eitaa logo
بسیج دانشجویی استان قزوین
1.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
🇮🇷 کانال اطلاع رسانی بسیج دانشجویی استان قزوین 🇮🇷 وب سایت: Bso.ir/qazvin روبیکا: rubika.ir/qazvinbso بله: Ble.ir/qazvinbso آپارات: aparat.com/qazvinbso ارتباط با ادمین: @F_ghasemi81
مشاهده در ایتا
دانلود
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» 📌ارسالی از زائرین: خانم معصومه صفدری 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» دلنوشته برای امام حسین علیه السلام قدم‌هایی به سوی نور، دل‌هایی در حسرت وصل "اربعین، تنها یک تاریخ نیست؛ یک قرار است، یک میعاد عاشقانه با حسین (ع) که هر سال، میلیون‌ها دل تشنه را از هر سو به کربلا می‌کشاند. اما… در این میان، دل‌هایی هم هست که هرچند جسمشان از این قافله دور مانده، اما روحشان با هر گام زائران، کربلا را فریاد می‌زند. جاماندگان اربعین! این دل‌های پر حسرت، این چشمان بارانی، این آه از سینه برآمده، خود روضه‌ای است جانسوز. شما نیز در این اربعین شریکید، حتی اگر پاهایتان به خاک کربلا نرسیده باشد. مگر نه اینکه امام حسین (ع) کشتی نجات است و هر جا که باشی، می‌توانی سوار بر این کشتی شوی؟ مگر نه اینکه نیت‌های پاک، خود حجابی است که فاصله‌ها را برمی‌دارد؟ پس دل‌هایتان را روانه کربلا کنید، از همین‌جا سلامی دهید که بی‌شک به محضر مولا می‌رسد. اشک‌هایتان را نثار کنید، که هر قطره‌اش، زائر کربلاست. دلنوشته‌هایتان، زمزمه‌هایتان، و دعاهایتان، همه و همه، نشانه‌ای از عشق بی‌پایانتان به سالار شهیدان است. اربعین، تنها برای حاضران نیست؛ برای تمام دل‌هایی است که در حسرت وصل می‌سوزند. این حماسه، حماسه دلدادگی است و هر دل عاشقی، خود یک کربلاست. باشد که در اربعین‌های بعدی، هیچ دلی جامانده نباشد و همه رهسپار دیار عشق شویم. اما تا آن زمان، حسرت این دوری را با یاد حسین (ع) و انتظار فرج مهدی (عج) تاب می‌آوریم. یا حسین! در این اربعین، سلام ما جاماندگان را نیز پذیرا باش." 📌ارسالی از زائرین: خانم معصومه صفدری 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» 📌ارسالی از زائرین : خانم همابیرانوندی 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
14.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« وَاجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ اقْرِنْ ثَارَنَا بِثَارِهِ‏ » تویی نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم ؟! حسین‌جانم..❤️‍🩹 و در نهایت، رسیدم کربلاء الحمدالله.. روز هفتم سفر، طریق الحب، مشایه🏴 | | 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
28.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« وَاجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ اقْرِنْ ثَارَنَا بِثَارِهِ‏ » نذر کردم که اگر کرببلا قسمت شد اربعین جای رقیه(س) به زیارت بروم.. پویش هدیه‌ای در مسیر عشق و نور✨ | | 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» (۱) شادم از اینکه دلم غمگین است کوله بارِ غمِ تو سنگین است نسخه ی دردِ مرا می دانی دردِ من با تو فقط تسکین است رنگِ چشمانِ ترم از غُصّه مثلِ رنگِ جگرم خونین است چاییِ روضه ی تو ثابت کرد نمکِ سفره ی تو شیرین است خوش به حالِ دلِ سوزانِ کسی باز جا ماند ولی خوش بین است باز با پا نشد و با دل رفت اربعین رفتنِ عاشق..این است ضامنی مثلِ تو در عالم نیست با تو خوشبختیِ مان تضمین است (۲) حتّی اثری نمی کند حرفِ امام تشخیص نمی دهند حقّ است کدام هفتاد و‌ دو‌بار معجزه کرد حسین تاثیر نداشت بر شکم هایِ حرام (۳) خورده است گِرِه به روزگارم نامی زیبا تر از این نام ، ندارم نامی هر قدر پسر دار شوم مثلِ حسین جز نامِ 《علی》نمی گذارم نامی (۴) رقیّه بارها اعجاز کرده چه اعجازی که با یک ناز کرده سه ساله باشد امّا دستهایش گِرِه های بزرگی باز کرده 📌ارسالی از زائرین: اقای مجید بوری 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» 📌ارسالی از زائرین: خانم خدابنده 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» امسال در سفر اربعین، وسط جمعیت زائرها، کنار موکبی کوچک نشستم تا نفسی تازه کنم. همان‌جا چشمم به پسربچه‌ای افتاد؛ چهره‌اش آفتاب‌سوخته و چشمانش پر از انتظار و آرامش بود. خرما تعارف می‌کرد و گاهی با دستان کوچک، تسبیحش را می‌چرخاند. به او گفتم: «بابا کجاست؟» نگاهی به آسمان انداخت و با صدای آرام گفت: «بابام رفته پیش امام حسین…» با تعجب پرسیدم: «یعنی الان اون‌جاست؟» مکث کوتاهی کرد و بعد گفت: «نه… بابام توی جنگ اخیر شهید شد. مامان میگه امسال خودمون بیایم، چون بابام الان اون‌طرف، کنار آقا، منتظر ماست.» نمی‌دانم چرا، ولی آن‌لحظه بغضی در دلم نشست و چشم‌هایم تر شد. پسربچه ادامه داد: «مامان میگه وقتی برسیم، بابام صدام می‌کنه: خوش اومدی پسرم… انگار من همین الان رسیدم.» راه افتادم و هر قدمم سبک‌تر شد. فهمیدم که این سفر فقط راه رفتن نیست؛ ایمان و عشق، زودتر از ما رسیده‌اند پیش آقا، و ما فقط باید به آنها برسیم. همین که دل‌هایمان را با عشق پیش میزبان ببریم، یعنی ما هم میزبان خودمان را پیدا کرده‌ایم. 📌ارسالی از زائرین: خانم فریبابساقی 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» امسال در سفر اربعین، وسط مسیر، پاهایم از خستگی سنگین شده بود. آفتاب تیز می‌تابید و گرد و خاک نفس را تنگ می‌کرد. اما همان‌جا، در دل این خستگی، چشمم به مردی افتاد که با یک دست، سینی چای را بین زائران می‌گرداند و با دست دیگر، شانهٔ یک زائر پیر را گرفته بود تا زمین نخورد. نزدیک‌تر که رفتم، دیدم خادم موکب است؛ اما نه یک خادم معمولی… دست‌هایش پینه بسته، صورتش آفتاب‌سوخته، اما لبخندش مثل نسیم خنک می‌نشست روی دل. کنارم نشست و گفت: «پسرم… می‌دونی چرا اینجا ایستاده‌ام؟ برای اینکه یاد بگیرم بزرگ‌ترین عبادت، خدمت به خلق خداست.» سکوت کردم. او ادامه داد: «نماز و ذکر جای خود، اما وقتی به زائر خسته جرعه‌ای آب می‌دهی، خدا لبخند می‌زند. وقتی دل شکسته‌ای را آرام می‌کنی، فرشتگان برایت دعا می‌کنند. ایمان یعنی همین… یعنی ایستادگی برای دیگری، حتی وقتی خودت خسته‌ای.» حرف‌هایش مثل آبی زلال روی قلبم ریخت. انگار تمام مسیر را برای همین لحظه آمده بودم. فهمیدم این راه، فقط راه رسیدن به حرم نیست؛ راه رسیدن به قلب انسان‌هاست. وقتی خداحافظی کرد و به موکب برگشت، پاهایم سبک شده بود. دیگر خستگی معنا نداشت. هر قدمم را با یاد او و با عشقی تازه برداشتم. این درس را در اربعین یاد گرفتم: با عشق و خدمت، حتی در میان گرد و خاک، می‌شود دنیا را روشن کرد. 📌ارسالی از زائرین: متین غلامی 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» ✍️ عنوان: «با ویلچر تا حرم...» می‌گفتن راه اربعین سخته... می‌گفتن فقط کسایی می‌تونن برن که پاشون سالمه، می‌تونن راه برن، طاقت بیارن... من فقط لبخند زدم. آره، پا نداشتم... ولی یه دل داشتم که تا کربلا دویده بود. ویلچرم روی خاک داغ می‌چرخید، هر بار که چرخ می‌زد، انگار می‌گفت: «یاحسین... یاحسین...» مادرم هل می‌داد. هر چند قدم یه بار می‌پرسید: "خسته‌ای؟" می‌گفتم: "نه مامان... دلی که عاشقه، خسته نمی‌شه..." یه زائر کنارم ایستاد. چشم‌هاش پر اشک شد. آروم گفت: "تو با پا نیومدی، ولی دل خیلیا رو راه انداختی..." اون لحظه فهمیدم، شاید نتونم با پا برم، ولی دلم خودش رو تا حرم رسونده... وقتی رسیدم روبه‌روی گنبد، دلم لرزید... اشکم ریخت... روی پایی که نبود، اما خودش رو تا حرم رسونده بود... 📌ارسالی از زائرین: مبین غلامی 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» عنوان: کنار مسیر، کنار خدا سومین روز از پیاده‌روی اربعین بود. پام تاول زده بود، خیلی خسته بودم. آفتاب هم بی‌رحمانه می‌تابید. هر چی آب می‌خوردم، انگار نمی‌رسید به جونم. وسط راه، یه تابلوی چوبی دیدم که روش با خط کودکانه نوشته بود: «نماز اول وقت». بی‌اختیار ایستادم. یه پسر بچهٔ عراقی، با دست اشاره کرد سمت چادری که وسط بیابون بود. گفت: "صلاه... صلاه... یا زائر." رفتم تو. یه حصیر پهن بود، یه آفتابه فلزی، و چندتا مهر خاکی. نشستم وضو گرفتم. همون‌جا، با همون پاهای تاول‌زده، قامت بستم. باورم نمی‌شد... نماز ظهرم، وسط جاده‌ی عشق بود. هیچ‌وقت اینقدر سبک نبودم. اشکام لای اذکار می‌ریختن، و انگار تمام خستگی‌هام از تنم می‌رفت. وقتی سلام دادم، مردی که کنارم نماز می‌خوند، گفت: "نماز اینجا یه چیز دیگه‌ست... اینجا، خدا نزدیک‌تره." اون نماز، شد نقطه‌ی عطف سفرم. فهمیدم تو راه حسین، حتی یه سجدۀ خسته، می‌تونه زیباترین عبادت دنیا باشه. 📌ارسالی از زائرین: صبابهلولوند 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso
📸✨ اربعین از نگاه شما ✨📸 با افتخار بخشی از آثار ارزشمند شما عاشقان حسینی را منتشر می‌کنیم 🏴 🌱 «قدم‌هایم برای حسین(ع)» امسال در سفر اربعین، در یکی از موکب‌ها چشمم به زنی افتاد که چادرش غبار راه را در آغوش گرفته بود. نگاهش آرام، اما آن‌قدر عمیق بود که انگار پشت آن سال‌ها قصه پنهان شده. در دستش تسبیحی کهنه می‌چرخید و بی‌صدا ذکری را تکرار می‌کرد. کنارش نشستم. با لبخندی آرام گفت: «دخترم… برای حسین آمده‌ای؟» گفتم: «بله.» نگاهش را به افق دوخت و گفت: «من هم آمده‌ام… برای زیارت آقا، و شاید… برای نزدیک‌تر شدن به پسرم.» جا خوردم. با تردید پرسیدم: «پسرت اینجاست؟» لبخندش پر از راز شد: «او سال‌ها پیش در جبهه رفت… برای دفاع از همین مسیر. پسرم دیگر مهمان این سفر نیست… او الان آن‌طرف، کنار خود آقا ایستاده… میزبان زائرهاست.» این جمله مثل نوری آرام در قلبم نشست؛ نوری که هم دلم را گرم کرد، هم اشکم را ریخت. فهمیدم او فقط یک مادر زائر نیست؛ مادری است که فرزندش را به حسین سپرده و حالا هر قدمش، دیداری دوباره با میزبان بهشت است. دستش را گرفتم، گرمای عجیبی در دلم نشست. او ادامه داد: «پسرم در خاک نیست، در آسمان است… و من هر سال این راه را می‌آیم تا به او بگویم هنوز پای پیمانمان ایستاده‌ام.» وقتی از او خداحافظی کردم، پاهایم سبک شده بود. در دل گفتم: خوش به حالشان که میزبانند، و خوش به حالمان اگر در این راه، میهمان شایسته‌ای باشیم. 📌ارسالی از زائرین: ثریابهلولوند 𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣𐄣 ➕ مرکز رسانه و فضای مجازی ناحیه بسیج دانشجویی استان قزوین👇 🆔 @qazvinbso