قرآن کتاب هدایت
#داستان_ششم: #تکلّم_با_قرآن گویند: شخصی زنی را در بادیه تنها دید، گفت: کیستی؟ جواب داد: «وَ قُلْ سَ
#داستان_هفتم: #قاریان_بی_ولایت
شبی امام علی (علیه السلام) از مسجد کوفه خارج شده، به سوی خانه می رفت و کمیل نیز با آن حضرت بود.
در راه به در خانه ای رسیدند که صدای تلاوت قرآن از آنجا به گوش می رسید و صاحب آن خانه این آیه را با سوز و گداز مخصوصی می خواند: «اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الاْخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحْمَةَ رَبّهِ» «آیا کسی که شب را به طاعت خدا به سجود و قیام پرداخته و از عذاب آخرت ترسان و به رحمت الهی امیدوار باشد (با کسی که شب و روز به کفر و عصیان مشغول است یکسان خواهد بود»
نوای دلنواز و آهنگ حزین آن شخص ناشناس چنان بود که کمیل را سخت تحت تأثیر قرار داد و مجذوب خود ساخت و دلداده و فریفته آن شخص گردید و لیکن چیزی نگفت و از این نشاط و جذبه باطنی خود سخنی به میان نیاورد.
امّا امیر المؤمنین (علیه السلام) با علم خداداد و بینش آسمانی درک کرد که قلب کمیل دلباخته آن شخص گردیده است. فرمود: ای کمیل، نغمه و نوای مناجات این مرد، تو را فریب ندهد; چه او از دوزخیان است و من به همین زودیها، از حقیقت این موضوع برای تو پرده برمیدارم.
کمیل از این مکاشفه و آگاهی و اینکه آن قاری پرسوز و گداز را اهل دوزخ خواند سخت در شگفت شد.
این ماجرا گذشت تا قائله خوارج پیش آمد. آنان که قرآن را به دقّت ـ مطابق ضبط الفاظ و عبارات، بدون کم و زیاد ـ حفظ کرده بودند، روبروی امام خود ایستادند و مبارزه کردند و امام هم به اجبار با آنان جنگید.
در همین وقایع بود که امام در میدان ایستاده، و شمشیر خونین در دست داشت که قطره قطره خون از آن می چکید و سرهای آن تبهکاران، حلقه وار روی زمین قرار داده شده و کمیل روبروی امام ایستاده بود.
حضرت با سر شمشیر خود به سری از آن سرها اشاره کرد و فرمود: «اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ...» اشاره به اینکه ای کمیل، یادت هست شبی که با من بودی و صدای تلاوت قرآن از خانه ای بلند بود و صاحبخانه، این آیه را می خواند؟ اینک این همان شخص است که در آن وقت شب، با آن حال و شور این آیه را قراءت می کرد و تو را مجذوب خود ساخته بود.
╭━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╮
@qoranketabehedayt
╰━═━⊰ 🍃🌸🍃 ⊱━═━╯