#داستان_یا_قصه
#شیطان_و_پیرمرد
یک روز مردی داشت میرفت مسجد که نماز بخونه، یکهو بچه ی همون مرده لباس باباش رو نجس می کنه، پدر بچه مجبور میشه بره خونه تا لباسشو عوض کنه، وقتی از خونه برمیگرده که دوباره بره مسجد هوا تاریک شده بود، یک نفر اومد و واسش چراغ گرفت تا جلوش رو ببینه و بره مسجد، وقتی رسیدن به مسجد، اون کسی که واسش چراغ گرفته بود گفت: تو برو مسجد اما من نمیام...
مرده ازش پرسید چرا نمیای نماز بخونی؟!
اون کسی که چراغ گرفته بود گفت: من شیطانم، شیطان که نماز نمی خونه!
مرده خیلی تعجب کرد و گفت؟ اگه تو شیطانی پس چرا واسم چراغ گرفتی که برم مسجد؟ تو باید سعی می کردی نرم!!!
شیطان گفت: وقتی من لباستو نجس کردم تو رفتی خونه و لباستو عوض کردی که برگردی مسجد، واسه ی همین کارت خدا همه ی گناهات رو بخشید، ترسیدم اگر دوباره این کار رو انجام بدم و تو دوباره برگردی بری لباستو عوض کنی که بری مسجد، خدا بخاطر این کارت واست ثواب بنویسه.
🌺 @quran_hadis97
🌹 #کانال_دانستنیهای_قرآن