👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ خاله گلاب
خاله گلاب خوشحال شد. مربا را داد خرما را گرفت و راه افتاد. کمی جلوتر مرد صیاد ماهی هایش را روی یک چرخ دستی چیده بود تا بفروشد.
خاله گلاب به زنبیلش نگاه کرد. چیزی توی آن نبود که بشود به جایش ماهی بگیرد.
همانجا ایستاد و غصه خورد. اما کمی بعد با خودش فکر کرد....
دانلود قصه سیزدهم رمضان، از سایت کودک منتظر :
👈 خاله گلاب
Kids.montazer.ir
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ افطاری یواشکی
سنگ کاغذ قیچی"
یک
"سنگ کاغذ قیچی"
دو
"سنگ کاغذ قیچی"
سه
آن روز ایلیا با لب و لوچهی آویزان بازی را واگذار کرد.
ایلیا که لپهای چاقالویش مثل لبو سرخ شده بود، با غصه گفت: آخه چرا من، باید خوراکی بیشتری بیارم؟
همهی بچهها زدن زیر خنده و گفتند:...
دانلود قصه پانزدهم رمضان، از سایت کودک منتظر :
👈 افطاری یواشکی
ویژه ولادت امام حسن علیهالسلام
Kids.montazer.ir