#قرآن_و_شهدا
گفتم: با فرماندهتان کار دارم. گفت: الان ساعت ۱۱ است، ملاقاتی قبول نمیکند⏰
رفتم پشت در اتاقش در زدم، گفت: کیه گفتم: مصطفی من هستم. گفت: بیا تو. سرش را از سجده بلند کرد، چشماش سرخ و خیس اشک بود و رنگش پریده بود. نگران شدم. گفتم: چه شده مصطفی؟ کسی طوریش شده؟
دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین. زُل زد به مهرش. دانههای تسبیحو یکییکی از لای انگشتاش رد می کرد. گفت: ساعت۱۱ تا ۱۲ هر روز را فقط برای خدا گذاشتم. بر میگردم کارهامو نگاه میکنم. از خودم میپرسم کارهایی که کردم، برای خدا بود یا برای دل خودم!!
(شهید ردانیپور)💫
#شهدا_به_قرآن_عمل_کردن
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
#کانال_قرآن_کودک_نوجوان🏴
#بهخانوادهیقرآنیراهبهشتبپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2