eitaa logo
قرارگاه سراسری رفاقت شهدایی
283 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
11 فایل
•|جوری در فضای مجازی کار کنید که دشمن مجبور شود شما را فیلتر کند 👊!|•.۰ •┈┈••✾•🖤•✾••-┈┈• 🌹انشالله بتوانیم در این کانال سراسری مطالب #شهدایی ✅ #فرهنگی ✅ #اخبار‌بروز✅ #سیاسی✅ #علمی✅ #آموزشی✅ #راهبردی✅ آدرس انتقادات،پیشنهادات وتبادل‌: @SAYYEDOONA
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️♥️ « فرزانه اون روزی که تو جواب رد دادی ، من حمید رو دیدم . وقتی شنید تو بهش جواب رد دادی ، رنگش عوض شدا خیلی دوستت داره . به شوخی گفتم : « ننه باور نکن ، جوونای امروزی صبح عاشق میشن ، شب یادشون میره او گفت : « دخترا من این موها رو توی آسیاب سفید نکردم . میدونم حمید خاطرخواهته . توی خونه اسمت رو می بریم لپش قرمز میشه ، الآن که سعید نامزد کرده ، حمید تنها مونده . از خر شیطون پیاده شو . جواب بله رو بده . حمید پسر خوبیه . » از قدیم در خانه عمه همین حرف بود . بحث ازدواج دوقلوهای عمه که پیش می آمد ، همه می گفتند : « باید برای سعید دنبال دختر خوب باشیم ، وگرنه تکلیف حمید که مشخصه : دختر سرهنگ رو می خواد . » می خواستم بحث را عوض کنم . گفتم : « باشه ننه ، قبول ! حالا بیا حرف خودمون رو بزنیم . به قصه عزیز و نگار تعریف کن . دلم برای قدیما که دور هم می نشستیم و قصه میگفتی تنگ شده » ، ولی ننه بد پیله کرده بود . بعد از جواب منفی به خواستگاری ، تنها کسی که در این مورد حرف می زد ننه بود . بالاخره دوست داشت نوه هایش به هم برسند و این وصلت پا بگیرد . روزی نبود که از حمید پیش من حرف نزند . داخل حیاط خودم را مشغول کتاب کرده بودم که ننه صدایم کرد ، بعد هم از بالکن عکس حمید را نشانم داد و گفت : « فرزانه ! می بینی چه پسر خوش قد و بالایی شده ؟ رنگ چشماشو ببین چقدر خوشگله ! به نظرم شما خیلی به هم میاین . آرزومه عروسی شما دو تا رو ببینم . » عکس نوه هایش را در کیف پولش گذاشته بود . از حمید همان عکسی را داشت که قبل رفتن به کربلا برای پاسپورت انداخته بود . از خجالت سرخ و سفید شدم ، انداختم به فاز شوخی و گفتم : «" آره ننه ، خیلی خوشگله . اصلا اسمش رو به جای حمید باید یوزارسیف می‌ذاشتن عکسشو بزار توی جیبت شش دونگ حواستم جمع باشه که کسی عکس و ندزده"》 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🌴أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌍قرارگاه_رسانه ای ╭─┅═ঊঈ♥️ঊঈ═┅─╮ ✅ @qrbfmrsh ╰─┅═ঊঈ♥️ঊঈ═┅─╯