eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.5هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
11.1هزار ویدیو
136 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 آب رو جرعه جرعه بهش دادم و اون هم با ولع آب ها رو قورت می داد. کمی حالش بهتر شد . بدون اینکه نگاهم کنه ، به سختی شروع کرد به صحبت کردن. +چن...چند...رو...روز...پیش...ع...عملیات... داشتیم...هم...همه...چیز...داشت...خوب...پیش می...رفت ...که...نقش...مون...لو...ر...رفت یه...جا...سو...س...بینمون...ب...بود سرفه ای کرد و ادامه داد. +عراقیا...بهمون...شبیخون...ز...زدن...همه...قتل... عام...شدن... علی...، حا...ج...محسن...ع...عباس...فرمانده. به اینجای حرفش که رسید لبخندی زد و ادامه داد. +سه...رو...روزه...این...اینجا...افتادم نه...آبی...و...نه...غذایی به سمتم برگشت و بریده بریده گفت +خدا شما رو رسونده ، تا وصیتم رو بهتون بکنم. وقتی به دو کوهه رسیدید، کنار تانک ۶۴ ‌چند تا سنگ بزرگه ... چند متر اون ورتر رو به اندازه یک متر بکنید... دوستای من و خود من رو اونجا میتونید پیدا کنید... به سرفه افتاد. دوباره خواستم بهش آب بدم که مانعم شد. +م...ن ، وق...وقت...زیادی ...ندارم. ام...امیدوارم...دفعه...بعد...که...اینجا...میاید ... یادگار...بی...بی...سرتون...با...باشه.......... دیگه حرف نزد . دیگه نفس نکشید. دیگه نگاهم نکرد. چشم هاش برای همیشه بسته شد و حرفش نیمه تموم موند. به خودم که اومدم دیدم صورتم خیس اشکه و گلوم هم از جیغ هایی که زدم درد گرفته و صدام گرفته... سربند ‌(یا مهدی ادرکنی) رو برداشتم و روی چشماش گزاشتم. دوباره به صورت نورانیش نگاهی انداختم. هنوز از نگاه کردن سیر نشده بودم که........ &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c