سہ سالہ امشبِ مام همینقدی بود!
کوچولو ... دوست داشتنی!
دیدی چه زبونی برا باباشون میریزن؟💔
نازدونهی قصهی مام
اینقدررر برا باباش زبون میریخت!
اینقدرر شیرین زبون بود :)!💔
البته این آخرا ...
شیرین زبونی که میکرد!
صداش بغض داشت "
این آخرا " بابا " کہ میگفت
چونهاش میلرزید!
چشاش خیس میشد
ولی انگار پهلوی شکستہ
تو این خاندان ارثیہ!💔
زینب هنوز عذادار پهلوی شکستهی مادرش بود نامردا😭 ...
زینب سلام الله هنوز اون صحنهی
شکستن پهلوی مادرو میخ در جلو چشاش بود نامردا ...💔
میفهمی از کربلا تا شام!
سربریدهی بابات جلو چشات باشه
یعنی چی!؟💔
منطقی باشیم!
ادم کہ یهو دق نمیکنہ ...
هی غصہ هاش روهم جمع میشه!
هی بغضاش تو گلو خفہ میشہ💔
بعد یهو دق میکنہ :)
رقیہ سلام اللہ علیهارو
ذره ذره شهیدش کردن💔...
_شهادتِ تدریجی :)
بهش اب دادن دوید سمت قتلگاه
_کجا میری!؟
میرم بہ بابام اب بدم تشنهاس!
بابایی کجایی؟
سر بریده ی باباش رو روی پاهای کوچولوش گذاشته و داره باهاش حرف می زنه🥺
سریکهروبرومیبابامییاعمومیخودتبگوکدومی
شدمبیکس
باباامشبمیخوامبراتحرفبزنم
باباسنانباعنسمیافتادندنبالم
صورتموببینکبوده🥺
بابااینکهالاندارهحرفمیزنهدخترته
نبینموهامسفیده
باباسنانسیلیزدیهلحضهعمهراتاردیدم
یادتهازمادرمیگفتیپهلوششکستهگوشهابروشکبوده
الانشدمشبیهمآدرت(:
ببینمنومیشناسیبابا
باباموهامگرفتهبویدودامونامون
صورتمشدهکبودامونامون
باباماکجاومجلسشراب(:
دخترایشامیبهممیخندنمیگنتوبابانداری
بیاببیننچهبابایخوبیدارم
بیاببینبابامو(:😭
رفیق :)
از قدیم گفتن که دخترها بابایی اند!
تا حالا شده از نزدیک دخترای شھدا رو کنار پیکر باباشون ببینید!
#خیلیسخته💔
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
رفیق :) از قدیم گفتن که دخترها بابایی اند! تا حالا شده از نزدیک دخترای شھدا رو کنار پیکر باباشون ببی
•
•
•
توی همهی عڪس های دخترای شھدا اینطور هست که وقتی کنار پیکر باباشون گریه میکنند کنارشون یکی هست که داره آرومشون میکنه!
هی بهشون آب میده!
هی حواسش هست که حالشون بد نشه!
اصلاً مادر هست و داره نوازششون میکنه!
حالا میدونی فرق دخترای شھدا و حضرترقیه"س" چیه!
یڪ حدیث بگم و خودت متوجه شو.
+ امام سجاد"؏" فرمودند:
ما گریه میکردیم با ته نیزه میزدن!
ما گریه میکردیم لگد میزدن!
ماگریه میکردیم . . .!
بابا💔؛
نگام کن ڪه چجوری پیرم ڪردن!
بیامون منو زمین گیرم ڪردن!
بابامیشه💔؛
پلڪای زخمیتُ دیگه نبندی!
خیلی تنم درد میڪنه بابایی!
از شبی ڪه پرت شدم از بلندی!
از شبی ڪه سیلی خوردم حسابی!
ببین لبم داره عجب شڪافی!
نمیشه موی سوختمُ ببافی!....
امروزاز کجای این بغض بگم!؟
از سیلی خوردنش بگم!؟💔
یا از گم شدنش!
از روضہی سر یہ طرف رقیہ یہ طرف بگم!
یا از لبای خشکش :)
از اینکه غسال گفت
من این بچه رو غسل نمیدم
تن و بدنش کبوده
یه بیماری چیزی داشتہ بگم!؟💔
یا از اینکہ گفت :
_بابا عمہ نزاشت بهم سنگ بزنن!؟
خدا چی بگم من امشب😭...
بخدا همین سہ سالہ بودنش
خودش روضہاس :)
نمیتونم توصیف کنم دردارو!
مرضی لاعلاج گرفته قلمم :)
داره خفہ میشہ و نمیتونہ
اونطور کہ باید حرف بزنہ!
ولی ...
اربعین!💔
گرفتی چی میخوام بگم!؟...
اگر از حسین چیزی میخوای!
برو در خونهی حضرت رقیہ :)
دختر باشی!
شیرین زبون باشی "
سہ سالہ باشی💔
بری بہ بابات یہ چیزی بگی
_نہ نمیگہ!
بانو جان یا رقیہ :)
حالمونو میبینی!😭
حال نوکراتون خوب نیست اصلا...!
امروز بیا شش دانگ دلمونو
بزن بہ اسم خودت :)
اصلا جزو اموالِ دختر ارباب باشیم!
چی از این بهتر !؟💔
از قدیم گفتن
مال بد بیخ ریش صاحبش!
بدم ولی صاحبم شمایی ...💔
بدم ولی اخہ کجا گفتن
بدا کربلا نرن!؟💔
بدم ولی ...
اقا ببین ...
خیلیا اینجا من جملہ خودم!
اخرین سالی که اربعینت
ایرانی هارو راه میدادی، نرفتن!💔
اقا اگر امسالم راه ندی
میشہ سہ سال :)
دقیقا قده سن دخترت!😭
اقا تروخدا نه...
اومدم اینجا چون زشته
دست رد بزنی به سینهی زائر دخترت :)
اومدم بگم ...
کربلا ...
کربلا ...
کربلا ...