فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری🎞•
💣گنگشبالاس !✌️🏼😎
#گاندو
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
⁉️چـرا ابراهیم گـمـنـام شـد؟؟
@rafiq_shahidam96
🔹 با ابـراهیم و چند نـفـر از رُفَقا جلوے مـسـجـد ایستادیم
👨🏻🦳 پیرمـردے جلو اومد، پـدر شهـید بـود.
☝🏻 همـان ڪہ ابراهیم پسرش را بالاے ارتفاعات آورده بود.
🔸 لحظاتی بعـد سڪوتش را شڪست و گفت: آقا ابراهیم.
زحمت ڪشیدے
☝🏻امـا.... پـسـرم از دست شمـا ناراحـتہ.
لبخند از چـهـره همیشہ خندان ابـراهیم رفت.😔
🥺 بُغض گلوے پیرمرد را گرفتہ بود.
دیشب پـسرمو تو خواب دیدم بـہ مـن گفت: در مدتی ڪہ ما گمنام و بی نشان بر خاڪ جبـهـہ افتاده بودیم،
🔸هـرشب مادر سادات حضرت زهـرا بـہ ما سرے میزد.
امـا حالا دیگـہ همچین خبری نیست..😔
🧔🏻 پسرم گفت: شُهَداے گمنام مهموناے ویژه حضرت صـدیـقـہ هستن.👌🏻
🍃 بـہ ابراهیم نگاه ڪردم دانـہ هاے درشت اشڪ از گوشہ چشانش غلط میخورد و پایین می آمـد😭
☝🏻 میتونستم فڪرش را بخوانم.
گمشده اش را پیدا ڪرده بود.
🌹گـمـنـامـے🌹
🗓️ 1400/6/7
@rafiq_shahidam96
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم #رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی #رفاقت_با_شهدا #شهید_ابراهیم_هادی #ابراهیم_هادی #علمدار_کمیل #گمنام #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مهدی_زین_الدین #شهید_حسین_معزغلامی #شهید_احمد_مشلب #شهادت #محرم #محجبه #عمار_حلب #سیدابراهیم #حضرت_ام_البنین #حضرت_زهرا #خادمین_شهدا #خادم_الشهدا #مدافعان_حرم #مدافعان_وطن #داداش_ابراهیم #کربلا #نجف #اربعین #پاسپورت #عباس_بابایی
https://www.instagram.com/p/CTJaphvIBMR/?utm_medium=share_sheet
[°•🥀]
#شھیدانہ...
به سید میگفتن:
اینا ڪی هستند مياري هيئت؛
بهشون مسئوليت میدی؟!
میگُفت: ڪسی ڪه تو راه نیست،
اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ
و یه گوشه بشینـه
و شما بهش بها ندی،
میـره و دیگه هم برنمیگرده
اما وقتی تحویلش بگیری، جذب
همین راه میشه!
#شهیدسیدمجتبـیعلمدار
📚کتاب علمدار
#محرم
#پروفایل_محرم
#پروفایل
#واکسن
#رئیسی
#پروفایل_شهدایی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
-
از فلسفه حجاب داشت برام میگفت..
معتقد بود که حجاب واسه اینه که
هرکسی وارد حریم هرکسی نشه!
حجاب داشت چون معتقد بود هر نامحرمی
حق این رو نداره که نگاش کنه..
در همین حال عکس پروفایلش
عکس نیمرخش بود با چال گونه:))
#بزرگوارمرزهاےحجابروجابہجاڪرد☺️!
#هرروز_یک_عادت_خوب ⁶🌱
[ دروغ نگــو]
سلام
واقعادیگهموندمدربارهیدرغگوییچیبایدبگم!^^
شماکههمهخودتونازدَمحفظهستید.
چرابایدباانجاماینکارانقدرررنامهیاعمالمونسیاهکنیم؟
"دروغگو با دروغگويى خود سه چيز بدست مى آورد: خشم خدا را نسبت به خود، نگاه تحقيرآميز مردم را نسبت به خود و دشمنى فرشتگان را نسبت به خود.
«تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 221 ، ح 4418»"
"حضرت علی (علیهالسلام):
سزاوار است که مسلمانان از دوستی و برادری با دروغگو اجتناب کنند؛ زیرا او آنقدر دروغ میگوید که راستش را هم باور نمیکنند."
مندیگهحرفیندارمتاوقتتتویایندنیاتمومنشدهیهفکریبکنرفیق!...🚶🏻♂
شهیدحمیدابراهیمهادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر ابراهیم:
🎬 #کلیپ
*👤 حاج آقا #رفیعی*
*🔺این ۳ ذکرِ امام حسینی رو حفظ کن*
👌 #پیشنهاد_دانلود
♻️ #نشر_حداکثری
🔴ذکرها سه دسته هستن :
1⃣◀️یه دسته پاک کننده اند
گناه و زشتی رو پاک میکنن
مثل : «استغفرالله»
2⃣◀️یه دسته مدادند
برامون حسنه مینویسند
مثل : «الحمدلله»،«سبحان الله» ،«لااله الاالله»
3⃣◀️و اما یه ذکری هست
که هم پاک کنه و هم مداده ،
گناهان را پاک میکنه بجاش حسنات مینویسه!!..و آن :
صلوات بر محمد و آل محمد
#اللهم_صل علی محمدو آل محمد و عجل فرجهم
#محرم
#پروفایل_محرم
#پروفایل
#واکسن
#رئیسی
#پروفایل_شهدایی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊
🎶🎶🎶🎵🎶🎶🎶
قربون خدای بزرگم برم که اگه خطا کنم....
نهایت قهرش بین دو #اذانه
دوباره صدام میکنه،
خدا عشق است...😍
#صدایی_تورا_میخواند ..🕋🕌
#نماز_اول_وقت 📣📣
#دعای_فرج 🤲🏻
#محرم
#پروفایل_محرم
#پروفایل
#واکسن
#رئیسی
#پروفایل_شهدایی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
گه گاهی با نگاهی حال ما را خوب کن🖤
خلوت این قلب تنها را کمی آشوب کن🖤
🥀شادی روح شهدا صلوات🥀
🏴•🕊°🏴•🕊°🏴•🕊°🏴
#شهیدمحمدعبدالهی
"سرعٺ سیر جوونـا از همه بـالاترهـ✌️🏼
عـلےاڪبر اولیݩ نفر بود ڪه
از بنےهاشم سبقٺ گرفت برای شهادٺ(:
جوونے یعنۍ،
سر بزنگاه خطشـڪنۍ ڪردن!"💣😎
#حاجحسینیڪٺا🌿
پـــــدرم رفت پی عطر حـــــرم
چه پــدرها،
که گذشتند از طعم پدری...
چه فرزندانی،
که ماندند در حسرت روی پــدر... 💔
#شهید_مهدی_حسینی
آیــتــ الـلـه جــاودانــ فــرمــودنـد
اگــه کـــســی درجـنــگ
شــهــیــد بــشــه یــکــبار شــهــیــد شــده
امــا کـــســی اگــه
بــا هوا ی نــفــس خــودش بــجــنـگــه
هرروز شــهــیــد مــیــشه....
#شهید #شهادت #شهیدانه
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
Γ📲🍃••
| #پروفایل📸
لبخندبزنبهماکه...
چشمشفاعتبهتودوختهایم♥️(:
#حاجقاسمقلبم✋🏼!'
#عشق یعنے:🔗
خدا با اینڪه این
همهگناهڪردیمبازم
مثلہهمیشه،🌱
انقدرآبرومونروحفظڪرد
ڪههمهبهمونمیگن↓
التماس دعا
#تلنگرانـہ
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#تلنگر
ࢪفیق..!!
قرارنیستبہبهانہاینڪہ؛
اون آقا یا خانم،ماسڪزدھ و ..
صورتشو نمیبینی بۍهوا تو خیابون سربچرخونۍ!!!
یا زل بزنۍتوچشاش/:😐
نگاهت؛نگاهت؛نگاهت!!👀
➕ رزقاشڪنداشتیگلہنڪنی!!
شهیدابراهیمهادی
❤️شهید مصطفی صدر زاده❤️
دوست شهیدت کیه؟
شهیدمصطفی صدرزاده
همیشه تاکید داشت يه شهید انتخاب کنید
برید دنبالش بشناسیدش
باهاش ارتباط برقرار کنید
شبیهش بشيد
حاجت بگیرید شهید میشید
تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق شی؟؟
از اون رفیق فابریکا؟؟
از اونا که همیشه باهمن؟؟
امتحان کردی؟؟
هرچی ازش بخوای بهت میده!!
آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه
میخوای باهاش رفیق شی؟؟!!
✅گام اول:
انتخاب شهید
به یه گردان نگاه کن
به صورت شهدا نگاه کن
به عکسشون، به لبخندش
ببین کدوم رو بیشتر دوس داری
با کدوم یکی بیشتر راحتی؟!
✅گام دوم:
عهد بستن با دوست شهیدت
یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره.
با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم.
✅گام سوم:
شناخت شهید
تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن.
عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه..
✅گام چهارم:
هدیه ثواب اعمال خود به شهید
از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی،
فقط یه جمله بگو:"خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم."
طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه!
بچه ها! شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه!
تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی!
✅گام پنجم:
درگیر کردن خود با شهید.
سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!!
در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو..
✅گام ششم:
عدم گناه در حضور رفیق
روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه
ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟
حجاب، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و .....
✅گام هفتم:
اولین پاسخ شهید
کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه..
خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ...
✅گام هشتم:
حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ)
گام های سختی رو کشیدین!درسته؟!
مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده....
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#خاطرات_ناب_شهدا
#دوست_شهيد
#مصطفی_صدرزاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#زیارتعاشورا
یه بار یه داستانی خونده بودم درمورد فضیلت زیارت عاشورا بود
میگفت ک یه مردی خواب یه عالِم بزرگواری رو میبینه و این عالِم تو خواب بهشون میگه من اگر میدونستم زیارت عاشورا اینقدررر تو آخرت کمکم میکنه و فضیلت داره به جای اینکه روزی یک بار بخونم چندین بااارر میخوندم
خب چرا ما باید خودمون رو از خوندن زیارت عاشورا محروم کنیم؟
خیلی لذت بخشه هر روز زیارت ارباب بریم و بهشون عرض سلام کنیم نه؟!🙂🌱
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌈 #قسمت_هشتاد_وهفتم 🌈 #هرچی_تو_بخوای بالبخند گفت: _حالا پیش به سوی منزل پدرخانم.😊 گفتم: _آقاسید☺️
🌈 #قسمت_هشتاد_وهشتم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
_.... بالاخره یه تاکسی اومد که سه تا خانم سوارش بودن.دو تا خانم بدحجاب عقب و یه دختر خانم محجبه جلو نشسته بود...
خیلی عجله داشتم ولی مردد بودم سوار بشم یا نه..در جلوی تاکسی باز شد و دخترخانم محجبه پیاده شد.بدون اینکه به من نگاه کنه گفت:
_شما بفرمایید جلو بشینید،من میرم عقب.👌
تشکر کردم و نشستم.یه کم جلو تر دو تا خانم پیاده شدن و یه پسر بی ادب سوار شد.من از اینکه اون پسره کنار اون دختر نشست خیلی ناراحت شدم.به اون دختر نگاه کردم از شیشه ی کنارش بیرون رو نگاه میکرد.صورتش رو کامل برگردونده بود.خیلی نگذشت که شیطنت پسره شروع شد... 😠صداش میکرد.دختره اول جوابشو نمیداد.ولی پسره دست بردار نبود.دختره بدون اینکه نگاهش کنه قاطع بهش گفت:
_کاری به من نداشته باش.
اما پسره پرروتر شد و خواست چادرش رو از سرش برداره،دختره هم ضربه ای👊 بهش زد که در باز شد و پسره از ماشین در حال حرکت افتاد پایین.سرعت ماشین زیاد نبود و راننده هم سریع ترمز کرد.پسره چیزیش نشد ولی کارد میزدی خونش در نمیومد.چاقو شو درآورد🔪😡 که به دختره حمله کنه،سریع پیاده شدم که نذارم، اونم چاقو رو تو دستم فرو کرد.منم محکم به صورت پسره مشت زدم و اونم فرار کرد.راننده تاکسی و اون دختر منو بردن بیمارستان.دستم بخیه خورد.بخیه زدن دستم که تموم شد دختره اومد تو اتاق.ازم تشکر کرد.گفت
_هزینه ی بیمارستان رو پرداخت کردم که شما متضرر نشید ولی برای دردی که تحمل کردید و دردی که بعد از این تحمل میکنید من نمیتونم کاری کنم.امیدوارم خدا براتون جبران کنه.😔
تمام مدتی که حرف میزد به دیوار نگاه میکرد. حتی یکبار هم به من نگاه نکرد.خداحافظی کرد و رفت.... همونجوری که میرفت قلب منم با خودش برد.😊💓از خدا میخواستم که برگرده ولی...برنگشت.دیگه دستم درد نمیکرد. قلبم اونقدر داغ بود که هیچ دردی رو حس نمیکردم.از اون روز تا سه ماه هر روز اون مسیر رو همون ساعت میرفتم تا شاید ببینمش.ولی دیگه ندیدمش. همیشه دعا میکردم و از خدا میخواستم که یه بار دیگه ببینمش...مادرم مدام میگفت ازدواج کن ولی دلم پیش کسی بود که حتی اسمش هم نمیدونستم..سالها گذشت ولی حس من نسبت به اون دختر کم نمیشد که بماند وقتی دخترهای بدحجاب و بی حیا رو میدیدم عشقم پررنگ تر هم میشد.
تمام مدتی که وحید حرف میزد چشمش به فرش وسط هال بود....👀
ولی من با تعجب نگاهش میکردم.😳نمیدونم بقیه چکار میکردن ولی من محو چهره و حرفهای وحید بودم.اصلا نمیتونستم باور کنم.😧
-سه سال بعد اون ماجرا با پسری آشنا شدم...
که بهم گفت دختری بهش گفته،..
دختری که به نامحرم نگاه بیجا نمیکنه لایق این هست که با کسی ازدواج کنه که اون هم به نامحرم نگاه نمیکنه👌
از اون به بعد #تصمیم گرفتم به هیچ نامحرمی #نگاه_بیجا نکنم✨ تا #لایق دختر معشوقم بشم.
دو سال دیگه هم گذشت...
یه روز تو خیابان تصادف شده بود.پسر یه آدم کله گنده به ماشین دختر محجبه ای زده بود.با اینکه مقصر بود زیر بار نمیرفت و میگفت دختره مقصره... دختره هم کوتاه نمیومد.میگفت باید پلیس بیاد و مقصر معلوم بشه و عذرخواهی کنه. بالاخره بعد نیم ساعت کشمکش پسره با اون غرورش رفت پیش دختره و اعتراف کرد مقصره و عذرخواهی کرد.اون دختر....معشوق من بود.تعقیبش کردم.
حال عجیبی داشتم.از اینکه پیداش کرده بودم اونقدر خوشحال بودم که صدای ضربان قلبم رو میشنیدم.اما بعد از یک ساعت رانندگی وقتی دختره پیاده شد و رفت تو خونه شون خشکم زد.😳😥دختری که عاشقش بودم و پنج سال منتظرش بودم و کلی برای پیدا کردنش نذر و نیاز کرده بودم وارد خونه پدر صمیمی ترین دوستم،محمد،شده بود...
بدتر از اینکه فهمیدم خواهر دوستمه😒 این بود که متوجه شدم همسر دوستم هم بوده.تا مدت ها حال بدی داشتم.😞😣 نمیدونستم باید چکار کنم.تا اینکه بعد شش ماه رفتم خاستگاری....
ولی سخت تر از همه ی اونا این بود که.....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_هشتاد_ونهم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
_.... اون دختر حتی حاضر نبود به من فکر کنه... 😔
پنج سال انتظار و عاشقی 🖐یک طرف😔 یک سال انتظار و سکوت☝️ یه طرف... تو این یک سال سخت ترین روزهای زندگیمو گذروندم.😣
تازه معنی حرفها و نگاه هاش رو میفهمیدم... دست راستشو گرفتم و به کف دستش نگاه کردم. هنوز جای بخیه ها بود.گفتم:
_پس اون پسر فداکاری که این همه سال دعاش میکردم تو بودی؟!!☺️😍
چشمهاش ناراحت بود.😒
گفتم:
_من اون پنج سال بی خبر بودم ولی این یک سال زمان رو لازم داشتم برای اینکه الان عاشقت باشم.😊☝️
همه ساکت بودن...
برای اینکه فضا رو عوض کنم گفتم:
_پس تا حالا دو بار ضرب شست منو دیدی.به قول آقای موحد حواست باشه منو عصبانی نکنی که کاراته بازی میکنم.😜👊
همه خندیدن.😀😁😃😄ولی من محو تماشای مردی بودم که مردانه پای عشقش به من ایستاده بود.😍وحید لایق عشقی با دوام بود.فضای شادی شده بود.
اون شب وحید و خانواده ش رفتن ولی من تا صبح به #حکمت کارهای خدا فکر میکردم...😊🤔
زندگی من مثل جورچینی بود که قطعاتش خیلی منظم و حساب شده سرجاش قرار داشت.👌
فردای روز عقد وحید باید میرفت سرکار. ولی زودتر از همیشه برگشت.با من تماس📲 گرفت. گفت:
_از بابا اجازه گرفتم که من و تو با هم بریم بیرون.آماده شو دارم میام دنبالت.😊
خیلی خوشحال شدم...
سریع آماده شدم.حتی چادر هم پوشیدم و منتظر نشستم تا بیاد.😅😍مامان میخواست برای شام قرمه سبزی درست کنه.به من گفت:
_برای شام برمیگردی؟
گفتم:
_فکر نکنم.احتمالا بیرون یه چیزی میخوریم.☺️
مامان هم مشغول درست کردن خورشت شد.بوی غذا تو خونه پیچیده بود...
گوشیم دستم بود تا وقتی تماس گرفت سریع برم بیرون.زنگ در زده شد.نگاه کردم وحید بود.تعجب کردم که چرا به گوشیم زنگ نزده.😟🙁 گوشی آیفون رو برداشتم و گفتم:
_الان میام.☺️
لبخند زد و گفت:
_معمولا اول یه تعارفی میکنن که بیا تو.😁
خنده م گرفت.گفتم:
_میخوای بیای تو؟😃😅
-مامان خونه ست؟
-بله
-پس اگه اشکالی نداره باز کن.😁
درو باز کردم و به مامان گفتم:
_آقا وحید میخواد بیاد تو.
خودم جلوی در ایستاده بودم.مامان هم از آشپزخونه اومد.
وحید بالبخند وارد شد.یه دسته گل خوشگل❤️💐 تو دستش بود.بالبخند نگاهش کردم.نگاهم کرد ولی اول خیلی مهربون و خنده رو رفت سمت مامان.بعد احوالپرسی دسته گل رو گرفت سمت مامان و گفت:
_قابل شما رو نداره.😊💐
مامان به من نگاه کرد.وحید با خنده گفت:
_این برای شماست.مال زهرا تو ماشینه.😅
مامان هم خنده ش گرفته بود و گفت:
_واقعا اینو برا من خریدی؟😊
وحید گفت:
_بله مامان مهربونم.برای شما خریدم.☺️
مامان گل رو گرفت و تشکر کرد.من از این حرکت وحید و اینطور حرف زدنش با مامان تعجب کردم.😟آخه ما تازه دیروز عقد کردیم.اینکه اینقدر زود صمیمی شده و این حد از صمیمیت برام عجیب بود ولی از اینکارش خوشم اومد و با لبخند نگاهشون میکردم.☺️
مامان تعارفش کرد بشینه.وحید کنار مامان نشست و با مهربانی نگاهش میکرد و باهاش احوالپرسی میکرد.
سه تا لیوان شربت آلبالوی خونگی آوردم.
وحید وقتی شربت شو خورد به مامان نگاه کرد و گفت:
_به به، خیلی خوشمزه بود.معلومه خیلی کدبانو هستین.😋
مامان بالبخند گفت:
_نوش جان.😊
وحید گفت:
_بوی شام تون هم که عالیه.برای زهرا هم غذا درست کردین؟😅😋
-نه.زهرا گفت بیرون شام میخورین.
وحید به من نگاه کرد و گفت:
_همچین غذایی رو ول کنیم بریم بیرون غذا بخوریم؟😌😋
مامان باخوشحالی گفت:
_اگه میاین بیشتر درست میکنم.
وحید به مامان نگاه کرد و گفت:
_منکه از همین الان گرسنه م شد.کی آماده میشه؟
من و مامان خندیدیم😁😄.مامان گفت:
_پسرم هنوز که درست نکردم.😅
وحید بلند خندید😂 و گفت:
_من کلا از غذاهای خوشمزه خیلی خوشم میاد.لطفا زیاد درست کنید.
مامان هم بلند خندید.😃بعد یه کم صحبت دیگه ما بلند شدیم بریم بیرون ولی برای شام برمیگشتیم.
وقتی سوار ماشین شدم وحید یه دسته گل💐 کوچولوی خوشگل از صندلی عقب برداشت و به من داد.خیلی خوشحال شدم😍 ولی مثل سابق از خوشحالی جیغ نمیزدم.😅فقط عاشقانه به وحید نگاه کردم و تشکر کردم.
وحید حرکت کرد.گفتم:
_کجا میخوای بریم؟☺️
-یه جای خوب.😇
تو مسیر مدام حرف میزد.از همه چیز میگفت.
خیلی....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c