هدایت شده از اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
نفهمیدم کجا هستم...
خدا را شکر قسمت شد که حالا کربلا هستم
خدا را شکر از یارانِ نزدیک شما هستم
برای آنکه بر جای آورم حق زیارت را
از این موکب به آن موکب پی صرف غذا هستم
نه دیگر فکر آبِ معدنی،هستم پی رانی
به فکر شربتی پر مایه و پر محتوا هستم
گرفتم یک غذا اما دوباره رفته ام در صف
امام من ببین خیلی زرنگ و ناقلا هستم!!
دو باری کرده ام دعوا برایِ صرفِ شاورما
امام من ببین در راهِ یاری تا کجا هستم!
به هر موکب پیِ نذری،شدم با جان ودل حاضر
اماما بنده یک جانبرکفِ خوش اشتها هستم
پی یک جای نرم و سرد بهر خواب می گردم
به فکر موکبی دنج و بدون سر صدا هستم
تشکبالش اگر نو باشد و پَر هست مطلوبم
پی یک خوابِ خوب و ناز در اوجِ صفا هستم
گرفتم چندتایی موز از آن موکب قبلی
در این موکب پیِ انگور زیر دست و پا هستم
مرا حاجت کبابی بود که امشب فراهم شد
نمی آیم حرم دیگر که من حاجت روا هستم
نمی گویم تمام آنچه در راه شکم دیدم
اماما از عزاداران خیلی بی ریا هستم
به پایان آمده وقتِ سفر با درد می گویم:
نفهمیدم نفهمیدم نفهمیدم کجا هستم
#مشایه
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei