#قصص_قرآنی
#اسماعیل_علیهالسلام
🔸ساره، همسر #ابراهیم نازا بود و او را فرزند نمیشد، چون میدید شوهر مهربانش در آرزوی فرزند است، متاثرشد بدین جهت کنیز خود هاجر را به ابراهیم واگذار کرد.
🔸هاجر حامله شد و فرزندی آورد که او را #اسماعیل نامیدند, این نوزاد قلب ابراهیم را سرشار از شادی نمود اما در دل ساره غم و اندوه قرار گرفت.
🔸 ابراهیم به دستور خداوند،هاجر و اسماعیل را به سرزمین مکه برد و نزد ساره بازگشت.
🔸یک زن بینوا با یک فرزند شیرخوار در یک بیابان بیآب و علف و دور از آبادانی تنها ماندند، ولی هاجر زنی بود که درس توکل از ابراهیم فرا گرفته بود، لذا صبر را پیشه کرد و از آب و غذایی که همراه داشت مصرف کرد تا توشهاش تمام شد و شیرش خشک شد.
🔸هاجر در اطراف آن بیابان بارها به جستجو پرداخت شاید آبی پیدا کند و نزد اسماعیلی برمیگشت.
🔸 دیگر بار به کوشش و جستجو پرداخت تا از یافتن آب ناامید شد با چشم گریان نزد فرزندش آمد.
🔸 این بار حال طفل را خطرناک دید و با غمی جانسوز به او مینگریست که ناگاه چشمه آب زلالی از زیر پای #اسماعیل بجوشد و دل هاجر را غرق شادی نمود.
🔸 رفته رفته بواسطه چشمه آب، قبیله جرهم نیز به آنجا آمد و سکونت کرد.
هاجر با آنها انس گرفت و وحشت تنهایی از او زائل شد.
🔸و اینچنین دعای ابراهیم علیهالسلام برای آنها به اجابت رسید.
📒 قصههای قرآنی، صحفی
#قرآن
💠💠💠
کانال رسمی دارالقرآن مسجد مقدس جمکران
@quran_jamkaran