🌷 نکته تفسیری صفحه ۵۴۴🌷
فضیلتی دیگر برای امیر مؤمنان(ع):
شاید افراد زیادی را دیده باشید که با حرارت و سوز، دوستی پیامبر و امامان را ادعا می کنند. البته تا زمانی که این ادّعا از زبان تجاوز نکند، نمی توان به راست یا دروغ بودن آن یقین پیدا کرد؛ امّا هنگامی که سخن از گذشتنِ از مال و جان به میان می آید، می توان به حقیقت آن ادّعا پی برد. امیر مؤمنان علی فرموده است: «در دگرگونی حالات روزگار، حقیقت انسان ها شناخته می شود.» از این رو خدا با قاطعیّت تمام بیان فرموده که همه ی ما را امتحان می کند و راست یا دروغ بودن ادعاهایمان را به ما نشان می دهد. او در آیات 2 و 3 سوره ی عنکبوت می فرماید: «آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟ در حالی که ما پیشینیان آنان را آزمودیم [و این ها را نیز آزمایش می کنیم] و بی شک خدا راست گویان و دروغ گویان را مشخّص می کند.»
در زمان پیامبر نیز بسیاری از مردم ادّعا می کردند که به پیامبر علاقه و ارادت دارند، و برای اثبات ادعایشان، پیوسته نزد پیامبر می رفتند و خصوصی و نجواگونه با آن حضرت صحبت می کردند. گاهی هم این گونه صحبت ها زیاد می شد و وقت گرانبهای آن حضرت را می گرفت؛ ولی پیامبر که بسیار مؤدّب بود، با احترام، به سخنان آنان گوش می کرد؛ هرچند شاید در باطن به این کار علاقه ای نداشت. خداوند برای آشکار کردن حقیقت ادّعای چنین افرادی، آزمون موقّت و تعیین کننده ای در میان مسلمانان اجرا کرد. او در آیه ی 12 به همه ی مسلمانان دستور داد که هر کس میخواهد با پیامبر خصوصی صحبت کند، باید پیش از آن، قدری صدقه بدهد؛ البته افراد فقیر و بی پول از این دستور معاف بودند. این دستور باعث شد که ادّعای بسیاری از مسلمانان، توخالی از آب درآید؛ چراکه به نقل تاریخ، جز یک نفر، هیچ کس حاضر نشد چنین کاری کند، و همه از ترس بی پول شدن، صحبت کردنِ خصوصی با پیامبر را ترک کردند! آن یک مسلمان که سراسر وجودش را ایمان پر کرده بود و عشق به پیامبر با پوست و گوشت و خونش آمیخته بود، علی بن ابی طالب بود که به این دستور عمل کرد و در مدّت ده روزی که این فرمان پابرجا بود، ده بار با پیامبر خصوصی صحبت کرد. در حدیثی از خود آن حضرت می خوانیم: «آیه ای در قرآن است که هیچ کس قبل از من و بعد از من به آن عمل نکرده و نخواهد کرد. من یک دینار داشتم؛ آن را به ده درهم تبدیل کردم، و هر زمان می خواستم با پیامبر نجوا کنم، درهمی را صدقه می دادم.» پس از گذشت ده روز و مشخّص شدن حقیقت ادّعای افراد، این دستور با نازل شدن آیه ی 13 برداشته و اصطلاحاً «نسخ» شد. در این هنگام، همگان آموختند که دینداری، به ادّعاهای بیهوده نیست و نیز نباید وقت گران بهای پیامبر را بیهوده گرفت. همچنین همگان با بهترین پیرو پیامبر بیشتر آشنا شدند .
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
کارگاه انصاف_3.mp3
10.52M
#کارگاه_انصاف ۳
▪️پذیرفتن هر رابطه، و ورود به آن،
رعایتِ تمام قوانین و مسئولیتهای مربوط به آن رابطه را بر انسان واجب میکند!
✓ انصاف یعنی ؛
رعایت تمام قوانین و مسئولیتهای ما در ارتباطاتمان، بدون درنظر گرفتن تمایلات درونی، و خواهشهای نفسانی!
مثال ؛
ما نمیتوانیم مهرورزی در برابر همسرمان را محدود کنیم، چون دوستش نداریم⛔️.
#استاد_شجاعی 🎤
@quranekarim1398
●➼┅═❧═┅┅───┄
🖼#اطلاع_نگاشت(اینفوگرافی)
🇮🇷| دفاع از ارزشها در فضای مجازی
بر اساس بیانات رهبر معظم انقلاب
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💥 اهمّ مطالب این اطلاع _نگاشت :
🔘۱-تربیت معنوی
🔘۲-اهداف دشمن در فضای مجازی
🔘۳-پخش مفاهیم اسلامی
🔘۴- شلیک توپخانه ای دشمن
🔘۵-فضای مجازی ؛ میدان مبارزه
🔘۶-تهاجم دشمن در فضای مجازی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
#مصباح_مجازی
@quranekarim1398
┄━•●❥ #پلاک_سوخته ❥●•━┄
#پارت_سی_و_نهم
ساعت از ۱۰ گذشته بود، بی بی گل نساء چادر چاقچور کرده و جلوی در چشم براه نشسته بود. قدم های آخر را سریع تر برداشتم سلام داده و نداده گفتم: «بی بی جان اینجا چیکار می کنی؟!» نگاهی به صورت پریشانم انداخت « چرا انقدر دیر کردی؟ نمیگی نگرانت می شم؟ یه لحظه ترسیدم گفتم نکنه مثل محمدم برنگردی!» با بغض جواب دادم: «الهی من تصدقت بهترین مادر دنیا... بهترین بی بی دنیا... من شرمنده ام بخدا...» گوشه چادرش را بوسیدم، تندی گفت: «دلبری کردن بسه پسر جون! الان این چه سر و وضعیه برا خودت درست کردی؟ چرا رنگ و روت پریده!» تته پته کنان گفتم: «حالا بریم تو بی بی، نمی خوای که تا صبح تو کوچه بمونیم بعدا برات میگم.»
تب و لرز به جانم افتاده بود، مثل بید می لرزیدم! بی بی گل نساء با دم نوش همیشگی اش سراغم آمد. با ترفند های خاص خودش مجبورم کرد تا تهش را بخورم. پتو را تا روی سینه کشید و پایین تخت نشست و به چشمانم زل زد. گفتم: «الان منتظری من حرف بزنم بی بی جان؟» خنده روی لب های ترک خورده اش نقش بست: «جونت بی بلا محمدم! فعلا منتظر خوب شدنتم بعدش بگو..» آهی از سودای دل کشیدم و گفتم: «الان میگم. بی بی اون دختره... اون دختره که بهتون گفتم، نامزد داره!» بی بی هم مثل من وا رفت! «اوا خاک عالم یعنی چی نامزد داره مگه نگفتی حلقه دستش نداره، شنیدی مجرده و...» چشمانم را از نگاه بی بی پنهان کردم: «بله ولی امروز با چشم های خودم دیدم، یه پسر با گل و کادو جلوی در دانشگاه بود، خندهاشونم به راه...» بی بی مکثی کرد و گفت: «فدای یه تار موت پسرم! من که نمردم، خودم می گردم برات یه دختر خوب پیدا می کنم.» سرم را تکان دادم و بزور نیمچه لبخندی بر لب آوردم و رو به بی بی گفتم: «بی بی جون از فردا نیفتی تو در و همسایه واسه پیدا کردن دخترا... » لحنش جدی تر از قبل شد: «دیگه تو با اینکارا کاری نداشته باش.» به پهلوی راست برگشتم «بی بی جدی گفتما من زن نمی خوام!» خنده کنان جواب داد «خوبه خوبه لابد قصد ادامه تحصیلم داری؟!» بی بی خدای کل کل کردن بود، روده بر شدم با جمله آخرش... درد صحنه ای که با آن مواجه شده بودم لابه لای خنده سراغم می آمد. آنقدر شدت درد زیاد بود که یک آن اشک هایم به پهنای صورت جاری شدند.
.
.
خیلی با دلم جنگیدم تا توانستم دلم را آرام کنم و نگذارم به کسی فکر کند که متعلق به دیگریست. پروژه دل بسته شد! خودم را غرق کتاب و درس کردم و طبق عادت همیشگی کوه! بالای کوه نقطه امنی برای من بود، جایی که آرامشش را هیچ کجای تهران نداشت. جایی نزدیک به خدا... ماه محرم از راه رسید، خونه بی بی گل نساء طبق عادت هر ساله تبدیل به حسینیه می شد. دیوارهای طبقه اول را دور تا دور با پارچه مشکی پوشاندم و پرچم ها را در جاهای مختلف نصب کردم. دهه اول هر روز راس ساعت مشخصی مراسم روضه به پا بود و من آن ساعت را یا در دانشگاه بودم یا خانه پدر و مادر، خلاصه حق خانه بی بی رفتن در آن تایم مشخص را نداشتم. بعد از دهه اول عزاداری حسینی بود که بی بی سر وقتم آمد. با آب و تاب شروع کرد به تعریف کردن، برق شادی در چشمانش هویدا بود! نمی توانستم جلوی اینهمه شور و شوق مادرانه اش را بگیرم. «خوب گوش کن ببین چی میگم، یه دختر پیدا کردم خانم، نجیب، مهربون، تو دل برو، من شیفته اخلاقش شدم. همون روز اول که دیدمش ازش خوشم اومد؛ اما گفتم بزار خوب براندازش کنم، تحقیقاتم رو انجام بدم بعدش بهت خبر بدم. جون برات بگه که نوه حاج حسین، از اقوام دور مادری ماست. مادر و مادربزرگش هر سال می اومدن روضه، امسال اولین بار بود دخترشونم چند باری همراهیشون کرد.» بی بی یک ریز حرف می زد و من هم فقط سکوت اختیار کرده بودم، ظاهرا همه حرفهایش را گوش می دادم. نمی توانستم به این راحتی ها دلم را به کس دیگری بدهم، لااقل به این زودی ها نمی توانستم. دلم می خواست وسط حرف هایش بپرم و مانع گفتن کلامش شوم! اما ادب حکم می کرد تا انتهای حرف هایش لام تا کام سخنی نگویم. ┄━•●❥ ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#حق_الناس_پیگرد_الهی_دارد
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
🌸🍃 @quranekarim1398
#نهج_البلاغه
💥اِنَّ الیَومَ عَمَلٌ وَ لاحِسابٌ وَغَداً حِسابٌ ولاعَمَل.»
💠... امروز موقع عمل است و حساب نیست و فردا حساب است و عمل نخواهد بود.
📚#خطبه_42
✨✨✨✨✨
@quranekarim1398
🚩 تجدید میثاق جامعه قرآنی با آرمانهای انقلاب اسلامی و امام راحل
🔹مراسم نثار گل و تجدید میثاق جامعه قرآنی با آرمانهای بلند انقلاب اسلامی و امام راحل صبح امروز، هفتم بهمنماه، در آستان مطهر امام خمینی(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران برگزار شد.
📄 بخشی از متن میثاقنامه این مراسم: بیگمان حضور همهجانبه مردم در تمامی صحنههای انقلاب و دستاوردهای آن نقش اساسی داشته و دارد. چنانچه اگر این حمایتهای مستمر در حوادث پس از انقلاب صورت نمیگرفت، شاید نظام اسلامی در این جایگاه عزتمند قرار نداشت. این امر لزوم خدمترسانی بیشتر و مؤثرتر به مردمی که حامیان اصلی انقلاب هستند، بیش از پیش آشکار میسازد.
👈 متن کامل
@iqnanews
#قرآن، عترت ونماز
در این جلسه که در فضایی کاملا صمیمی برگزار شد.☘🌸☘🌸☘🌸☘
#رئیس قرآن عترت ونماز اداره عقیدتی سیاسی نهاجا سرگرد سید محسن مصطفوی زاده با گرامیداشت ایام الله دهه فجر پیشاپیش میلاد با سعادت حضرت زهرا سلام الله علیها را تبریک گفتند و با بیان این مطلب که پیشرفت قرآنی در یگان ابهاد با توجه به شیوع ویروس کرونا و اولویت کادر درمان که رسیدگی به بیماران کرونایی است کسب رتبه نخست درمسابقات قرآن کریم در سطح آجا در مقطع خانواده ها ،خواهران شاغل ،همسران و فرزندان برگ زرینی بر افتخارات مدافعان سلامت افزوده است .
ایشان ضمن تشکر از هیئت رئیسه مجتمع درمانی نهاجا آمادگی قرآن عترت ونماز اداره عقیدتی سیاسی را جهت هر گونه همکاری در زمینه اعزام اساتید مجرب و تشویق کارکنان فعال در این حوزه را اعلام نمودند .🌿🤝🌺🤝🌺🤝🌿
#در ادامه سرگرد آیت الله عباسی رئیس قرآن عترت ونماز ع س ابهاد با تشریح بعضی از مسائل مربوط به حوزه قرآن ونماز پرداخت و خواستار تشویق و ایجاد انگیزه برای کارکنان فعال در این حوزه شد🌺
#📌 به کانال بشارت بپیوندید به امید بشارت ظهور امام عصر (عج)
@besharat_ebhad
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
روزگارتان از رحمت
«الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز
سفرهٔ تان از نعمت
«رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار
روزتون پراز لطف وعنایت خداوند
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
@Allah_Almighty
┄┅─✵💝✵─┅┄