بسم رب الشهدا و الصدیقین
#خاکریز_خاطرات
#لاله_های_زهرایی
شهید محمد رضا تورجی زاده
توی خط مقدم کارها گره خورده بودو خیلی از بچه ها پرپر شده بودندو خیلی هاهم مجروح شده بودند.حاج حسین خرازی بی قرار بود،اما به رویش نمی آورد،خیلی هاداشتند باور می کردند اینجا آخرشه، یه وضعی شده بود عجیب.توی این گیرودار حاجی اومد بی سم چی را صدا زد و بهش گفت:هر جور شده بابی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن(شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا(س))مداح با اخلاص لشکر بود.)او را پیدا کردند حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض وگریه از پشت بی سیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا (س)را برامون بخون.اوهم فقط یک بیت زمزمه کردکه دیدم حاجی بی تاب شد.خدا می دونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر می گویند.الله اکبر الله اکبر،خط راگرفته بودند، عراقی ها را تارو مار کرده بودند،با توسل به حضرت زهرا (س) گره کار باز شده بود. شهید محمود اسدی از فرماندهان گردان یازهرا(س) لشگرامام حسین(ع)… .
#واحد_بصیرتی_و_شهدایی
#هیئت_راية_المهدی_شاهرود
https://eitaa.com/raayatalmahdi
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#خاکریز_خاطرات
#لاله_های_زهرایی
شهید حاج احمد کاظمی
ارادت عجیبی به حضرت زهرا ( ص ) داشت . در هر پست و مقامی بود مجلس عزای فاطمیه را بر پا می کرد .
اما علت این همه عشق و علاقه :
اوایل سال 1361 در عملیات بیت المقدس در خدمت حاج احمد بودیم . در حین عملیات به سختی مجروح شد و ترکش به سرش خورد . او را به بیمارستان صحرایی بردیم ، اصرار داشت کسی نفهمد زخمی شده که روحیه نیروها خراب نشود .
از شدت خونریزی مدتی بی هوش بود . یک دفعه از جا پرید! گفت بلند شو ، باید برویم خط ! هرچی اصرار کردیم بی فایده بود
در طی راه از ایشان پرسیدم : " شما بیهوش بودی ، چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی و ...
خیلی آرام گفت : وقتی توی اتاق خوابده بودم ، یک باره دیدم خانم فاطمه زهرا ( ص ) آمدند داخل اتاق !"
به من فرمودند چرا خوابیدی !؟ گفتم : سرم مجروح شده ، نمی توانم ادامه دهم !
حضرت زهرا ( ص ) دستی به سر من کشیدند و فرمودند : بلند شو ، بلند شو ، چیزی نیست ، برو به کارهایت برس ... .
#واحد_بصیرتی_و_شهدایی
#هیئت_راية_المهدی_شاهرود
https://eitaa.com/raayatalmahdi