eitaa logo
محمدرضا کائینی
617 دنبال‌کننده
140 عکس
19 ویدیو
2 فایل
ناگفته‌ها و یافته‌هایی در‌‌باره تاریخ و تاریخ‌سازان
مشاهده در ایتا
دانلود
محمدرضا کائینی
‍ ‍ ✒نمایشگاه کتاب تهران، هنوز جای خوبی است... یادباد آن روز که در تقاطع کودکی و نوجوانی و در هنگامه برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، پُرسان پُرسان خود را از اتوبان آهنگ (شهید محلاتی)، به منطقه پارک وی رساندم، با اتوبوس های یک یا دوطبقه و البته در مسافت زیادی نیز با خط یازده! محیط نمایشگاه برای چون منی که برای اولین بار به نظاره‌اش رفته بودم، بس شوق‌انگیز و مطبوع می نمود. اما دریغ از پولی در جیب، که بتوانم خرید دلخواهی داشته باشم. از آن روز، تنها یک کتاب نصیب بردم، که تا سالیان طولانی آن را داشتم. هنوز شیرینی آن لحظه، هر اردیبهشت مرا به آن میعادگاه می کشاند، چه اینکه در نمایشگاه گاه آثاری فتانگی و دلبری می‌کنند، که در روزهای عادی، کمتر می توان در کتابفروشی‌ها از آنها سراغ گرفت. تقریبا در سه دهه اخیر، هیچیک از نمایشگاهها را از دست نداده ام، حضور دو یا سه باره در هر یک، که کلیت آن را در یک روز نمی توان به دقت و موشکافی نگریست. اما ویژگی‌های نمایشگاه امسال: یک: همانگونه که انتظار می‌رفت، استقبال جمعیت فراوان می‌نمود، اما سرانه مطالعه همچنان پائین! نوشته بودم که خواص و عوام، نباید فریب سیاهی‌لشگر را بخورند. دو: قیمت کتاب، به ویژه آنها که در یکی دو سال اخیر به پیشخوان ها آمده اند، بس گزاف است. به نظر می رسد که در این فقره، کمک دولت به مخاطبان اصلی کتاب، استفاده از کتابخانه های روزآمد و استفاده مکرر از نسخه واحد، می تواند چاره ساز باشد. البته این معضل، چندان گریبان این قلم را نگرفت، چه اینکه ناشران و فروشندگان عمدتا از مخاطبان حقیر در فضای مجازی بودند و آثار را، یا هدیه کردند و یا با تخفیف فراوان فروختند. از لطف جمله‌گی‌شان سپاسگزارم، دریافتم که چقدر دوست نادیده دارم. سه: بی نظمی در معرفی غرفه ها، بخشی از ناشران و مراجعان را می آزرد. این امر اما، در گذشته نیز سابقه داشت. نمیدانم رفع و رجوع این فقره، چقدر برای متولیان دشواری دارد؟ چهار: برخی ناشران به گونه‌ای اعلام نشده، ژست تحریم برداشته بودند! این در حالی بود که هم آنان با استفاده از درگاهی که متولیان نمایشگاه برساخته بودند، روزانه فروش های کلان داشتند! تاریخ مصرف این ادا و اطوارها، تمام شده است! پنج: برخلاف پاره‌ای حدس‌ها و زمزمه‌ها درباره کشاندن پای هرزه‌پوشی و بدن‌نمایی گسترده به نمایشگاه، این پدیده در حداقل خویش بروز یافت. به گونه ای که فضای داخل و بیرونِ این مکان، کاملا متفاوت می نمود. انکشفَ که دلسوزان و دغدغه‌مندان اگر اراده کنند، می توانند فضا را تا حد فراوانی تغییر دهند. از قضا در چند نقطه از شبستان، مکان هایی برای اظهارنظر آزادانه در باره حجاب وجود داشت و گفت‌و‌شنود علاقمندان در جریان بود. دِگر نکته جالب اینکه اهالی بحث، کمتر به تشدّد و خشم با یکدیگر سخن می کردند، که این گامی به جلوست. من در چالش آنان شرکت نکردم، اما در یک لحظه دیدم که دختری بر یکی از وایت بردها نوشت: "کسی که با بی حجابی خود خانواده ها را از هم می پاشد، نمی تواند ادعای دلپاکی کند"، جالب بود. درمجموع گمان می برم که مروری بر مجموعه این نوشتارها، می تواند هم برای جامعه و به‌خصوص جوانان و هم برای مسئولان، مفید باشد. شش: نهایتا نمایشگاه کتاب، همچنان جای خوبی است. هم آثار متفاوت و متضاد در کنار هم مخاطب را به خویش می خوانند، هم بخش هایی برای تفرّج و تفنن دارد و هم برای اصحاب شکم‌گردی، بساط کباب ترکی و پیتزا و ساندویچ و...الخ مهیاست! امید می برم که این میعاد سالانه، همچنان بپاید و باورتر بیاید. ✔پ ن: در عکس ذیل آمده، نگارنده در غرفه نهاد کتابخانه های سراسر کشور است، که فرصتی یافت برای رفع خستگی و گپ‌و‌گفت با دوستان. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒یکی تصاویر تکراری که در نمایشگاههای کتاب تهران، هماره و به سرعت از برابر دیدگان این قلم عبور کرده، پیشخوان ناشرانی است که آثار زنده یاد جلال آل‌احمد را، در مجلداتی متحدالشکل چاپ و عرضه کرده‌اند. دیگر همه از شوفرِکامیون و بنّا و چاه کن و پنبه زن و...الخ دریافته اند، که اگر بخواهند به حیطه نشر بیایند و پول و پله ای به کف بیاورند، باید یک دوره آثار جلال را چاپ بزنند و تنها خدا می داند که از این رهگذر، چقدر تقطیع و تحریف روی دست کتاب هایش گذاشته‌اند! (در اشارت به مشاغل شریفِ پیش آمده، صرفا عدم تناسب آنها با نشر را در نظر داشتم و نه تخفیفشان را) همه می دانیم که ناشر خصوصی، عاشق چشم و ابروی آل‌احمد نیست و پی‌جوی سرمایه و سود خویش است و ایضا باز هم بی خبر نیستیم که بر پاره‌ای از آثار جلال به‌ویژه گزارش‌ها و مونوگرافی نگاشته‌هایش، گرد دهه‌ها زمان نشسته و مثلا "جزیره خارک، دُر یتیم خلیج" از کار پی جویی از شرایط کنونی این منطقه، گرهی نمی‌گشاید و باز شصت مان خبردار است که اغلبِ بلانسبت روشنفکران و اهل قلم این کشور از دهه بیست به این طرف، حوالت فحش و فضیحت به جلال را، یکی از اولویت‌های خود شناخته و البته با این همه، چیزی از او نکاسته‌ و بر خود نیفزوده‌اند. چه بسیار از این قماش که با نگارنده دوستی داشتند و با آل‌احمد دشمنی و در برابر چشمان حقیر، رفته رفته پیر و فرسوده شدند و در گمنامی غنودند، اما جلال جوان و پرجنب و جوش ماند و دیگران را به دنیای خود بُرد و همچنان می‌برد! حتی عده‌ای از نورستگان نویسندگی که کار خود را با جلال‌‌خوانی آغازیده‌اند و الان ادا و اطوار استقلال در می‌آورند، بدون آنکه متوجه باشند آل‌احمد را تکرار می کنند! ماجرا واضح است، رها کنم. خواستم از این طریق به مسئولان امر و آنان که جلال در حضور و غیابش زیر بال و پرشان را گرفته، یادآور شوم که آذرماهِ امسال، صدمین سال میلاد اوست. به اشکال گوناگون می توان این دُردانه ادبیات، فرهنگ و سیاست را پاس داشت، بازخوانی و ارزیابی و نقدش (البته نه به سبک روشنفکران و حسودان) و ایضا انتشار هر‌آنچه در پستوی اقوام و دوستان، از روزنگاشت و نامه و عکس و سند و...الخ باقی مانده است. از یاد نبریم که آل‌احمد در شکست هیمنه چپ و سلطنت و دمیدن روح اعتماد به نفس در کالبد رنجور و فروکاسته فرهنگ این دیار، نقشی تاریخی ایفا کرد و اگر تنها همین را ملاک بگیریم، بس به او بدهکاریم. یادش گرامی باد. ✔پ ن: عکس منتشرنشده فوق‌آمده، مربوط است به سفر جلال آل احمد به سرپل ذهاب، در سال چهل و یک، که همدلانه دست بر دوش یکی از اهالی نهاده است. به گمانم کارِ هوشنگ پورکریم باشد، که در برخی سفرها آقای نویسنده را همراه بود. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒گاه در این درگاه، سری می زنیم به آخرین بافته‌های آنان که با همه وجود می کوشند، تا طریق حجاب‌زدایی از جامعه را با ولع بپیمایند و از آن به هرزه‌پوشی، نیمه‌برهنگی، برهنگی، همجنس‌گرایی‌ (اعم از واقعی یا مصنوعی)، رابطه با حیوانات و...الخ نقب زنند! تَذکار نمی خواهد که هر کس خود را در یکی از این مراحل دید، الزاما بعدی را تجربه نمی‌کند، اما تاریخمندی ماجرا به ویژه سیری که غرب در این ورطه پیمود، حکم می کند که هر یک از آنها را تسهیل‌گر بعدی بدانیم، ولو آنکه در مقیاسی کمتر نسبت به قبلی، تحقق و عینیت یابد. یکی از شاخص ترین دروغ‌هایی که در این فقره تکرار می‌شود، عدم‌ تاثیر بی حجابی(به مفهوم جامع کلمه) و مراحل معطوف بدان، بر تحریک پذیری مردان است. در وهله نخست نیز مثالشان غرب است، که البته جماعت به ظاهر و فقط به ظاهر، سر به کار خویش دارند و به یکدیگر بی‌التفات‌اند! انگار نه انگار که آن خراب‌آباد، رکورد‌دار بیشترین تجاوز یا شنیع ترین مراودات جنسی است و اساسا برای هریک، کرسی‌های تفلسف و نظریه پردازی عَلم کرده است! به واقع آمارهای رسمیِ غرب در این باره، خود نقیض این ادعاست و ما را از قلم فرسودنِ بیشتر معاف می کند. آخرین آنها را، چند روز پیش از زبان یکی از نمایندگان مجلس این کشور خواندم، که از "ثبت" و نه "وقوع" روزی سیصد فقره تجاوز در انگلیس نالیده بود. اما ماجرا از جنبه های دیگر نیز، در خور رویت است. سوال پیش پا افتاده اینکه: آیا مردان در مراوده با زنان، غریزه اصلی خود را وا‌می‌نهند و فی‌المثل اگر چند بار هم خودداری کردند، می توانند دائما بدان تداوم بخشند؟ آنکه بتواند در برابر بی‌حجابی و برهنگی، به طور دائم خوددار باشد، به لحاظ جسمی و روحی بیمار نیست؟ آیا حقیقتِ همیشه‌حاضرِ و پرقدمتِ خودآرایی زنان برای جلب توجه مردان و ایضا پاسخ طبیعی مردان بدان، به‌یکباره دود شده و دروغ از آب درآمده است؟ اگر بگوئیم که مردان در برابر بی حجابی زنان تحریک پذیری دارند و از آن تاثیر می پذیرند، به ایشان توهین کرده‌ایم؟ آیا اساسا معنای غریزه و البته قدرتمندترینِ آن را می‌دانیم؟ آیا تاثیر پذیری نوع بشر و موجودات در برابر غرایزی چون گرسنگی یا تشنگی، توهین به آنهاست؟ آیا برخورداری عمده جانداران از غریزه، دلیل بر پلشتی آنان قلمداد می شود؟ پاسخ این پرسش ها تا بدان پایه بدیهی است، که طرحِ هر یک، پاسخ بدان قلمداد می‌شود! دُم خروسِ تشکیک در این بدیهیات‌ اما، نشان از امری دِگر است. مخصوصا اینکه کسانی داعیه‌دار بی تاثیری بی حجابی بر سلامت اخلاقی جامعه‌اند، که سرمایه عمر را به نقض این ادعا هدر داده‌اند! ماجرا از این قرار است که براندازی، در هیات بی‌حجابی ظهور کرده و بار و بُنه اش را به این حیطه آورده است. برای توفیق این پروژه، باید بدیهیات نفی و گرایشات ذاتی انسان لاپوشانی شود! منتها پاشنه آشیل این فرآیند، همان غیرانسانی بودن آن است. غیر انسانی به دومعنا، هم بدیهیات خلقت در آن نادیده گرفته می‌شود و هم فضای تلاش و تکامل انسان را جنسیت زده می کند و بهره و آورده لازم را از آن می ستاند. در این باره باز هم خواهیم نوشت. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
‍ ✒آقای‌ظریف، تاریخ بخوانید! در جنگ جهانی اول و به‌رغم انبوهی از موانع و دشواری‌ها، اقوام و طوایف غیور ایرانی در تنگستان، دشتستان، بوشهر، فارس، خوزستان و ایضا جمعی از وکلای ملی و وطن‌دوست به رهبری آیت‌الله سید‌حسن مدرس و نیز برخی مراجع دینی وقت، عَلم مقاومت برافراشتند، به "آرزوی" های خو دل دادند و توانستند در نقاط و اوقات مختلف، متجاوزین را زمینگیر کنند و به آنان ضربات فراوان وارد سازند. در جنگ جهانی دوم -که حدود سه دهه پس از جنگ نخست روی داد و قاعدتا می بایست توان مقاومت ملی افزایش می یافت- رضاخان با تمام داعیه ارتش‌نوین و ایران‌نوین، به "توانایی" ها یا "امکانات" خود نگریست، لذا پیش از رسیدن پای متجاوزین به تهران، در وهله اول ۴ بار از تهران فرار کرد و نهایتا پس از اطمینان از بقای سلطنت در خاندانش، برای همیشه از کشور گریخت و آن را با طوفانی از قحطی و بیماری‌های سیاه تنها گذاشت! در فقره جنگ‌های ایران و روس نیز، چرا باید بوق را از سرِ گشادش نواخت؟ بهتر نیست مرور این رخداد را از آغاز آن شروع کنیم و اینکه جریان نفوذ و وادادگی چه بر سر ایران آورد، که در سال اولِ جنگِ دوم، جمله مناطق تصرف شده توسط روسیه با معاهده گلستان، بازپس گرفته شد، اما ادامه ماجرا به ترکمنچای سوق یافت؟ کارکرد ابواب جمعی داخلی انگلستان، چه تاثیری بر این فرآیند داشت؟ و از این گذشته چه چیز موجب شده تا تصور شود که ملت ایران، به‌سان چوب خشک تنها نظارگر می ماند، که شکست ترکمنچای به کلیت ایران تعمیم یابد؟ اگر این معاهده منحوس منعقد نمی‌شد و جریان دفاع و مقاومت، مجددا از نقطه‌ای مناسب کلید می‌خورد، شاید می‌توانست مناطق از دست‌رفته را مجددا بازستاند. از یاد نبرید که مردم قفقاز، حتی تا دوره ناصرالدین شاه نیز این ننگ را نپذیرفتند و به قیادت روس ها، واکنش های جدی و نمایان نشان می دادند. زیاده جسارت است! ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒آقای ظریف، این قلندران را می شناسید؟ عیاران و قلندرانی که در پی پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا در کمیته ناحیه ۹ و سپس در قالب "فدائیان اسلام" عازم جبهه آبادان شدند، تحول را با ظهور امام تجربه کرده بودند. آنان عمدتا با هزینه شخصی، راه جبهه را در پیش گرفتند. در مقام جنگ‌آوری، البسه غیرنظامی از قبیل پیراهن آستین‌کوتاه و شلوار کُردی به بَر و به یک پا گیوه و به پای دیگر چاروق داشتند. چون بنی صدر اساسا آنان را به حساب نمی‌آورد و اسلحه را از ایشان دریغ می‌کرد، صرفا با سلاح‌های غنیمتی یا جنگ‌افزارهای ژاندارمری و حتی گاه با قمه و چوب با دشمن تا بُن‌دندان مسلح مواجه می‌شدند! اما همین فتیانِ آسمان‌جُل، به اذعان بسیاری، در شکست حصر آبادان نقش اساسی داشتند. خواستم به آقای ظریف، آدرس شهید سید‌مجتبی هاشمی، شهید شاهرخ ضرغام و همگنانش را داده باشم، که اگر قرار بود تنها به "امکانات" و "مقدورات" نظر کنند و "آرمان" و "آرزو" و "ایثار" را به کُنجی نهند، نباید از خیابان شاپور سابق(وحدت اسلامیِ کنونی) قدمی پیش‌ می‌نهادند. انقلاب اسلامی از آغاز تا امروزش، که ۶ دهه را سپری کرده، با این رویکرد پیش آمده و متاثر از آن، به این مکانت منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نائل شده است. ♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
‍ ✒قطعات ۲۴ تا ۵۳ بهشت زهرای تهران - که خونین‌پیکرهای شهیدان انقلاب و نظام اسلامی را در بَر دارد- در شبهای جمعه به جشنواره‌ای خودجوش از معنویت و میثاق بَدل می‌شود! سالیان طولانی بود که وصفش را می‌شنیدم، اما از دیدنش محروم بودم. در شبِ جمعه‌ای که گذشت و بر مزار شهیدی از اقوامِ نزدیک، دیدم و شنیدم که از هر گوشه از میادین و خیابان‌های این بهشت، نغمه‌ای برمی خیزد و جنب و جوشی برقرار است: جشن تولد شهید علی صیاد شیرازی، جشن تولد شهید مهران خالدی (از  مدافعین حرم)، سالگرد شهادت حسین غلام‌کبیری (عروج‌یافته فتنه ۸۸) و غرفه‌هایی از قبیل: عرضه کتاب، تصاویر شهدا، آثار هنری و به ویژه خطاطی، مسابقه برای نوجوانان و جوانان در موضوعات احکام و تاریخ و...الخ، از جمله برنامه‌های این همایش پرشکوه بود. در یکی از این غرفه‌ها، بانویی فرازهایی از وصایای شهدا را به شکل فال درآورده بود و خلق‌الله نیت می کردند و از آنها برمی‌گزیدند. به من افتاد "شهید علی ماهانی، مزار در کرمان: از همه هستی خودتان در راه خدا بگذرید، دنیا ارزش ندارد..." از چشم من‌ اما، چشمگیرترین وجه این گردهمایی، جمعیت گسترده‌ای بود که از روزمرگی و نمایش‌های مشمئزکننده خودنمایی در خیابان‌های شهر، به این میعادگاهِ قرار و آرامش پناه آورده بودند و استخوان سبک می کردند. زیباترینش اما، قطعه شهدای گمنام بود که جماعتی هر یک فانوس در مقابل، با این غنودگان بر قله آزادگی به نجوا نشسته بودند. انرژی حاکم بر آن منطقه، باعث شد که به رغم همه بی‌لیاقتی و بی‌وجودی، در لحظه‌ای حسرت بَرم که کاش با مدال گمنامی، یکی از خفتگان در کنار آنان بودم و هرگز به تن‌آسایی و تکرار بر نمی گشتم! آخر هر طور که حساب کنی، آنها در بزنگاه رستگاری بُرد کردند و ما را به اتمام تدریجیِ خود وانهادند! در یک کلام بدانید که این دورهمی گسترده و مصفّا، به رغم آنکه به میزبانی شهیدان برقرار می شود، اما سراسر شادی و نشاط است و کمتر می توان در آن از غم سراغ گرفت. آنان که نرفته اند، شانس آن را به خویش بدهند. یاحق! ♦️http://eitaa.com/r_kaeini