5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️انتقاد شدید زاکانی از رویکرد صداوسیما
🔻شهردار تهران: در صدا و سیما نگاه غلطی حاکم است و واقعا متاسف هستم. این نحوه برخورد درست نیست.
#ما_ملت_شهادتیم
#ایران_تسلیت
#کانال_پرستوی_گمنام
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
شهادت مامور فراجا در راسک
🔹از ساعت یک بامداد درگیریِ مسلحانه نیروهای انتظامی پاسگاه جنگل راسک آغاز و پس از ۳ ساعت اعضای گروهک که نتوانستند به داخل پاسگاه نفوذ کنند، متواری شدند.
🔹فرماندار راسک در سیستان و بلوچستان گفته در این درگیری گروهبان امیرحسین حسینآبادی به شهادت رسید. تلاش برای دستگیری آنها ادامه دارد.
#ما_ملت_شهادتیم
#ایران_تسلیت
#کانال_پرستوی_گمنام
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
📸 تصویر شهید امیرحسین حسین آبادی که در درگیری مسلحانه در راسک به درجه شهادت نائل آمد
#ما_ملت_شهادتیم
#ایران_تسلیت
#کانال_پرستوی_گمنام
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سر به سر گذاشتن با پیرمرد روستایی در حرم امام رضا علیه السلام😭
5.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با هوش مصنوعی صدای حاجی رو درست کردن، با شنیدنش دلم شکست💔
حاجی من فدای صدات بشم، کاش میشد برگردی دوباره
ـــــــــــــــــــــــ
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم | روایتی متفاوت از خدمت به نیابت از یک شهید
🔹فاطمه دهقانی از شهدای حادثه تروریستی کرمان آماده بود تا اولین کشیک خود را در حرم امام رضا علیه السلام خدمت کند ولی ...
😭😭
۱۹ دیماه
سالگرد شهادت
سردار شهید
احمد کاظمی
یارِ صدیق سردار دلها
شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
روح پر فتوحت شاد و قرین رحمت الهی
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#یاران_وفادار
2.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شما_رفیق_شهید_دارید؟!
بین شهدا یه رفیق پیدا کنین، باهاش مناجات کنین، براش هدیه بفرستین...!
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
قرائت دعای فرج ب نیابت از
شهید ابراهیم هادی........
التماس دعای فرج
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 لباس هایم را که عوض کردم،جلوی تلویزیون نشستم و پاهایم را دراز
قسمت هجدهم:یادت باشد ❤️ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 بعد از کلی سبک سنگین کردن،یک حلقه متوسط خریدیم؛گرمی صد و چهارده هزار تومان که سر جمع ششصد هزار تومان شد.موقع برگشت از حمید خواستم پیاده برگردیم. دوست داشتم با هم صحبت کنیم؛بیشتر بشنوم و بیشتر بشناسمش؛این طوری حس آرامش بیشتری پیدا می کردم.از بازار تا چهارراه نظام وفا پیاده آمدیم.حمید دنبال مغازه آبمیوه فروشی بود که من را مهمان کند،اما هرچه جلو رفتیم چیزی پیدا نکردیم. گفت((اینجا یه مغازه نداره آدم بخواد خانمش رو مهمون کنه؟)).خندیدم و گفتم:((خب این خیابون همش الکتریکیه،کی میاد اینجا آبمیوه فروشی بزنه؟)) مغازه های الکتریکی را که رد کردیم،نزدیک منبع آب خیابان سعدی بالاخره یک آب میوه فروشی پیدا کردیم.حسابی خودش را به خرج انداخت؛دو تا بستنی به همراه آب طالبی و آب هویج خرید.آب معدنی هم خرید.من با لیوان کمی آب خوردم.به حمید گفتم :از نظر بهداشتی نظر بعضیا اینه که آب رو باید تو لیوان شخصی بخوریم،ولی شنیدم یکی از علما سفارش کردن برای اینکه محبت توی زندگی ایجاد بشه خوبه که زن و شوهر توی یه لیوان آب بخورن.تا این را گفتم:حمید لیوان خودش را کنار گذاشت و لیوانی که من با آن آب خورده بودم را پر کرد.موقع آب خوردن خجالت می کشید،گفت:میشه بهم نگاه نکنی من بخورم؟ می خواستم اذیتش کنم.از او چشم برنداشتم .خنده اش گرفته بود. نمی توانست چیزی بخورد.گفتم:من رو که خوب می شناسید. کلاََ بچه شیطونی هستم.بعد هم شروع کردم به گفتن خاطرات بچگی و بلاهایی که سر خواهر کوچک ترم می آوردم.گفتم:یادمه بچه که بودم چنگال رو می زدم توی فلفل و به فاطمه که دوسال بیشتر نداشت می دادم.طفلی از همه جا بی خبر چنگال رو می ذاشت داخل دهانش،من هم از گریه آبجی کیف می کردم! خاطرات و شیطنت های بچگی را که گفتم،حمید با شوخی و خنده گفت:دختر دایی،هنوز نشده.شتر دیدی ندیدی!میشه من با شما ازدواج نکنم؟گفتم:نه،هنوز دیر نشده!نه به باره،نه به دار!برید خوب فکراتون رو بکنین،خبر بدین. بعد از خوردن بستنی ،با این که خسته شده بودم،ولی باز پیاده راه افتادیم. حسابی سر دل صحبت هایش باز شده بود،گفت:عیدها که می اومدیم خونتون دوست داشتم در اتاق رو باز کنی بیای بیرون نیومدی که نامحرم تو رو ببینه.راست می گفت.عادت داشتم وقتی نا محرمی به خانه ما می آمد از اتاقم بیرون نمی آمدم. برایم جالب بود بدانم عکس العمل حمید وقتی بار اول جواب منفی دادم چه بوده .پرسیدم :وقتی شنیدین من جواب رد دادم چی شد؟ حمید آهی کشید و گفت :دست روی دلم نذار.من بی خبر از همه جا وقتی این حرف ها رو شنیدم از اتاق بیرون اومدم و از مادرم پرسیدم شما مگه کجا رفته بودین؟این حرف ها برای چیه؟مامان هم داستان رو تعریف کرد که رفتیم خونه دایی تقی،ولی فرزانه جواب رد داد.منم با ناراحتی و به شوخی گلایه کردم که آخه مادر من!رفتید خواستگاری،منو نبردین؟خودتون تنها رفتین؟کجا بدون داماد میرن خواستگاری که شما رفتید؟بعد هم رفتم داخل اتاق .اشکم دراومده بود. #کتاب_یادت_باشد #قسمت_هجدهم #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها کانال فرهنگی انقلابی پرستوےگمنام کمیل ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾ @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾