eitaa logo
مصباح قرآنیان ۳
1.9هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
6.6هزار ویدیو
560 فایل
با سلام اطلاع رسانی کلیه برنامه های قرآنی مرکز قرآن ، عترت و نماز اع س نهاجا به متسابقین و فعالان قرآنی در سطح کل‌ کشور وآموزش قرآن کریم (از مبتدی تاپیشرفته ) با مسابقات جذاب
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه ۵۶۵ مصحف شریف سوره مبارکه قلم 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @quranekarim1398 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
4_5958730883648194063.mp3
1.17M
🔸ترتیل صفحه ۵۶۵ با صدای استاد حامد ولی زاده 🔸مقام‌ : حجاز 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @quranekarim1398 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
👈ترجمه صفحه◄ ٥٦٥ ►🌹سورة القلم🌹 به زودی بر بینیِ [پر باد و خرطوم مانند] ش داغ رسوایی و خواری می نهیم. (۱۶) بی تردید ما آنان را [که در مکه بودند] آزمودیم همان گونه که صاحبان آن باغ را [در منطقه یمن] آزمودیم، هنگامی که سوگند خوردند که صبحگاهان حتماً میوه های باغ را بچینند، (۱۷) و چیزی از آن را [برای تهیدستان و نیازمندان] استثنا نکردند. (۱۸) پس در حالی که صاحبان باغ در خواب بودند، بلایی فراگیر از سوی پروردگارت آن باغ را فرا گرفت. (۱۹) پس [آن باغ] به صورت شبی تاریک درآمد [و جز خاکستر چیزی در آن دیده نمی شد!] (۲۰) وهنگام صبح یکدیگر را آوازدادند، (۲۱) که اگر قصد چیدن میوه دارید بامدادان به سوی کشتزار و باغتان حرکت کنید؛ (۲۲) پس به راه افتادند در حالی که آهسته به هم می گفتند: (۲۳) امروز نباید نیازمندی در این باغ بر شما وارد شود (۲۴) و بامدادان به قصد اینکه تهیدستان را محروم گذارند به سوی باغ روان شدند. (۲۵)پس چون [به باغ رسیدند و آن را نابود] دیدند، گفتند: یقیناً ما گمراه بوده ایم [که چنان تصمیم خلاف حقّی درباره مستمندان و تهیدستان گرفتیم.] (۲۶) بلکه ما [از لطف خدا هم] محرومیم. (۲۷) عاقل ترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا خدا را [به پاک بودن از هر عیب و نقصی] یاد نمی کنید [و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده می دانید؟!] (۲۸)گفتند: پروردگارا! تو را به پاکی می ستاییم، مسلماً ما ستمکار بوده ایم. (۲۹) پس به یکدیگر رو کرده به سرزنش و ملامت هم پرداختند. (۳۰) گفتند: وای بر ما که طغیان گر بوده ایم. (۳۱) امید است پروردگارمان بهتر از آن را به ما عوض دهد چون ما [از هر چیزی دل بریدیم و] به پروردگارمان راغب و علاقه مندیم. (۳۲) چنین است عذاب [دنیا] و عذاب آخرت اگر معرفت و آگاهی داشتند، بزرگ تر است. (۳۳) بی تردید برای پرهیزکاران نزد پروردگارشان بهشت های پرنعمت است. (۳۴) آیا ما تسلیم شدگان [به فرمان ها و احکام خود] را چون مجرمان قرار می دهیم؟(۳۵) شما را چه شده؟ چگونه داوری می کنید؟! (۳۶) آیا شما را کتابی [آسمانی از نزد خدا] ست که در آن می خوانید(۳۷) که در آن جهان هر چه را شما بخواهید و انتخاب کنید برای شما خواهد بود؟! (۳۸) یا شما را بر ما تا روز قیامت پیمان و سوگند استواری است که هر چه را به سود خود حکم کنید ویژه شماست؟! (۳۹) از آنان بپرس کدامشان ضامن آن ادعاست [که مسلمان و مجرم یکسانند؟!!] (۴۰) یا شریکانی [در ربوبیت خدا] دارند [که از آنان نزد خدا شفاعت کنند که در اجر و ثواب با مسلمانان یکسان شوند؟] پس اگر راستگویند، شریکانشان را [به میدان] آورند. (۴۱)[یاد کن] روزی را که کار بر آنان به شدت سخت و دشوار شود، [و آن روز که جای هیچ تکلیف و عبادتی نیست به عنوان سرزنش و ملامت] به سجده کردن دعوت شوند، ولی در خود قدرت و استطاعت [سجده کردن] نیابند! (۴۲) ◄  ٥٦٥  ► __ ❤️کانال قرآن روزانه پر از لبخند خدا💚 پر از انرژی مثبت💖💫 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @quranekarim1398 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
نکته تفسیری صفحه ۵۶۵: آب روان: بدون هیچ شک و تردیدی مهم­ ترین ماده برای ادامه‏ ی زندگی ما انسان­ ها و همه­ ی جانداران روی زمین، «آب» است. به آب، «مایه‏ ی حیات» می­ گویند و از گذشته معروف است که «هر جا آب هست، آبادی هم وجود دارد». قرآن نیز بارها نعمت آب را به همگان یادآوری می­کند و بیان می­ فرماید که منشأ حیات و زندگی تمام جانداران، آب است[1]. اگر امّا کمی دقّت کنیم، متوجّه می­ شویم که آب­ های زمین به انواع گوناگون برای جانداران ذخیره شده­ اند تا آنان آرام آرام از آن بهره برند. دریاها، دریاچه­ ها و منابع زیرزمینی آب، هر یک مانند منبع عظیمی، آب را در خود ذخیره کرده­ اند؛ ولی اگر پوسته‏ ی زمین به صورتی بود که آب از آن عبور می­ کرد، چه اتّفاقی می­افتاد؟ در آن صورت، تمام آب­های روی زمین، به اعماق آن فرو می­رفت و جانداران، از نعمت آب محروم می­ شدند و خیلی زود نعمت زندگی را نیز از دست می­دادند. آری، این یکی از لطف­ های خدا به ماست که مهم­ ترین مایه‏ ی حیاتی ما را به اشکال گوناگونی در دل زمین یا بر روی لایه­ های رویین آن ذخیره کرده تا ما به راحت به آب­های روانِ رودها و چشمه­ ها و آب­های زلال چاه­ ها و قنات­ ها دسترسی داشته باشیم. خداوند در آیه‏ ی مورد بحث به این نعمت بزرگ اشاره می­ فرماید و بیان می­کند که این لطف، تنها از جانب خدا بوده و هست، و اگر او بخواهد، آب­ های گوارایی که ما از آن بهره می­ بریم، به اعماق زمین فرو می­رود و دیگر هیچ کسی نمی­ تواند آب گوارا در اختیارمان بگذارد. البته پیشوایان معصوم ما، بر اساس دانش الهی خود، فراتر از معنای ظاهری این آیه، معنایی باطنی نیز برای آن برشمرده­ اند. به فرموده‏ ی ایشان، همان­طور که آب، مایه‏ ی زندگی مادّی انسان است، «امام معصوم» نیز مایه­ ی زندگی معنوی انسان است که با بودن او، روح و جان انسان از دانش و معرفت سیراب می­ شود، و در صورت نبودن او، انسان­ها در تشنگی روحی و حیرت و پریشانی به سر خواهند برد. از این رو در روایات می­خوانیم که پیشوایان ما پس از خواندن این آیه فرموده­اند: اگر امام شما پنهان شود، چه کسی برایتان امامی می­فرستد که اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدا را برایتان شرح دهد.[2] عمّار یاسر ـ یار باوفای پیامبر صلوات الله علیه و امام علی علیه السلام ـ از قول پیـامبر اسلام نقل کرده که آن حضرت فرموده است: «ای عمار، خدای بزرگ چنین فرمان داده که از نسل امام حسین علیه السلام ، نُه امام به وجود آیند، و نهمین آن­ها، از میان مردم غایب می­ شود، و این است معنای باطنی سخن خدا: «قُل اَرَأَیتمُ اِن اَصبَحَ ماِّءُکُم غَوراً فَمَن یَأتیکُم بِماِّءٍ مَعین»(بگو: اگر آب روانتان به زمین فرو رود، چه کسی برایتان آب گوارا می­ آورد.). او غیبتی طولانی دارد که گروهی از اعتقادِ به امامت او باز می­گردند و گروهی بر آن پایدار می­ مانند. در آخرالزمان قیام می­ کند و دنیا را پر از عدل و داد می­ کند؛ همان­طور که پر از ظلم و جور شده باشد».[3]   [1] - بر اساس آیة30 سورة انبیاء [2] - کنز­الدقائق، ج13، ص367   [3] - البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص448 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @quranekarim1398 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد... شادی روح پاک همه شهدا @quranekarim1398 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ میلادی: Wednesday - 17 February 2021 قمری: الأربعاء، 5 رجب 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه) - یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت ابن سکیت رحمة الله علیه، 224ه-ق 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️8 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️10 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️20 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️21 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ✅ با ما همراه شوید...
🇮🇷 دهه‌های شما 🌆 ایجاد تمدن نوین اسلامی؛ وظیفه‌ای که آقا بر عهده جوانان و نوجوانان گذاشته‌اند ☀️ برای طلوع خورشید ولایت عظمی (عج)، چقدر آماده شده‌اید؟ 🏔
👇🏻👇🏻👇🏻
‍     ┄━•●❥ ❥●•━┄   چشم هایم به سرخی نشسته، صورتم خیس باران شده، تمام تنم عرق کرده، سرم گیج می رود و نای راه رفتن ندارم اما صدای طفل سه روزه ام آتش به جگرم می زند. پله ها را آهسته آهسته پایین می روم. اطرافیان از دیدنم با این حال و احوال پریشان و آشفته، شوکه می شوند. موهای آشفته بازارم را کنار می زنم، با دست اشک هایم را از روی گونه پاک می کنم. مادر تندی جلو می آید و دستم را می گیرد، کمکم می کند تا چند قدم باقی مانده را محکم تر بردارم. خان جان دنبال اسپند دود کن می گرد، مادر فرزام قربان صدقه ام می رود. صدای گریه اینبار بیخ گوشم است، دو دستم را قاب صورتش می کنم. بی اختیار می شوم و یک قطره از اشک چشم هایم روی گونه اش می چکد. بی بی گل نساء طفل را به آغوشم می سپارد و سراغ پخت کاچی می رود. نگاهم قفل چهره معصوم اش می شود، بوسه بارانش می کنم. بوی طفل مستم می کند. دل بی قرارم آرام می شود. این طفل فرزند من است، یادگار فرزام... سفت تر بغلش می کنم. وای چقدر لذت بخش است مادر بودن... مادری کردن... لب های کوچکش مثل ماهی باز و بسته می شود، طفل شیرخوارم تشنه هست. تشنه شیر مادر... کودک بی قرارم در آغوشم آرام می گیرد. به کمک مادر توی اتاق می رویم. مادر فرزام گهواره را کنار تختم جای می دهد. اینبار بالاجبار از آغوشم جدایش می کنم تا راحت تر بخوابد. با دست راستم دست کوچکش را درستانم می گیرم و با انگشت دست چپم روی گونه اش را نوازش می کنم. گویی کسی کنار تختش ایستاده، سرم را بالا می آورم. خدای من باز هم فرزام! اینباره برق چشمانش خبر از شادی می دهد، غم رخت بر بسته و شادی مهمان دلش شده. انگشت اشاره اش پلاک سوخته توی گردنم را نشانه می گیرد. انگار همین دیروز بود، پسر مارک دار دانشگاه، برادر لاکچری، شد پاره تنم! خاطرات گذشته به ذهنم هجوم می آورند؛ انگار مرور خاطرات، مشق شب عشق باشد. فلش بک می زنم به ۶ماه بعد از شب وصال... | آسمان صاف تا کمی قسمتی ابریست. حلقه وصال در انگشت دست چپم می درخشد. صاحب خانه ای مهربان در قلب من حضور یافته که جزو صاحب خانه های نایاب است. من و فرزام قرار است تا ابد بیخ ریش هم بمانیم، اینها رویا نیست و من بیدار بیدارم. فرزام از مرد رویاهای من هم جلوتر زده، می ترسم اینهمه مهربانی و آقا بودنش بیش از حد لوسم کند و رو دل کنم. علی تا خلق و خوی خوش فرزام را می بیند می گوید: «اینهمه مهربونی واسه یه مرد نوبره والا! چشم مادرش روشن...» اما فرزام هیچ سرعت غیرمجاز و هشداری را در این مسیر پیدا نمی کند، می گوید مومن باید اینگونه باشد، مرد باید با همسرش اینطور رفتار کند. جمعه ها دستپخت فرزام را نوش جان می کنم، نمی گذارد دست به سیاه و سفید بزنم. کد بانویی برای خودش بوده و من بی خبر! زندگی روی خوشش را برایمان به نمایش گذاشته و من روزی هزاران بار خدا را شاکرم. خیلی ها بیخ گوشم خوانده بودند، بعد از ازدواج درس خواندن محال است، کتاب ها را می بوسم و کنج خانه می گذارم! ولی کذب محض بود و من مصمم تر از قبل سرکلاس حاضر می شدم. علارغم میل باطنی ام با سارینا هم کلاسی شده ام. چند وقتی می شد که آقای پورامین در کلاس و محوطه دانشگاه دور و بر سارینا مثل پروانه نمی چرخید. گروه سه مخ هم بیکار ننشسته و جلسه اضطراری را برای این امر تشکیل دادند. سمیرا تند و تند تایپ می کرد. دلم برای انگشتانی که بی گناه نصیب او شده بودند می سوخت، از بس از زبان بسته ها کار می کشید و دردشان می آمد. سمیرا نوشته اش را ارسال کرد: «رابطه آقای پور امین و سارینا شکرآب شده...» هنوز چند صباحی از زیر یک سقف رفتنشان نمی گذشت و همین باعث شده بود که هضمش برایم سخت باشد. اطلاعات مرجان بیشتر بود «متاسفانه آبشون تو یه جوی نمیره. از همون ماه اول دعوا دارن. شوهر سارینا همه جا رو پر کرده که سارینا زن زندگی نیست. توی دانشگاهم چو افتاده که سارینا چشم و گوشش می جنبه!» دیدن پی ام مرجان برآشفته ام کرد، تندی نوشتم: «استغفرالله. این یه کلاغ چهل کلاغا چیه... یعنی چی این حرفا. از تو بعید بود مرجان!» مرجان تایپ کرد: «ببخشید خب. بعدشم تقصیر من چیه. همه می گن!» با حرص نوشتم: «همه بگن. به ما چه.» سمیرا تایپ کرد «خب حالا. تو چرا جوش آوردی!» استیکر خداحافظی را ارسال کردم و گوشی را روی میز رها کردم. این حرف ها به دور از انسانیت بود و ممکن بود تهمت باشد و غیبت ما هم چاشنی اش، از طرفی دلم مثل سیرو سرکه به جوش افتاده بود! اگر خدای ناکرده این حرف درست باشد، چشم و گوش سارینا دنبال چه کسی می توانست باشد! فرزام! نه... نه... خدا نکند. افکار پوچ و احمقانه را دور می ریزم و سراغ پخت دم پختک، غذای مورد علاقه فرزام می روم.| ┄━•●❥ ادامه دارد... . 🌸🍃 @quranekarim1398