خاطرات برادر علی عاشوری
🍃 :قسمت هفتم:
اتوبوس¬ها با سرعت به سمت شهر مسجد سلیمان در حرکت بودند و از پیچ و خم جاده¬ها عبور می¬کردند. هوا بسیار گرم بود، به طوری که نفس¬کشیدن برایمان مشکل شده بود. لحظه به لحظه احساس تشنگی می¬کردیم. اکثر بچه ها چفیه را روی صورت خود انداخته و در حالت چرت زدن بودند، تا این¬که بعد از دو ساعت که در جاده¬های بیابان¬ و یک جاده خاکی در حرکت بودیم، اتوبوس ایستاد. همه از پنجره به بیرون نگاه کردیم دیدیم، جلوی یک درب "ضد زنگ خورده گاراژی" هستیم. از اتوبوس پیاده شدیم و اتوبوس ها دور زدند و به شهر اهواز برگشتند.
ما ماندیم یک درب بزرگ پیش رویمان، جالب دست¬نوشته¬های به یادگار مانده روی درب پادگان بود که خودنمایی می¬کرد. نوشته¬هایی از این قبیل: اگر وزن بالا دارید وارد پادگان نشوید چون پایان آموزش اسکلتت می¬ماند، اگر بچه ننه هستی برگرد برو خانه-تان این¬جا جای بچه ننه ها نیست، و یا اگر غرور داری این¬جا غرور تو را می¬شکنند بچه پرو و ... در حال خواندن نوشته¬های روی درب بودیم که یک دفعه درب پادگان باز شد. دو نفر تکاور کلاه سبز با هیکلی ورزیده با صورتی آفتاب سوخته و دست به کمر جلوی ما ظاهر شدند. من پیش خودم گفتم: این¬جا دیگر پوست¬مان را می¬کنند. تکاورها چند قدیمی جلو آمدند یکی از آن¬ها فریادی زد گفت: همه وسایل خودشان را بردارند جلوی من به خط شوند. تا آمدیم به خودمان بجنبیم چندتا ته قنداق تفنگ ژ۳ نوش جان کردیم.
این تکاورها نعره¬ای می¬زدند: که بخواب، با فریادی دیگر باید سریع بلند می¬شدیم، یک سوت می¬زدند می¬دویدیم و یک سوت می¬زدند می¬خوابیدیم. چند کیلومتر ما را دواندند نفس همه گرفته بود و خیس عرق شده بودیم. فاصله درب پادگان تا میدان صبح¬گاه حدود دوکیلومتری می¬شد، در عرض یک ربع ما را مثل خمیر نرم کردند. اما برای من که ورزشکار بودم خیلی خوب بود. در میدان صبح¬گاه یکی از نیروها درخواست آب کرد و گفت: آقا اجازه، این¬جا آب نیست بخوریم یکی از تکاورها گفت: چرا ظرف داری گفت: بله دارم. گفت: سریع بیا پیش من، قمقمه پلاستیکی¬اش را گرفت زد داخل آب حوضچه کناری که بوی گند می¬داد و پر از جک و جانور بود. بهش داد گفت: بخور! گفت: آقا من باید این آب را بخورم؟ تکاور گفت: بله این آبی است که ما این¬جا داریم. اگر کسی آب دیگری می¬خواهد، برود از یخچال منزل باباش بخورد. سپس خود تکاور یک دستمال درب قمقمه گذاشت کل آب را خورد. قمقمه را که برگرداند، پر از زالو و کرم و انواع حشرات بود.
بعد از اینکه توضیحات لازم را دادند، دیدیم دکتر چمران با یک ماشین نظامی که جیب فرماندهی می¬گفتند از راه رسید، رفت بالای جایگاه بعد از احوال¬پرسی گفت: عزیزان من، شما اگر ده روز خوب آموزش ببینید و سختی را تحمل کنید، قطعا در میدان نبرد خواهید توانست با دشمن بخوبی بجنگید، این¬جا آموزش کمی سخت هست، ولی واجب است این آموزش را شما ببینید. دکتر چمران گفت: این¬جا اکثر کلاس¬ها را خودم تدریس می¬کنم. در حین آموزش هیچ¬کس را نمی شناسم و کوچک-ترین بی نظمی را تحمل نمی¬کنم. در آخر گفت: شما الان تا فردا در اختیار جناب سرهنگ همرنگ هستید و کلامش را با دعای فرج به پایان برد.
بچه ها دوست داشتند دکتر چمران همیشه کنارشان باشد. دور دکتر چمران را گرفتند و سؤالاتی را می پرسیدند. وقتی دکتر رفت، جناب سرهنگ چند بار فرمان بر پا و بنشین داد. سپس در باره زدن چادرهای انفرادی و اجتماعی توضیح داد، در باره برنامه آموزشی و ساعت¬هایی که باید برای نماز صبح بلند شویم، نظافت محل استقرار نیروها و برنامه های آموزش نظامی و هم¬چنین تعین محل استقرار، مطالب لازم را بیان کرد. در پایان گفت: همه به ترتیب می¬روید در جاهایی که مشخص کردم مستقر می¬شوید. ما که مسؤول گروهان¬ها بودیم را نیز جداگانه توجیه کامل نمود.
رفتیم تا چادرها را بر پا کنیم جای هر گروهان را قبلا با یک تابلو مشخص کرده بودند. من گروهان یکم بودم، علی ماهینی گروهان دو، برادران مشهدی گروهان سه و برادران تبریزی و تهرانی گروهان چهار، چادرها را بر پا کردیم. وقت نماز شد، از طریق بلندگو اذان پخش می¬شد. اعلام کردند همه بیایند نماز جماعت، محل نماز هم مشخص شده بود. یکی از برادران اذان گفت. دنبال پیش نماز می گشتم که گفتند: خود دکتر چمران پیش نماز می¬ایستد. چند لحظه بعد دکتر چمران آمد بچه ها صلوات فرستادند. وقتی نماز مغرب را خواندیم دکتر چمران بلند شد و طی سخنانی گفت: برادران و رزمندگان اسلام، ما این¬جا هستم برای خدا و دفاع از اسلام و قرآن و کشور، باید خوب آموزش ببینید تا تبدیل به چریک تمام عیار بشوید. هر کدام از شما باید خار چشم دشمن شده و بتوانید جلوی یک گردان از دشمن را بگیرید، پس نباید خودخوری کنید که چرا زودتر به خط مقدم نمی¬رویم. ما همه می¬خواهیم که هر چه زودتر به خط مقدم برویم و از مهین اسلامی دفاع کنیم. با یک صلوات صحبتش را تمام کرد.
دکتر چمران همیشه لباس یوزپلنگی زرد رنگ به تن داشت. این لباس یوزپلنگی قدیمی، نشانه تکاوری و هم نشانه چریک بودن ایشان بود. سرهنگ در پایان نماز اعلام کرد از هر گروهانی سه نفر بیایند جلوی چادر تدارکات تا جیره غذایی گروهان را بگیرند. رفتیم جلو چادر تدارکات ایستادیم، برادری که داخل چادر بود گفت: "برادران گوش کنید هر پلاستیک برای یک نفر است. آذوقه داخل آن برای ۷۲ ساعت می¬باشد. به این پلاستیک و یا بسته، می¬گویند: جیره جنگی ۷۲ ساعته، به نیروها توضیح بدهید که یک دفعه نخورند تمام بشود چون دیگر هیچ آذوقه¬ای نیست که بهشان بدهیم.
جالب است بگویم داخل این پلاستک، یک عدد تن ماهی جنوب، چند تا خرما و کمی نخود و کشمش، دو تا انجیل و به اندازه کف دست نان خشک بود. یعنی با این جیره جنگی ما باید ۷۲ ساعت سپری می¬کردیم. تکلیف صبحانه و ناهار و شام مشخص شد که دیگر سفره صبحانه و ناهار و شام وجود ندارد. ما بسته ها را بین نیروها تقسیم کردیم. هر کسی چیز می¬خورد و حرفی می¬زد. چند نفر هم به علت سختی آموزش روز اول تصمیم به فرار از پادگان گرفته بودند. هر چه صحبت کردیم فایده نداشت. وسایل خود را برداشتند تا شبانه از پادگان خارج شوند، اصرار فایده ای نداشت، چون تحمل سختی را نداشتند.
نصف شب، ما به علت خستگی، در خواب ناز بودیم، یکدفعه شروع کردند به تیراندازی و انفجارات و زدن خمپاره منور، زمین و زمان گلوله بود که به سمت آسمان رها می-شد، پادگان را بوی باروت گرفته بود، هر کس در سنگری پناه می¬گرفت یک ساعتی این کار مربیان پادگان ادامه داشت. همه را وحشت فرا گرفته بود. بعضی ها حسابی ترسیده بودند. در پایان همه را جمع کردند تا حرکت امشب را توضیح دهند معلوم شد ما برای تفریح در این پادگان نیستیم، استراحتی در کار نیست، ما باید این دوره را با این وضعیت سپری کنیم. در پایان گفتند: حالا همه بروند داخل چادرهای خود. وقتی به چادرها برگشتیم دیگر کسی جرئت خوابیدن نداشت.
در حال و هوای خشم شبانه بودیم، اذان صبح از طریق بلندگو پخش شد. باید می-رفتیم برای نماز صبح آماده می¬شدیم و وضو بگیریم تا به نماز صبح برسیم. همه در نمازخانه جمع شدیم. دکتر چمران ایستاد برای نماز، همه به ایشان اقتدا کردیم. بعد از نماز، دکتر چمران گفت: بچه های عزیزم! حرکت امشب یک حرکت رزمی بود تا ببینیم شما چقدر آمادگی دارید. الحمدلله خوب بود گفت: احتمال دارد شما در خط مقدم با خیال راحت خواب باشید و دشمن به شما حمله کند، پس در همه حال باید آماده باشید. بچه¬ها از حضور دکتر چمران کنارشان لذت می¬بردند.
بعد از صحبت¬های دکتر چمران جناب سرهنگ بلند شد و گفت: بروید وسایل خودتان را بگذارید داخل چادرها و سریع به خط شوید برای ورزش صبح¬گاهی، با خود گفتم:"این¬ها ول کن ما نیستند، لذا ما باید خودمان را با این شرایط سخت وقف بدهیم." آمدیم به خط شدیم به ترتیب گروهان شروع کردیم به دویدن آهسته و با شمارش یک دو سه، این سه شماره به دفعات تکرار می¬شد. کل پادگان را سه بار دور زدیم واقعاً خسته کننده بود و برگشتم میدان صبح¬گاه برای شروع نرمش، جناب سرهنگ گفت: کی ورزش¬کار است من دستم را بالا گرفتم گفتم: من گفت: شما نرمش انجام بدهید من چون کاراته¬ کار کرده بودم، شروع کردم: یک دو سه، هر حرکتی را ده بار انجام می¬دادم. نیم ساعت نرمش و فشار بدنی برای روز اول بود. جناب سرهنگ در پایان ورزش صبح¬گاهی اعلام کرد: بروید استراحت کنید و ما به داخل چادرها برگشتیم.
🌺🌱🌺🌱🌺
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
ادامه دارد
یادمان باشد مادرانی که از دارایی هایشان گذشتند.....
روز مادر بر مادران شهدا هم مبارک...
به نیابت از فرزندانشان
مادر شهید است دیگر، دلش میگیرد، در دلش غوغاست، آخر چه چیز می تواند برایش جای فرزندش را پر کند؟ او هنوز هم میگرید، او هنوز هم ناله و سودا سر می دهد اما این ها برای همان هیاهوییست که در دلش برپاست. گویی هنوز نپذیرفته، گویی هنوز قبول نکرده که فرزندش آسمانی شده، فرزندش اکنون پیش خداست. گریه هایش را جرم ندان، ناله هایش را متهم نکن، او تمام دارایی اش را از دست داده، او تمام آنچه که آن را زندگی می نامید از دست داده.
#مادرانه❤️ #شهیدصدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان #شهدا_مهمان_دل_ما_باشید #میلاد_مبارک#شهید_ابراهیم_هادی
#مادرم_دوستت_دارم #رفیق_شهیدم
#شهدا
#دوستت_دارم_تا_ابد
https://www.instagram.com/p/CZCe42MqK0Q/?utm_medium=share_sheet
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
از هوایـےتنفس مےڪنیم ڪہ بوی
خون شـــ🌷هدا مےدهد
در زمینے راه مےرویم ڪہ از خون
شــــهدا گلگون است
و این 🌾شـــــ☝️هیدان
بر همہ اعمال ما ناظرند
یادتباشہ
میشھ روزیهزاربار
بینهمینمردمشهر!
بینهمینانبوهوسوسههای
شیطانیشهیدشد:))
#منبابخاطرات
توی سوریه بعد از عملیاتی در حال برگشت بودیم که توی راه چون بیابان بود یه خار هایی داشت که به قول خودمون یه شاخه داشت و سرش یه خار گرد مانند بود
ما میرفتیم با پوتین میزدیم زیر ایناو اینا پرت میشد تو هوا هی این کارو کردیم تا اینکه سید ابراهیم 💔 اومد و اروم تو گوشم با همون لهجه ی شیرینی که داشت گفت: ابوعلی جان اینا موجود زنده هستن همین کارارو میکنی که شهید نمیشی دیگه💔🌿
راوی : رفیق سید ابراهیم ؛ شهید مرتضی عطایی💔
1400/11/3
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
@nafiseataii.80
@shahid_rahman_medadian
@shahid_morteza_ataeii
#شهیدمصطفیصدرزاده
#شهیدمرتضیعطایی
#رفیق_شهیدم #سید_ابراهیم #شهیدصدرزاده #شهیدمدافع_حرم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #شهید_رحمان_مدادیان #تولد_حضرت_زهرا #ولادت_حضرت_زهرا_مبارک #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #مادر #تاسوعا #روزمادرمبارک
#مادرانه #روز_مادر #روز_زن #حجاب #محجبه #چادرانه #چادر #یکشنبه_های_علوی #امیرالمومنین_علی_علیه_السلام #شهید_بیضائی #شهید_عباس_دانشگر #شهید_حسین_معزغلامی #تولد_خاص
https://www.instagram.com/p/CZER7MRBRK6/?utm_medium=share_sheet
رویِ دیوار دلِ خود بنویسید خدا هست،
نه یکبار و نه ده بار که صد بار، به ایمان
و تواضع بنویسید ‹خدا هست› :)🖇
.
.
اصلا میدونین چیہ بچها؟ هرکی غصہ
میخوره، خداش بزرگ نیست☹️💔'!
#حرفقشــنگ
#خدایمهربانم❤️
⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
#شهادت
یِروزمیرسـھفقطمیانبالاسرتفاتحـھ
میدنومیـرن..🚶🏿♂️
ولـےشایدیِروزی☀️باشـھکـھجـٰایفاتحـھ
دادنورفتن🌑بیانبرایرفاقت👥کردن..
اینوتومیتونـےتعیینکنـے😌
منتھا💔باشـھادت🥀'
#رفیقشھیدیعنـےهمین(:
⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
‹♥️🍓›
حجآبیعنے :
زیبایےهایمنبرآیـخُـدآ
حجابیعنے
خُــدآیآمےدانمغیرتت
بھمنوصفنآشدنےستـ...(:
بہاحترامغیرتتـ
حجآببرسرمیکنم
قربهًإلیالله
🍓⃟♥️¦⇢ #چادرانہ
⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
برات وصل امضاء می شد ای کاش
گره از کار دل وا می شد ای کاش
برای دیدنت ای حضرت اشک
دو چشمانم چو دریا میشد ای کاش
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
•
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
زیارت نامهٔ شهدا 📖
🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـها را راهے کربلاے جبـهہها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــهـــداء" مےنشینیم...♥️
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨
#شادے_روح_شـهدا_صلوات
#سلامبهرفقای_شهیدم✋
•
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
گفتند شهید گمنامه ، 💔
پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛
امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم” 😔🕊
خوشبحال شهدا وای به حال من و تو
ما کجا و شهدا بین که کجا را دیدند :)
#پروفایل_مذهبی🌷
#شهید_گمنام😭
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"همین مسیری که شهدا رفتند بری به امام زمان(عج) میرسی... مسیر دیگری نیست!"
بشنویم از استاد رائفی پور
یاران #امام_زمان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
•
.
شفاعتتمـےڪنھاونشھیدیڪھ ؛
موقعگناهمیتونستـےگناهڪنۍ
ولےبھحرمترفاقتتبااون،گذشتۍ..!♥️
#شهید_حسین_معزغلامی 🕊🌱
.
.
🙂📿
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
کی شود پیکر من جای بگیرد اینجا 😔
#شهادت
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
☁️‹⃟🕊
🌿⃟🥀
#شهیدانه
میگفت
اگھمیگیدالگوتون
حضرتِزهراستبآیدکارۍکنید🤞🏻
ایشانازشمآراضۍباشندوحجآبِ
شمافآطمـےباشد🌙
#شهیدابراهیمهادی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفــتنش ... انتهای "الـرَّحْـــمٰن"🕊
چشم هایَش شروعِ "واٰقِـــعه" بود😌
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهیدابراهیمهادی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
سامانه ثبت نام خادمی شهدا دوباره فعال شده
به دوستانتون اطلاع بدین تا ثبت نام کنند
@rafiq_shahidam
#خادمین_شهدا #خادم_الشهدا #بهمن #حاج_قاسم
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://khademin.koolebar.ir/
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
برات وصل امضاء می شد ای کاش
گره از کار دل وا می شد ای کاش
برای دیدنت ای حضرت اشک
دو چشمانم چو دریا میشد ای کاش
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
•
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝