eitaa logo
منبع رفیق شهید من🍁
2 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
564 ویدیو
23 فایل
*بسم رب الشهدا و الصدیقین* رهبر معظم انقلاب: امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. لینک کانال در گوگل: https://eitaa.com/rafigh_shahide_man ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16688739822343
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 🍁 عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد. من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 پرسیدم:از کجا می آیید. حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند. با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد. هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س). یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش وگفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت. گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟ گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
منبع رفیق شهید من🍁
#معرفی_شهدا🍁 #نحوه_شهادت🍁 درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هس
🍁 🍁 گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین. این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود. چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س). ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
🍁 🍁 وی سرانجام ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ در ۱۶ سالگی بر اثر انفجار بمب در حسینیه کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی زخمی و پس از تحمل ۱۸ روز درد و رنج ناشی از جراحت به جمع شهیدان پیوست. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man
🍁 🍁 داوود عابدی خیلی دوست داشت مثل حضرت زهرا سلام الله علیها شهید بشود همیشه این را می گفت. صبح روز عملیات بدر در مسیری که دوشکاهای دشمن بدجوری شلیک می کردند، داوود را دیدم که چهار زانو روی زمین نشسته و چشم های مشکی اش همچنان زیبا می نمود. چفیه سفیدی به دور کمر بسته بود. جلو که رفتم، دیدم گلوله ای از پهلوی چپ او وارد و از پهلوی راستش خارج شده، خون داشت بیرون می زد اما داوود خونسرد نشسته بود. انگشتان دست هایش را درهم پیچیده بود و فشار می داد. خیلی به خودش فشار می آورد. در همان حال نشسته با صدایی گرفته و سخت زمزمه ای به گوشم رسید، داوود بود که می خواند: ذکر دل بود یا علی مدد بی حد و عدد یا علی مدد این را که به پایان رساند، آرام با صورت بر زمین افتاد و به شهادت رسید. همان گونه که خودش دوست داشت، با عشق به حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁🍁🍁 🍁 🍁 مدافعان حرم روز بعد از فتح منطقه حواریه که جزو مناطق راهبردی و مهم سوریه بود، عملیات دیگری را شروع می‌کنند و برای تثبیت منطقه دست‌به‌کار می‌شوند. داعشی ها به هر دری می‌زنند موفق نمی‌شوند به این منطقه نزدیک شوند و پشت بی‌سیم با عصبانیت به دیگر داعشی ها می‌گفتند که فاطمیون این تپه را طلسم کرده‌اند. آن روز لحظه‌به‌لحظه به کشته‌های داعشی ها اضافه می‌شد. داعشی ها مثل مور و ملخ از تپه‌ای که در آن منطقه بود بالا می‌آمدند و با مقاومت و ایستادگی فاطمیون روبه رو می‌شدند. فاطمیونی که روی تپه ایستاده بودند برای مقابله با تعداد بالای داعشی ها به مهمات زیادی نیاز پیدا می‌کنند و آقا رضا برای رساندن تجهیزات به آن‌ها به‌تنهایی جعبه‌های مهمات و تجهیزات را روی دوشش می‌انداخته وبه مدافعان حاضر در بالای تپه می‌رسانده است. آقا رضا بعد از چندین بار رفت‌وبرگشت به بالای تپه به‌شدت خسته می‌شود و بعد از این که مطمئن می‌شود نیروهای بالای تپه مهمات کافی دارند برای استراحت، خودش را به محلی که شهید توسلی حضورداشته می‌رساند. هنوز مدت کوتاهی از حضور شهید بخشی نگذشته که یک نفر به داعشی ها خبر می‌دهد که هر دو فرمانده یعنی هم شهید توسلی و هم شهید رضا بخشی روی تپه در کنار هم هستند. طولی نمی‌کشد که نیروهای داعشی یک موشک حرارتی بین آن‌ها شلیک می‌کنند و هر دو فرمانده در کنار هم شهید می‌شوند. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 در عملیات‌ خیبر، در حالی‌ که‌ جانشینی‌ تیپ‌ امام‌ صادق‌ ۷ از لشکر پنج‌ نصر را بر عهده‌ داشت‌، به‌ همراه‌ بچه‌های‌ مخلص‌ بسیج‌ و سپاه‌ بر قلب‌ دشمن‌ زد؛ در این‌ عملیات‌، از ناحیه‌ی‌ دست‌ چپ‌ مجروح‌ گردید و سه‌ انگشت‌ خود را تقدیم‌ حضرت‌ دوست‌ نمود. هنوز جراحت‌ دستش‌ چندان‌ بهبود نیافته‌ بود که‌ دوباره‌ راهی‌ دیار عاشقان‌ گردید و در عملیات‌ میمک‌ نیز در سمت‌ جانشینی‌ تیپ‌، وظیفه‌ی‌ هدایت‌ نیروها را عهده‌دار گردید. با پیروزی‌ در عملیات‌ میمک‌، به‌ کاشمر برگشت‌ و به‌ معالجه‌ی‌ دستش‌ پرداخت‌؛ اما هنوز مشغول‌ جراحی‌ و مداوای‌ آن‌ بود که‌ بانگ‌ رحیل‌ آمد و منادی‌ فریاد زد چه‌ نشسته‌ای‌ که‌: «ان‌الله شاء ان‌ یراک‌ قتیلا»: خداوند دوست‌دارد تو را کشته‌ ببیند. خانه‌ و خانواده‌ را مجدداً ترک‌ گفت‌ و خود را به‌منطقه‌ی‌ عملیاتی‌ بدر رساند. در این‌ عملیات‌، با آن‌ که‌ معاونت‌ تیپ‌ را عهده‌داربود، اما به‌ همراه‌ نیروهای‌ خط‌شکن‌ به‌ قلب‌ صفوف‌ سپاه‌ دشمن‌ زد تا این‌ که‌سرانجام‌ در چهارراه‌ خندق‌، در میان‌ دود و آتش‌ و خون‌ و باروت‌، آخرین‌مرحله‌ی‌ عشق‌بازی‌ خویش‌ را با معبود به‌ پایان‌ رساند و در سحرگاه‌ روز۲۲/ ۱۲/ ۱۳۶۳به‌ آرزوی‌ دیرینه‌اش‌ دست‌ یافت‌ و در جوار رحمت‌ ربّش‌ قرارگرفت‌. پیکر مطهرش‌ در تاریخ‌ ۸/ ۱/ ۱۳۶۴ به‌ کاشمر منتقل‌ گردید و پس‌ از تشییع‌بر دوش‌ انبوه‌ یاران‌ و همرزمانش‌، بر طبق‌ وصیت‌ خودش‌ به‌ روستای‌ زادگاهش‌ انتقال‌ یافت‌ و در جوار مزار پیر روستای‌ مهدی‌آباد به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 پدر شهید محمّد حسین حدادیان شهادت پسرش را این گونه نقل می‌کند: از یک ماه قبل از شهادت فرزندم، توحش‌گَرانی، موسوم به دراویش، در خیابان پاسداران حضور داشتند و مزاحماتی را برای مردم ایجاد می‌کردند و ما نیز ساکن و بسیجی همان محلّه هستیم. در روز حادثه، آشوب‌گران قصد تخریب کلانتری پاسداران را داشتند و خوشبختانه آشوبگران با هشدارهای ناجا عقب‌نشینی کردند و پس از مدّتی آن حادثه‌ی هولناک رخ داد که منجر به شهادت ۳ نفر از نیروهای نیروی انتظامی شد. پس از آن آشوبگران با چوب و سنگ و سلاح شکاری به‌ سمت نیروی انتظامی و مردم هجوم آوردند و قصد آسیب زدن به اموال مردم را داشتند، این در حالی بود که نیروی انتظامی قصد داشت، بدون خشونت به این غائله، پایان دهد و چندین بار، ناجا به آن‌ها اخطار و تذکّر داده بود، امّا آن‌ها اقدامات شوم خود را انجام دادند. در شب حادثه، ما در مراسم عزاداری حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) حضور داشتیم که متوجّه شدیم این آشوب‌ها آغاز شده است. محمّد حسین با شنیدن این موضوع، به‌ صورت داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفت. من نیز همراه او، تا ساعت ۳ بامداد، در محلّ حادثه، حضور داشتم. در همان لحظات بامداد، محمّدحسین در ابتدا با اسلحه‌ی شکاری مجروح شد و سپس توسط یک اتومبیل سمند، زیر گرفته شد. این خودرو دوبار از روی پسرم رد شد و او را به‌شهادت رساند. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 سرانجام این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25 اسفند 1363، در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران بعثی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آب های هورالعظیم انتقال می دادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 حین انجام مأموریت مستشاری در حومه شهر حلب در سوریه به شهادت رسید. او در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب (س) و در روز پنجشنبه 30 مهر سال 1394 در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی به‌دست نیروهای تکفیری در کشور سوریه در سن 29 سالگی به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پیکر پاکش را در امام زاده علی اکبر چیذر به خاک سپردند. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 حمید باکری در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر برخورد مستقیم موشک آرپی‌جی، در منطقه قرنه واقع در جزایر مجنون، کشته شد و پیکر وی نیز هیچ‌گاه شناسایی نگردید😔💔 ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁