eitaa logo
راه؛ رشدآگاهانه_هوشمندانه🌱
1.3هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
146 فایل
🪐 راه مسیری که با تیم متخصص در حوزه خانواده و سبک زندگی 💪 و با راهبری دکتر حانیـه مازارچی میتونی آگاهانه رشد کنی 🌱 و هوشمندانه از زندگی لذت ببری با ما هـــــــم راه شو 🦋 ♥️ راه ارتباطی @Nasibeh24 🏡 رویشکده مادر و کودک راه @raah_mom_kids
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونه میتوانم خودم را شیعه بدانم وقتی که هنوز عباست را نشناخته ام ، وقتی هنوز نتوانسته ام گوشه از سبک زندگی علی را در زندگیم پیاده کنم،عشق درچشمان فرزندان علی فریاد میزند،ندای عدالت سر می دهند،بادشمن مدارا میکنندتا قدم برای کشتن برنداشته اند قدمی برای کشتن برنمیدارند،خواهر برادر برای هم جان می دهد،مادر را شیرزن خطاب میکنند تااصالت وتوانمندی زن همیشه هویداباشد،وقتی حتی از دادن مهریه نمیگذرد،به راستی بقول عباس چگونه میتوانیم ادعای عاشقی حسین را بکنیم وقتی که زنان درقصر ذلیخا بادیداریوسف دستانشان را بریدند. به راستی ما برای یوسف دلمان چه کرده ایم؟
راه؛ رشدآگاهانه_هوشمندانه🌱
چگونه میتوانم خودم را شیعه بدانم وقتی که هنوز عباست را نشناخته ام ، وقتی هنوز نتوانسته ام گوشه از سب
قسمتی دلنشین از کتاب: پدر خندید. تو را گرفت و غرق بوسه کرد و در گوشهایت اذان و اقامه گفت. پدر از ما پرسید: برای اسمش چه فکری کرده اید؟ مادر گفت: اختیار همه ما به دست شماست. «عباس» را پدر فرمود برای اینکه می خواست شیر دژم باشی و از بیشه آل الله حفاظت کنی و خاطره عمویش عباس را هم زنده نگه داری. «ابولفضل» را هم پدر کنیه بخشید. برای اینکه می خواست تو پدر همه خوبی ها و برتری ها باشی. من خودم شاهد بودم که پدر - علم را به تو نمی آموخت _ بلکه علم را چون پرنده ای که غذا در دهان جوجه اش می گذارد، در کامت می گذاشت. «سقا» را هم او لقب داد و در پاسخ به سوال بهت آلود من، اشاره کرد به کربلا...اما ماه بنی هاشم را فقط پدر نگفت، هرکس که روی ماه تو را دید، گفت. طلوع چهره ات در شب سیاه، ناخودآگاه، سکه ماه را از رونق می انداخت. همه ما مدام در کار تعویذ و تصدیق بودیم برای تو که مبادا چشم زخمی روی ماهت را بیازارد. وقتی که ماه باشی، پلنگ ها هم خودشان را به بلندی می رسانند و به طمع چنگ انداختن بر صورتت جست و خیز می کنند. وقتی قمر بنی هاشم باشی، شمر هم برایت امان نامه می آورد کتاب
قسمتی از کتاب: پدر خندید. تو را گرفت و غرق بوسه کرد و در گوشهایت اذان و اقامه گفت. پدر از ما پرسید: برای اسمش چه فکری کرده اید؟ مادر گفت: اختیار همه ما به دست شماست. «عباس» را پدر فرمود برای اینکه می خواست شیر دژم باشی و از بیشه آل الله حفاظت کنی و خاطره عمویش عباس را هم زنده نگه داری. «ابولفضل» را هم پدر کنیه بخشید. برای اینکه می خواست تو پدر همه خوبی ها و برتری ها باشی. من خودم شاهد بودم که پدر - علم را به تو نمی آموخت _ بلکه علم را چون پرنده ای که غذا در دهان جوجه اش می گذارد، در کامت می گذاشت. «سقا» را هم او لقب داد و در پاسخ به سوال بهت آلود من، اشاره کرد به کربلا...اما ماه بنی هاشم را فقط پدر نگفت، هرکس که روی ماه تو را دید، گفت. طلوع چهره ات در شب سیاه، ناخودآگاه، سکه ماه را از رونق می انداخت. همه ما مدام در کار تعویذ و تصدیق بودیم برای تو که مبادا چشم زخمی روی ماهت را بیازارد. وقتی که ماه باشی، پلنگ ها هم خودشان را به بلندی می رسانند و به طمع چنگ انداختن بر صورتت جست و خیز می کنند. وقتی قمر بنی هاشم باشی، شمر هم برایت امان نامه می آورد کتاب 🌻@z_z_Aramesh |زن زندگی آرامش|