می کرد.
⏰یک دقیقه با قرآن کریم بسم الله الرحمن الرحیم يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید، و اگر مؤمن [واقعی] هستید آنچه را از ربا [بر عهده مردم] باقی مانده رها کنید. 🔹سوره بقره آیه ۲۷۸🔹 🌺صلوات🌺
⏰یک دقیقه با نهج البلاغه 🔹حکمت ۳۷۷🔹 حضرت علی علیه السلام فرمودند: ایمن مباش بر بهترین افراد این امت ازعذاب خدا زیرا که خداوند می‌فرماید: «از مجازات الهى هيچكس جز زيانكاران احساس امنيت نمي‌كنند» (سوره اعراف،آيه 90) و بر بدترين اين امت از رحمت خداوند مايوس مباش چرا که خداوند می‌فرماید : «از رحمت خداوند جز كافران مايوس نمي شوند»(سوره يوسف، آيه 88.) 🌺صلوات🌺
🎐 | | 🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ▫️باید در رفتار خود حقیقت شیعه بودن را نشان دهیم به دنبال شیعه کردن دیگران نباشیم، به طور طبیعی حقیقت شیعه می تواند تاثیرات به سزایی داشته باشد.
🌺ماجرای مادر شهیدی که سردار سلیمانی از سوریه با او تماس میگرفت! شهید_سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه داشت که در آن، شماره حدود ۱۵۰ خانواده شهید لیست شده بود و برخی‌ روزها با چندتایشان تماس میگرفت. ارتباط حاج قاسم با بعضی مادران شهدا، خیلی خاص بود. نسبت به مادر شهید علی شفیعی هم همین احساس را داشت. مادر مرحوم شهید شفیعی میگفت: «حاج قاسم، گاه نیمه شب از سوریه زنگ میزند و با هم صحبت میکنیم. بعد میگفت: "حالا دیگر خستگی ام رفع شد و به آرامش رسیدم. مادر! دیگر برو بخواب" .» نقل از : سردار حسنی سعدی 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
0️⃣ 2️⃣بیست روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده است... 🌸پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم: ❇️عُنوانُ صَحیفَةِ المُؤمِنِ حُبُّ عَلیِّ بنِ ابی‌طالب علیه‌السلام ✨سرلوحه پرونده هر مؤمن (در روز قیامت) دوستی و محبت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است. 📚کنزالعمال، ج ١١، ص ٦١٥ 💠تویی کـه پیشتـر از ابتـدای عالم، بود خـدای عـزوجل مـدح‌ گسترت مولا!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1093346875.mp3
3.01M
📝فضائل امام جواد علیه السلام 🎤 ▪️ ایام شهادت 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
استاد بندانی روضه امام جواد.mp3
2.88M
📝روضه جانسوز امام جواد علیه السلام (😭مستند چگونگی شهادت امام جواد علیه السلام نوع سمی که به امام مظلوم ما خوراندن) 🎤 🔻گریز به روضه امام حسین علیه السلام غروب عاشورا ▪️ ایام شهادت 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
پادکست زیبا و جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام _ حجت الاسلام استاد دارستانی.mp3
2.35M
📝روضه جانسوز امام جواد علیه السلام 🎤 🔻گریز به روضه مقایسه امام حسن مجتبی علیه السلام و امام جواد علیه السلام ▪️ ایام شهادت 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
روضه _آقا و مولا ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام _ حجت الاسلام والمسلمین سیدحسین مومنی.mp3
2.03M
📝روضه جانسوز امام جواد علیه السلام 🎤 🔻گریز به روضه غروب عاشورا امام حسین علیه السلام ▪️ ایام شهادت 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 در آخرین روز یکشنبه ماه ذیقعده نماز پرفضیلت یکشنبه را فراموش نکنید 💢 به نیت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف...
شهادت امام جواد (علیه السلام) ◻️در زمان امام جواد (علیه‌السلام)، تشیع از نظر تشكیلاتى، در نهایت قدرت و استقامت بود. به همین دلیل است که ایشان را در سن ۲۵ سالگى به شهادت رساندند. رهبر معظم انقلاب | بهمن ۱۳۵۱ نقاشی اثر استاد حسن روح الامین
مداحی_آنلاین_ناح_الحمام_ملاباسم_کربلائی.mp3
16.97M
🔳 (ع) 🌴ناح الحمام لشباب الايمه 🌴ناشر جناحه ويحوم اعله جسمه 🎙
شهادت امام جواد علیه السلام را به شما شیعیان، تسلیت عرض مینمایم