*راز_اولین_شب_پاییز* 🍁
دیشب روی نیمکت خالی #پارک نشستم و آنقدر #نوشابه ی مشکی خنک خوردم که دیگر تا عمر دارم از هر چیز #خنکی بیزارم.
گاهی هم این طوری می شود دیگر!
آن قدر از درون گُر می گیری که برای خاموش کردن #شعله های خشمت چاره ای در خود نمی بینی، جز پناه بردن به افراط!
و گاهی همین افراط کاری می کند تا تو هر آن چه بغض را یکباره بیرون بریزی و خالی شوی. خالی از همه چیز، حتی خود!
گاهی برای #تهی شدن چاره ای نداری جز آن که لیوانت را آن قدر پر کنی تا لبریز شوی.
آخر می دانی عزیز من، انسان برای #وابستگی آفریده نشده است. حتی روح هم روزی از جسم جدا شده و به مقصد ابدی اش خواهد پیوست.
و گویی
پایان راه همهٔ ما #عاشقان خسته از راه،یکیست:
#خدا!
✍🏽 *آهو_حامی*
📚 تمام_نا تمام
ble.ir/join/NjVhM2UxNm