eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
84 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
{#} هشتڪ‌هاےِڪانال {#} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⇩مخصوص‌شھیدمصطفی‌صدرزاده⇩ {خاطرات}⇦ {عڪس}⇦ {فیلم}⇦ {کلیپ‌با‌مداحی}⇦ {پروفایل}⇦ {وصیت‌نامہ}⇦ {صداےِ‌شھید}⇦ {پیام‌هاےِشھید}⇦ {ڪتاب‌هاےِ‌متنے‌و‌صوتے}⇦ {تصویرمجازےِ‌شھید}⇦ {استیڪر‌شھید}⇦ {داستان‌شمابا‌شھید}⇦ {تم‌شھید}⇦ {مستند‌هاےِشھید}⇦ و {ذکر‌ایام‌هفتہ} ⇦ {سوالاتے‌ازپدرو‌مادرشھید}⇦ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⇩ شهدا ⇩ {شھیدی‌ڪہ‌شبیہ‌داداش‌مصطفی‌است} فیلم های مختلف و جذاب⇦ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مناسبت ها ⇦ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مداحی ⇦ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⇩ شخصیت ها ⇩ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⇩ دعا ⇩ { شھیدمهدی‌باکری } ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⇩ بحث خودسازی ⇩ آموزش ‌⇦ مشق بعد از آموزش ⇦ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با تشڪر ✋🏻
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت فردای بله برون ک خانواده ایوب برگشتند تبریز، ایوب هر روز خانه ما بود. هفته تا وقت داشتیم و باید خرید هایمان را می کردیم. یک دست لباس خریدیم و ساعت و . ایوب شش تا برایم انتخاب کرده بود. آنقدر که به دو تا راضی شد. تا ظهر از جمع شش نفره مان فقط من و ایوب ماندیم. پرسید: _ گرسنه نیستی؟؟ سرم را تکان دادم. گفت: _ من هم خیلی گرسنه ام. به چلو کبابی توی خیابان اشاره کرد. دو پرس، چلوکباب گرفت با مخلفات. گفت: _بفرما بسم الله گفت و خودش شروع کرد. سرش را پایین انداخته بود، انگار توی اش باشد. چنگال را فرو کردم توی گوجه، گلویم گرفته بود، حس، می کردم صد تا چشم نگاهم می کند. از این سخت تر، روبرویم مرد ، نشسته بود که باهاش هم سفره می شدم؛ مردی ک توی بی تکلفی کسی به پایش نمی رسید. آب گوجه در آمده بود، اما هنوز نمی توانستم غذا بخورم. ایوب پرسید _ نمیخوری؟؟ توی ظرفش چیزی نمانده بود. سرم را انداختم بالا _ مگر گرسنه نبودی؟؟ + آره ولی نمیتونم. ظرفم را برداشت.. _حیف است حاج خانم،پولش را دادیم. از حرفش خوشم نیامد. او که چند ساعت پیش سر النگو با من چانه می زد، حالا چرا حرفی می زد که بوی خساست می داد. از چلو کبابی که بیرون آمدیم گفته بودند. ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین را می گرفت. گفت: _ اگر را پیدا نکنم، همین جا می ایستم به اطراف را نگاه کردم _اینجا؟؟ وسط پیاده رو؟؟ سرش را تکان داد گفتم: _زشت است مردم تماشایمان می کنند. نگاهم کرد _ این بدون اینکه خجالت بکشند با این سر و وضع می آیند بیرون، آن وقت تو از اینکه را انجام بدهی میکشی؟؟ به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
CQACAgQAAx0CXOXJfgACC0BibkarSbEXtLLNtvsvw5HT-EYhoAACJAUAAokY2FCPKZzeeJs8GiQE.mp3
4.13M
نوای شهید مدافع حرم سردار شهید مفقوالاثر حاج عباس عبدالهی در حرم بی بی زینب(سلام‌الله‌علیها) 💔 یادش با ذکر 🕊
CQACAgQAAx0CXOXJfgACC0BibkarSbEXtLLNtvsvw5HT-EYhoAACJAUAAokY2FCPKZzeeJs8GiQE.mp3
4.13M
نوای شهید مدافع حرم سردار شهید مفقوالاثر حاج عباس عبدالهی در حرم بی بی زینب(سلام‌الله‌علیها) 💔 یادش با ذکر 🕊
CQACAgQAAx0CXOXJfgACC0BibkarSbEXtLLNtvsvw5HT-EYhoAACJAUAAokY2FCPKZzeeJs8GiQE.mp3
4.13M
نوای شهید مدافع حرم سردار شهید مفقوالاثر حاج عباس عبدالهی در حرم بی بی زینب(سلام‌الله‌علیها) 💔 یادش با ذکر 🕊
CQACAgQAAx0CXOXJfgACC0BibkarSbEXtLLNtvsvw5HT-EYhoAACJAUAAokY2FCPKZzeeJs8GiQE.mp3
4.13M
نوای شهید مدافع حرم سردار شهید مفقوالاثر حاج عباس عبدالهی در حرم بی بی زینب(سلام‌الله‌علیها) 💔 یادش با ذکر 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامت‌ جنون ‌خیز‌است‌ حق‌ دارد‌ موذن‌ هم وقت‌اذان‌ با‌ دست‌ خود ‌سر‌را‌ نگه‌ دارد … علی ، علی ، علی 💚 -
🕌 سلام. دیروز در مطب نشسته بودم و منتظر ویزیت دکتر بودم که اذان ظهر گفت. وقتی صدای اذانِ موبایلم بلند شد، مدام جمله‌های آیت الله حائری در ذهنم رژه می‌رفتند: "اگر می خواهید یک چیزی بشوید، اذان بگویید." "ترویج اذان، مقدمۀ ترویج امر به معروف و نماز است" "هرکس اذان بگوید و زورش به خودش برسد، زورش به شیطان هم می رسد" "می دانم اذان گفتن سخت است. صد تا یکی زورشان نمی رسد." "اگر مرد میدان هستید، هر وقت اذان گفتند همانجا اذان بگویید" "موقع اذان به هرجا رسیدی، وسط راه، وسط پیاده رو، اذانت را بگو" "تقید به اذان، پرده را از جلوی چشم بر می دارد" خلاصه تصمیمم را گرفتم و شروع کردم به اذان گفتن در مطب دکتر!! نکتۀ جالب این بود که به محض اینکه شروع به اذان گفتن کردم، خانم های محترمی که مقداری حجابشان کم بود و در مطب حضور داشتند، ناخودآگاه حجابشان را مرتب می‌کردند و روسری را جلو می‌کشیدند!!! گویا خدا یک نفوذ معنوی در کلمات اذان گذاشته که باعث می شود ناخودآگاه بر دیگران تاثیر بگذارد. آنجا بود که فهمیدم اذان چه پدیدۀ عجیب و موثری است و ما چقدر از تاثیر فرهنگی آن غافل بوده‌ایم. وقتی کسی با صدای خودش به صورت زنده می‌گوید، انگار تمام جوّ اطرافش را تحت تاثیر قرار میده و دین و خدا را به یاد آنها می‌آورد.
🌷🕊 خبر دارید... هنوز که هنوز است از فاتحانه خیبر بر نگشته... . .. خبر دارید که آن دلیرمرد خطه مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت... .. ..از خبری دارید... . بعد از اینکه یارانش را از به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید... .. از جوانانی که خوراک کوسه های شدند خبری دارید... . .. .هنوز از صدای بچه ها می آید... . .. .هنوز صدای مناجات از به گوش می رسد... . .هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ .... .... .. هنوز که هنوز است می ترسند از اینکه رو تنها بگذاریم... . .. و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.... @rafiq_shahidam