🌙 #خواب_با_وضو
آخر شب بود. لب حوض داشت وضو میگرفت. باورم نمیشد! با تعجب گفتم: پسرم تو که اهل نماز اول وقت بودی؛ چرا الآن؟! البته خدا کریم است و بخشنده. یک بار اشکالی نداره. حتماً کار مهمی داشتی؛ نه؟! محمدرضا خندید و مسح سر و پایش را کشید و گفت: الهی قربون تو ننهام برم که اینقدر به فکر منی. خیلی مخلصیم ننه جون. ادامه داد: نمازم رو مسجد خوندم. میخوام با وضو بخوابم مادر. شنیدم کسی که قبل خواب وضو بگیره، انگار تا صبح عبادت کرده!☑️
شهید محمدرضا میرانداز
#یادش_با_صلوات
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:
هر که با وضو بخوابد، اگر در آن شب مرگش فرا رسد، نزد خدا شهید بهشمار میآید.
میزانالحکمه؛ ج 12، ص448، ح20963
#خاطراتشهدا
🥀🕊 مکتب حاج قاسم 🥀🕊
@qasemsoleimani_maktab
💌#خاطرات_شهدا
◽️ هادی ابتدا در پادگان قدس به نیروهای عراقی و سوری که جهت آموزش به ایران میآمدند، آموزش نظامی میداد؛ مدتی به این کار مشغول بود تا اینکه سال۹۰ به سوریه رفت و مدتی در سوریه حاضر بود. زمانی که در سوریه بود، جهت محافظت از سردار سلیمانی، چندباری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقهی شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و هادی، شیفتهی سردار شده بود؛ سردار سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه مند بود.
◽️با سردار سلیمانی رفتوآمد خانوادگی هم داشت. بعضی وقتها از میوه درختان حیاط منزل سردار سلیمانی برایمان میآورد. هادی برای سردار سلیمانی یک نیرو نبود بلکه هادی برای سردار، اندازه چندین نیرو بود و با سردار سلیمانی بسیار مأنوس شده بود. سردار سلیمانی همیشه به هادی میگفته که من و هادی با هم شهید خواهیم شد. با سردار سلیمانی بسیار صمیمی بودند؛ سردار به فرزندان هادی هم بسیار علاقهمند بود و مثل پدر، دوستشان داشت.
#شهید_هادی_طارمی🌷
#یادش_با_صلوات
✍راویپدربزرگوارشهید
🥀🕊 https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab 🥀🕊
🌹قسمتی از وصیتنامه تکان دهنده شهید امیر حاج امینی:
"اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم،
به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم..."
شهید امیر حاج امینی
بیسیمچی گردان انصار لشگر ۲۷ محمد رسولالله(ص)🕊
#یادش_با_صلوات
🥀🕊 🥀🕊
زمانی که کار آزاد داشت و بنایی میکرد، کمتر کارگری بود که باهاش دووم بیاره، میگفت:
من نونی که میخورم باید حلال باشه.
معتقد بود که روز قیامت باید، من از این صاحب کار طلب داشته باشم نه بدهکارش باشم.
کارش واقعا عالی بود و یه ذره از کارش نمیدزدید.
هر خونه ای که میساخت فرض می کرد برای خودش میسازه، بناها که تعطیل میکردن، اون صبر میکرد و مثلا پانزده یا بیست دقیقه بیشتر کار میکرد تا احیانا کم کاری نکرده باشه..
شهید عبدالحسین برونسی🌷
فرمانده تیپ جواد الائمه (ع)
شهادت: ۲۳ اسفند ۱۳۶۳
#یادش_با_صلوات
🥀🕊🥀🕊
💎نگین گردان ...
غواصها، مثل یک نگین وسط محوّطه دورهاش کرده بودند.🌙
یکی موهایش را شانه میزد..🌱
آن یکی نوازشش می کرد. 🌙
یکی دیگر خاک لباسش را می گرفت..🌾
یکی چشم دوخته بود صورت حاجی و همینطوری بیبهانه اشک میریخت.
مثل ماه می درخشید وسط جمع..
معرکهای بود تماشایی ....
بساط شوخی و خنده به راه بود.🌱
یکی از بچّهها پیشانی حاجی را بوسید و پرسید:
"حاجی، امشب دوست داری ترکش به کجای بدنت بخوره؟"
بیهیچ توضیحی دست گذاشت روی
پیشانیاش و گفت:
«دوست دارم امشب یک قسمت از بدنم را در راه خدا بدهم...🕊
امام حسین (ع) در این راه سر داد ، من هم دوستدارم یک قسمت از سرم باشد»🥀
وقتی خبر شهادتش در کنار اروندرود پیچید، گفتند ترکش یکقسمت از سرِ حاجی را برده...🥀
🔰فرمانده نامدار گردان ۴۱۰ غواصی
لشکر۴۱ ثارالله در عملیات والفجر هشت
شهید حاجاحمد امینی🌷
شهادت: ۲۱ بهمن ماه ۱۳۶۴
🌹محل دفن :گلزار شهدای روستای لاهیجان شهرستان رفسنجان
#یادش_با_صلوات
#خاطراتشهدا
🥀🕊https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم» تعجب کردیم، بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش میزنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علیاصغر (ع)».
والفجر یک بود که مجروح شد، یک تیر تو آخرین حد بردش خورده بود به گلوش وقتی
میبردنش عقب، داشت از گلوش خون میآمد میگفت: آرزوی دیگهای ندارم مگر شهادت.
۲۳ اسفند سالروز شهادت🕊
مزار : بهشت رضا (ع)
🌷شهید عبدالحسین برونسی🌷
#یادش_با_صلوات
زمانی که کار آزاد داشت و بنایی میکرد، کمتر کارگری بود که باهاش دووم بیاره، میگفت:
من نونی که میخورم باید حلال باشه.
معتقد بود که روز قیامت باید، من از این صاحب کار طلب داشته باشم نه بدهکارش باشم.
کارش واقعا عالی بود و یه ذره از کارش نمیدزدید.
هر خونه ای که میساخت فرض می کرد برای خودش میسازه، بناها که تعطیل میکردن، اون صبر میکرد و مثلا پانزده یا بیست دقیقه بیشتر کار میکرد تا احیانا کم کاری نکرده باشه..
شهید عبدالحسین برونسی🌷
فرمانده تیپ جواد الائمه (ع)
شهادت: ۲۳ اسفند ۱۳۶۳
#یادش_با_صلوات