🍁مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یه باره از روی صندلی افتاد و سرش شکست.
سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم. منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهلانگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟
🍁وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم: خوابیده. بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن. فقط گوش داد. آروم آروم چشمهاش خیس شد و لبش رو گاز گرفت.
بعد گفت تقصیر منه که این قدر تو رو با حامد تنها میذارم. منو ببخش. من که اصلاً تصورِ همچنین برخوردی رو نداشتم.
از خجالت خیسِ عرق شدم.
-همسرشهید
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
💫🥀💫🥀💫🥀💫
شاید علاقه اش را خیلی به من نمی گفت ولی در عمل خیلی به من توجه می کرد.☺️
با همین کارهایش غصه دوری از خانواده ام یادم می رفت. 👌
حقوق که می گرفت، می آمد خانه و تمام پولش را می گذاشت توی کمد من و می گفت: هر جور خودت دوست داری خرج کن .
خرید خانه با من بود.
اگر خودش پول لازم داشت می آمد و از من می گرفت.
هر وقت هم که دلم برای پدر و مادرم تنگ می شد ، آزاد بودم یکی دو هفته بروم اصفهان. اصلاً سخت نمی گرفت. از #اصفهان هم که بر می گشتم، می دیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است.
لباسهایش را خودش می شست و آشپزخانه را مرتب می کرد.
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#سیره_ستاره_ها
#شلمچه_مرز_شلمچه
#عرفه_روز_عرفه
#کانال_پرستوی_گمنام_کمیل
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╝
غرق در مناجات😍
همیشه #وضو داشت. از گشتهای شبانه سپاه که برمیگشت، جانمازش را گوشهای پهن میکرد و غرق میشد در #نماز_شب و مناجات. سراغ خواب و رختخواب هم که میرفت، قبلش وضو میگرفت. سحر هم پیش از نماز صبح بیدار بود.
📚خاطراتی از #شهید_یوسف_کلاهدوز، ص110.
#نماز_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
@rafiq_shahidam
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9