💐🕊🌹🕊🌹🕊💐
#شهیدی که به دست منافقین تکه تکه شد
#شهید_والامقام
#سید_جلیل_موسوی
سید جلیل متولد ۱۳۳۸ از دلاور مردانی بود که در نبرد پیروزمندانه مرصاد به درجه شهادت نائل آمد و با اقتدا به مولایش امام حسین (ع) و یاران با وفایش با بدن ارباً اربای خود به سوی حق شتافت.
از ایشان چهار فرزند به یادگار مانده که یکی از آنان پسر و به سفارش ایشان رضا نامگذاری شده است .
همه رزمندگان درگیر مواجهه با دشمن بودند و مهمات تمام شده بود و فرستادن مهمات تقریباً ناممکن شده بود، زیرا هیچ ماشینی از تیررس دشمن در امان نبود ، آنسان که فرماندهی از بچهها درخواست یک داوطلب برای رساندن مهمات کرد. سید جلیل شجاعانه برخاست و این مأموریت را به عهده گرفت .
ماشین را پر از مهمات کردند و او با هر زحمتی که بود، خود را به رزمندگان اسلام رساند و مهمات را تحویل داد.
در راه برگشت وقتی که جنازه مطهر شهدا و مجروحان را بر زمین دید، در کناری ایستاد و شروع به جمع و سوار کردن آنان در ماشین کرد.
جنازهای که به پشت افتاده بود توجهش را جلب کرد.
او را برگرداند ، ناگهان با یکی از زنان گروهک منفور منافقین طرف شد که زنده بود.
زن شرور سریع لباسش را درید و تن خود را نمایان ساخت.
سید جلیل رویش را برگرداند و در یک آن، این زن منافق که تله منافقین شده بود و چند تن دیگر از منافقین کوردل به او حملهور شدند و او را اسیر کردند.
همرزم شهید که داماد خانواده آنان نیز بود، از دور با دوربین صحنه را میدید و آنچه دیده اینچنین توصیف میکند : نخست دستهایش را در حالی که زنده بود، قطع و سپس صورتش را تیرباران کردند و دیگری وحشیانه به او حملهور شد و سرش را از پشت سر برید و آنسان که همه ما او را از دور میدیدیم، آنان ناجوانمردانه شروع به قطعه قطعه کردن اعضای سید جلیل کردند.
من تا جایی که او را میدیدم، هیچ خم به ابرو نیاورد و در حالی که زنده بود ارباً اربا شد .
این مسأله باعث شد که بچههای ما قوت دیگری گرفتند و یورش بیشتری به دشمن آوردند و به عبارتی با شهادت سید جلیل ورق برگشت و ما توانستیم خودمان را به جلو بکشیم .
وقتی به پیکر قطعه قطعه شده سید رسیدم، تنها کاری که از دستم برآمد، جمع کردن پیکر و قرار دادن آن در زیر یک ماشین بود.
چند روز بعد که پیکرش را خودم به عقب آوردم، هیچ علامت شناسایی دقیقی در بدن او نبود و صورتش غیرقابل شناسایی شده بود. کمی که دقت کردم بازوی او را یافتم که بر رویش نوشته بود « دوستت دارم مادر » .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 🌹🕊 *
کــانال↙️
https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a
🍂🥀🍂
🌷🌴🌹🕊🌹🌴🌷
#هفتم_آذر
#روز_نیروی_دریایی
#ناوچه_پیکان
هفتم آذرماه يادآور عمليات پيروزمندانه «مرواريد» در سال 1359 است كه طي آن،نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران با اجراي عملياتي متهورانه،ضمن انهدام اسكلههاي نفتي «البكر و الاميه»، چندين ناو جنگي و هواپيماي دشمن را به قعر دريا فرستاد و پس از ساعتها نبرد بيامان،هنگام ظهر و در حالي كه دلاورمردان نيروي دريايي آخرين گلولههاي خود را به سوي دشمن نشانه ميرفتند،«ناوچه پيكان» مورد اصابت چند موشك قرار گرفت و با چند نفر از پرسنل شجاع خود در شمال خليج فارس،در دل آبهاي گرم و نيلگون آن جاي گرفت.
در اين عمليات، تعداد هفت فروند ناوچه موشكانداز از نوع «اوزا» يك فروند ناو مينروب، سه فروند ناو «زلينگ گرافت»، سه فروند ناو از يگانهاي متفرقه عراق منهدم و 13 فروند هواپيماي جنگنده دشمن سرنگون شدند.
یاد و خاطره #شهدا ، خصوصاً #ناخدای_دلیر ناوچه پیکان ، #شهید_والامقام ، #محمدابراهیم_همتی و دیگر #همرزمان_شهیدش که با رشادت های خود امنیت آبهای نیلگون #خلیج_فارس را تأمین کردند و تا پایان جنگ تحمیلی ، عراق به هیچ عنوان فرصت پیدا نکرد حرکتی در #دریا انجام دهد را گرامی می داریم .
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
🌹 🌴🌹*شهدا رو مهمان صلوات کنیم
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کرامات_شهداء
#شهید_والامقام
#محمدسعید_امام_جمعه_شهیدی
یک شب که در جبهه ی غرب در سنگر خوابیده بودم، #محمد که در عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) #شهید شده بود، به خوابم آمد.
بعد از احوالپرسی گفت : «آقا محمود وسایلت را جمع کن، وصیت نامه ات را بنویس و آماده شو که چند روز دیگر قرار است پیش ما بیایی.
پرسیدم: «تو از کجا می دانی»
گفت: «این جا کسانی هستند که به من اشاره می کنند به شما بگویم، پیش ما خواهی آمد.»
نیمه های شب از خواب پریدم.
از شدت ترس و اضطراب تمام وجودم به شدت می لرزید، بوی مرگ چنان در جانم پیچیده بود که به کلی خودم را از یاد برده بودم .
بلند شدم، دو رکعت نماز خواندم .
پس از این خواب روزهای متمادی در این فکر بودم که چرا خداوند مرا برای #شهادت برگزیده است، از یک طرف حالت شوق داشتم که می خواستم دنیا را پشت سر بگذارم ولی با خود می گفتم : «به راستی پس از رفتنم از این دنیای خاکی پدر و مادرم چه حال و روزی پیدا خواهند کرد، حالت توأم با ترس و شادی مرا در کش و قوس انداخته بود.
چند روزی در این حالت بودم، بالاخره در یکی از شب ها همان دوستم به خوابم آمد و گفت: «آقا جان شما خیلی چیزها با خود اندیشیدی ، خیلی فکرها کردی، فعلاً در همین دنیایی که وابسته آن هستی خواهی ماند، دست و پاهایت از تو پذیرفته می شود، اما خودت فعلاً نمی آیی» .
پرسیدم: «بعداً چه طور؟»
گفت: «بعداً خواهی دانست».
پرسیدم: اما حالا چه؟
گفت: «به آن جایی که اشاره می کنم نگاه کن، دیدم همان دوستانی که قبلاً به #شهادت رسیده اند، دور هم جمع نشسته اند و یک جای خالی در بین آن هاست.
او گفت: «آن جای توست ولی حالا نه، چون خودت خواستی بمانی»
از خواب بیدار شدم. زمان گذشت، پس از مدتی یک روز هنوز آفتاب نزده بود که کسی مرا از خواب بیدار کرد و گفت: «بلند شو، به چند نفر نیاز است تا از منطقه گزارش بیاورند و آن روز در کمین ضد انقلاب از ناحیه ی دست و پا مجروح شدم.
در مجموع هفده گلوله به من اصابت کرد و تمام دوستانم در اطرافم به #شهادت رسیدند و من ...».
#محمدسعید در سال 1338 در قزوین متولد شد و در دوران سربازی با عضویت در بسیج در مناطق عملیاتی حضور یافت و چند بار مجروح شد، و در تاریخ 1361/03/04در سن 23 سالگی در مرحله ی اول عملیات بیت المقدس به #شهادت رسید .
راوی :
محمود رفیعی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَ
اَلْفــرَجْ
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍ
سلاماللهعلیها 🤲🏻
✍ مسیرشهدادر ↙️
👈 کانال شهید ابراهیم هادی 👈 عضو شوید
🆔 @Shahidabrahimhady
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_والامقام
#غلامرضا_زمانیان
شهیدی که امام حسین (ع) جمجمه اش را به کربلا برد
قبل از عملیات بدر غلامرضا جلوی من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت نگاه کنید، دیگر این جسم را نخواهید دید ، همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید .
12 سال در انتظار بودم و با هر زنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند .
فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان ، فرزندش را شناخت .
در نزد ما رسم است که بعد از دفن ، سه روز قبر به صورت خاکی باشد .
شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند .
گفتم : چکار میکنید؟
گفتند : مأمور هستیم او را به کربلا ببریم .
گفتم : من 12 سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟
گفتند : مأموریت داریم و یک مرد نورانی را نشان من دادند .
عرض کردم : آقا این فرزند من است .
فرمودند : باید به کربلا برود ، او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم .
یکباره از خواب بیدار شدم ، با هماهنگی و اجازه، نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا مأوا گرفته بود .
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
شادی شهدا صلوات
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#محسن_کشکولی
ما سه برادر بودیم و #محسن سومین فرزند خانواده ی ما بود، وقتی پنج سالش بود مادرم براثر بیماری از دنیا رفت و این جریان به خصوص برای #محسن که کوچکتر از همه ی مابود، غم انگیزتر بود .
شکر خدا، #محسن با وجود شرایطی که داشت، بچه ی بسیارمؤمن، منظم، با ادب و درس خوانی بار آمد، زندگی سخت اما موفقی داشت و وقتی کلاس یازدهم بود، داوطلبانه به جبهه رفت و در عملیات محرم مورخ یازدهم آبان ماه سال ۱۳۶۱به #شهادت رسید .
یادم نمی رود که قبل از #شهادتش یک شب برای شرکت در مراسم دعای کمیل به گلستان #شهدا رفتیم و جایی نشستیم، #محسن همان جا روی زمین دراز کشید و گفت: دادا قبر من اینجاست و درست در همان نقطه هم به خاک سپرده شد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a
🌷...
#شهید_والامقام
#دکتر_مصطفی_چمران
من نمی گویم #ولی_فقیه معصوم اسٺ ولی ملتی که به #امر_خدا به امر #ولی_فقیه اعتماد می کنند ، خدا اجازه #اشتباه به آن #رهبر را نمی دهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
سلامتی و تعجیل در فرج
#حضرت_ولیعصر_عج
و سلامتی نائب بر حقش
#مقام_معظم_رهبری
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a