eitaa logo
🇮🇷جامعه القرآن مرکز🇵🇸
169 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
103 فایل
#انتقام_سخت #اَللّهُــمَّ_عَجـِّل_لِوَلیِّـــکَ_الفَــــرَج ✨@quranmarkaz ✨ جامعه القرآن الکریم یزد(شعبه مرکز) زیرنظر والد مکرم نابغه قرآنی جهان اسلام سید محمد حسین طباطبایی (علم الهدی) تلفن:03536229065
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت شنیدنی عشقِ پیرمرد قهوه چی به امام زمان عج خدا يكي از خوبان و عاشقان امام زمان(ع) را رحمت كند.شايد مثلاً ده، پانزده سال پيش مرحوم شد. ميرزا ابالفضل در قم بود. ايشان خيلي نسبت به امام زمان (ع) توجه داشت. ايشان در يك جلسه در يك جايي مي‌نشست، اگر مي‌ديد يك جايي مثلاً غيبتي مي‌كنند، حرف لغوي مي‌زنند، با زبان نمي‌گفت: اين كار را نكنيد. نه! همان گوشه‌اي كه خودش نشسته بود، شروع مي‌كرد اشعاري را براي امام زمان مي‌خواند و اشك مي‌‌ريخت. با حالش حال جلسه را عوض مي‌كرد و نهي از منكر مي‌كرد. مي‌گفتند: ايشان شب‌هاي چهارشنبه و جمعه شب‌ها جمكرانش ترك نمي‌شود. سه‌شنبه بعد از ظهرها، جمعه بعداز ظهرها مي‌رفت. در بازار قم يك قهوه‌خانه‌اي داشت و چاي مي‌داد. يك موقع بعضي از بازاري‌ها به او گفته بودند: ميرزا ابالفضل، اگر جمعه‌ها مي‌خواهي بروي، برو براي خودت! اما سه‌شنبه‌ها نرو. ما چاي مي‌خواهيم، غذايي می خواهیم. تعطيل نكن! گفت: نه! من تعطيل مي‌كنم. من جمكران را ترك نمي‌كنم. به او گفتند: اگر اين بار رفتي ما در مغازه‌ات را قفل مي‌كنيم. گفت: هركاري مي‌خواهيد بكنيد. سه‌‌شنبه بعد از ظهر رفت. 🌠شب خواب ديد كه امام زمان(ع) فرمود: ميرزا ابالفضل، مي‌خواهند در مغازه‌ي تو را ببندند. گفت: آقا من فداي شما شوم. من مغازه را براي چه مي‌خواهم؟ فردا كه بلند شد رفت و ديد كه پايين كركره‌ي مغازه را قفل زدند. خودش رفت و يك قفل زد و دو قفله‌اش كرد، كه اگر شما مي‌كنيد، من هستم.با اين چيزها از ميدان به در نمي‌روم! ايشان يك مرتبه خدمت حضرت تشرفي در داشته‌اند، سؤال كرده بود كه آقا شما تشريف نمي‌آوريد؟ اين همه خواهان هستند. ⭕️حضرت فرمود: ميرزا ابالفضل، آنهايي كه خواهان خود من هستند، زياد نيستند. خيلي‌ها دنبال خودشان هستند. 📺 به نقل از برنامه‌ سمت خدا 🌷اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💐 @jqk_ir 💐
تشرف یک بانو به محضر امام زمان (عج) 🌺 جناب مستطاب محمد حسن ضرابي در كتاب خود تشرفي از بانويي كه همراه؛ حضرت آية الله آقاي آيت اللهي رخ داده از زبان جناب آقاي آيت اللهي نقل مي كند كه: در سفر چهارم كه در سال 1259 شمسي به اتفاق عده اي از دوستان به حج مشرف شده بوديم پس از رسيدن به جده و استقرار در مدينة الحجاج، نشسته بوديم كه ديدم خانمي صدا مي زند: آقاي علامه، آقاي علامه... بلند شدم نزد او رفتم پرسيدم: چكار داريد؟ گفت: من از اهالي اطراف كرمانشاه هستم چند سال است كه قصد داشته ام به مكه مشرف شوم، آقا امسال به من اجازه داده و توصيه كرده اند كه مناسك و اعمال را با شما و به راهنمايي شما انجام دهم. پرسيدم: پدرتان هم همراه شما هستند؟ گفتند آقا كه مي گويم منظورم امام زمان هستند و مژده داده اند كه انشاء الله در اين سفر خدمتشان مي رسيم. وقتي كه با ايشان بيشتر آشنا شدم متوجه شدم خانمي است كه ارادت بسيار فراواني به حضرت دارد و در مسير رضاي امام زمان زندگي مي كند، نامش فاطمه و بدليل علاقه زياد به آن حضرت به او فاطمه صاحب الزمان يا فاطمه صاحبي الزماني مي گفتند. از اينكه حضرت چنين مژده اي داده و عنايتي فرموده اند بسيار خوشحال شدم لذا در تمامي مراحل انجام اعمال حج به ياد حضرت بودم، اعمال تمام شد اما اثري و خبري نديدم. شب عيد غدير كه قرار بود كاروان ما فردا صبح بطرف مدينه منوره حركت نمايد به اتفاق دوستان و همين خانم به مسجد تنعيم رفتيم و براي عمره مفرده محرم شديم. برگشتيم به مسجدالحرام، موقع برگزاري نماز عشاء به مسجد الحرام رسيديم. پس از طواف و نماز طواف، سعي صفا و مروه، تقصير انجام داده، برگشتيم و طواف نساء را شروع كرديم در حين انجام طواف نساء مي ديدم كه اين خانم آرام آرام راه مي رود و با حال بسيار خوشي حضرت را صدا مي زند و مرتب اشك مي ريزد، در نتيجه من هم منقلب شده و امام زمان را صدا مي زدم و اشك مي ريختم. چند نفر از دوستان هم با ما در حال طواف بودند، در شوط آخر كنار حجر السماعيل ناگهان آقايي را ديدم كه جلوي من آمد و مرا در بغل گرفت و فرمود: مرحباً و بك ابغي: احسنت بر تو. سپس پيشاني مرا بوسيد، من هم او را بوسيدم ولي دقيقا ايشان را نشناختم در عين حال مواظب بودم كه طوافم بهم نخورد. پس از طواف نساء نماز طواف نساء را خوانديم چون مي بايست اين خانم را به كاروان خودش مي رسانديم بلند شده و حركت كرديم. اين خانم بهم گفت حاج آقا وعده امام زمان امشب تحقق پيدا كرد. گفتم: چطور؟ گفت: از اول طواف نساء تا پايان طواف حضرت همراه ما بودند و من ديدم در شوط هفتم در كنار حجر اسماعيل شما را بغل گرفتند. و در اين موقع بود كه متوجه شدم آن آقا امام زمان بوده اند و از اينكه همان موقع حضرت را نشناخته بودم متأثر شدم. حاج آقاي علامه مي فرمودند: اين خانم چند ماه بعد به اتفاق شوهرش كه روحانی بود به ديدن من آمدند همسر اين خانم نيز از دوستان و منتظرين واقعي حضرت بود و مكرر خدمت حضرت رسيده بود. 🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺 📚 تشرف بانوان خدمت امام زمان عجل الله 💐 @jqk_ir 💐