eitaa logo
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
4.2هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
13.9هزار ویدیو
176 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12_Narimani_fadaeian-muharam96-10_(7)_(www.rasekhoon.net).mp3
13.3M
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷‏‏ ‏💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‎ 💠جوانهای قبل از شما هر چه نفس داشتند، در این راه زدند و ما را به این‌جا رساندند؛ امروز نوبت جوانهای ماست. ☀️امام خامنه‌ای⁦⁦⁦⁦ ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
شلخته تر از رزمنده ها ندیدم!! از جنگ که برمیگردند، هر کدام چیزی جا گذاشته اند.... یکی پایش را... یکی دستش را... یکی دلش را... و کسی که از همه حواس پرت تر بود خودش را ... # گرامیداشت هفته دفاع مقدس http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
نوڪرت‌مثل‌رقیه'ع'مانده‌جاازقافلہ حال‌این‌جامانده‌را، جامانده‌می‌فهمدفقط...!-💔⃟🚶🏻‍♂ جان‌جهان‌است‌رقیہ(: http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
مـا همیشھ صداهاۍ بلنـد را شنیــدیم پررنگ‌ها را دیدیم ، غـافـل از اینکھ شھـدا بی‌صدا می‌آیند ، بی‌رنگ می‌مانند و آرام می‌رونـد ...♡🌱• http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
: رفیق‌اونۍ‌که‌تو‌خیابون‌وقتی‌ نامحرم‌ردمیشه،بزنہ‌رو‌شونت‌ بگه‌رفیق‌ببین‌بندڪفشت‌و‌بستی؟! «این‌چنین‌رفیقم‌آرزوست:)🌿» http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
مانع و سپر پدر…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان عزیز حتما دعا کنید تا عاقبت بخیر بشن و مشکلشون حل بشه ان شاء الله تمام جوانها عاقبت بخیر بشن
بآنو🧕🏻؛یادت‌نرھ‌براےچــٰادرِتو‌نقــشہ‌هاکشیده‌اند…!💥🌻 یك‌مقــٰام‌بـلندپایہ‌ی‌آمریکایی‌می‌گوید. . .(: دیگرزمانےنیست‌کہ‌دانشجویان‌رابہ‌ خیابان‌بیاوریم/:🚶🏻‍♀🚶🏻‍♂ براےسرنگون‌کردن‌جمهورےاسـلامی؛🇮🇷♥️ کافیست‌چـــٰادرازسـرزنـٰانشان‌برداشٺ!🤨🍃 😍😍 🐪💭 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
『ٺلݩگراݩہ🌵』 ‌ حواسٺ‌باشہ‌چشماٺ‌مثل‌گوگل‌نیسٺ‌کہ‌‌بعد‌از جسٺ‌وجوبٺونےسریع‌سابقشو‌پاک‌کنے! چشماٺ‌بہ‌این‌راحٺے‌پاک‌نمیشن،پس‌مواظب باش‌چےباهاش‌جسٺوجو‌مےکنے... :) http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
سلام میدهم از بام خانه سمت حرم چه می شود که بیایم منم قدم به قدم ؟ یک اربعين طلبیدن برای تو سهل است حرم نرفته بمیرم برای من سخت است😔
بر علمدارت بگو من از قلم افتاده ام تا بداند حضرت سقا خیالاتی شدم یک دل و یک حسرت و یک کربلا یک اربعین در میان روضه ات حالا خیالاتی شدم  😭😭😭😭
همیشه آنکه نرفته بی قرار تر است....
اربعين آمد؛ دلم را غم گرفت بهر زينب عالمي ماتم گرفت سوز اهل آسمان آيد بگوش ناله صاحب زمان آيد بگوش جان اهل بيت عصمت بر لب است كاروان سالار آنها زينب است
من به جاماندن از این قافله عادت دارم😭😭😭
جامانده دلی به زیر پایت زائر آهسته قدم بزن خدا میداند...
ها_ التماس_ دعا 🤲🤲🤲
؟! ⁉️فکر می کنید اینجا چه خبر است. ✅به ظاهر نمایشگاهی در هفته دفاع مقدس است و افرادی که مشغول امتحان هستند... اما... ✅اینجا منطقه کشمیر هند است. هزاران جوان شیعه در این حسینیه مشغول مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم هستند. ❤️جوانی در زندگی اش، فقط رضای خدا را در نظر گرفت و از خدا خواست که هیچ چیزی از او نماند. نمی خواست حتی قطعه ای از زمین را اشغال کند... اما خدای او چیز دیگری میخواست. آوازه شهرت او از مرزها گذشته است. 💐 دفاع مقدس، یادآور شهدای بی نشان گرامی باد. ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 ... 40 با صدای گوشی چشمامو باز کردم، مرجان بود! -الو -صداشوووو😂😂 چه خط و خشی داره😂 نگو که خوابی هنوز! -مگه ساعت چنده که تو بیداری!؟ -لنگ ظهره خانووووم! ساعت یکه! -واااای جدی😳 -خب حالا،فعلا پاشو بیا درو باز کن، زیر پام علف سبز شد! -عه!جلو در مایی؟؟ -بله ، هی زنگ میزنم درو باز نمیکنی! -خواب بودم مرجان،ببخشید! -حالا که بیداری خبرت... چرا باز نمیکنی؟؟ -اخ ببخشید😅 هنوز گیجم!اومدم اومدم! هیچی مثل دیدن مرجان نمیتونست حالمو خوب کنه! درو باز کردم و تا اومد تو محکم بغلش کردم -اومدم بریم خرید😍 -خرید چی؟؟ -لباس عید دیگه😶 خنگ شدیا ترنم!!! -اها وای مرجان این قرصا اصلا برام هوش و حواس نذاشته!! واقعا دارم خنگ میشم!! -پاشو،پاشو بریم -نه... اصلا حسش نیست... لباس میخوام چیکار!! -ترنممم😳 پاشو تو راه یه سرم بریم دکتر! چِل شدی تو!! -جدی میگم مرجان دیگه حوصله هیچی رو ندارم! دیگه هیچی بهم مزه نمیده! -مسخره بازی درنیار!پاشو! عیدم که میخوای بری پیش پسرعموها😍😉 -اه... مرده شورشونو ببره اگه بخواد هدفم از زندگی دل بردن از اونا باشه،بمیرم بهتره! -اوه اوه😒 حرفای جدید میزنی! -مرجان من دیگه مردم!! ترنم مرد!! من الان دیگه هیچی برام مهم نیست! نه مدرک نه موقعیت نه کوفت نه زهرمار! -یااا خدااااا از دست رفتی تو!! -خدا؟؟؟😠 خدا کیه؟؟ -ترنم اگه میدونستم اینقدر بی جنبه ای ، اونروز لال میشدم و هیچی بهت نمیگفتم!! -بی جنبه نیستم! اتفاقا خوب کردی! من از واقعیت فرار میکردم اما تو باعث شدی به خودم بیام!! خسته شدم مرجان... احساس میکنم یه عمر مضحکه ی این دنیا بودم! چقدر ابله بودم که همش دنبال پیشرفت و از اینجور مزخرفات بودم!! -اگه تو تازه به این حرفا رسیدی، من از همون بچگی به این رسیدم! تو مامان بابای خوب بالا سرت بوده که تا الان نفهمیدی، ولی من به لطف مامان بابای.....😏 ولش کن... پاشو بریم دیگه😉 جون مرجان دلم نیومد روشو زمین بندازم! رفتیم،اما برعکس همیشه،منی که عاشق خرید بودم، با پایی که نمیومد و چشمی که هیچی توجهشو جلب نمیکرد، فقط چندتا لباس به سلیقه مرجان خریدم. و اون روز رو هم موفق شدم به شب برسونم و باز آرامبخش .... "محدثه افشاری" 💕 @aah3noghte💕 @Romanearamesh https://chat.whatsapp.com/GpDB9aU80kpEUd8B525boN
🔹 ... 41 شب مرجانو راضی کردم و با زور بدمش خونمون تازه رسیده بودیم که گوشی مرجان زنگ خورد! تا چشمش به گوشی خورد ذوق زده جیغ زد😍 -واااااای میلاده😍😍😍 -داداشت؟؟ -اوهوم -الو😍 سلام داداشی❤️ ممنون خوبم تو خوبی؟؟ چی؟؟😳 جدی میگی؟؟ وای مرجان فدات شه😍 کی میای؟؟ وای میلاد... نه خونه نیستم خونه ترنمم اره ادرسو میفرستم بیا دنبالم قربونت برم❤️❤️ بای گوشی و قطع کرد و مثل بچه ها جیغ میزد و بالا پایین میپرید!!😳 -چیشده؟چرا اینجوری میکنی؟؟ -میلاد ترنم!!میلاد!! داره میاد ایران😍 فرودگاه بود -واااایییی تبریک میگم مرجان😍 چقدر خوب پس عید امسال کلی خوش میگذره بهت😍 -اره وای ترنم خیلی ذوق دارم احتمالا صبح زود تهران باشه. میاد دنبالم اینجا اون شب مرجان کلی از خاطراتش با میلاد تعریف کرد. گاهی اوقات بغض میکرد و یاد مامان و باباش میفتاد و دلداریش میدادم....❤️ تا نزدیکای صبح حرف زدیم تا از خستگی بیهوش شدیم😴 ساعت حدودای هشت ،نه بود که گوشیم چندبار زنگ خورد، با دیدن اسم عرشیا گوشیو سایلنت کردم و خوابیدم تازه چشمام گرم شده بود که گوشی مرجان زنگ خورد😒 میلاد جلوی درمون بود،اومده بود دنبال مرجان. -خب بهش بگو بیاد تو دیگه! -تو؟؟نه بابا برای چی بیاد -دیوونه تا تو حاضر بشی وایسه جلو در؟؟ بیاد باهم صبحونه میخوریم بعد میرید دیگه😊 -اممممم...باشه پس من میرم درو باز کنم از صدای جیغ مرجان فهمیدم میلاد اومده تو.☺️ رفتم پایین و به میلاد خوش امد گفتم، پسر خوبی بود😊 قبل اینکه بره خارج از ایران،خیلی میدیدمش. همینجور که مشغول احوال پرسی بودیم، زنگ درو زدن. ممتد و طولانی خیلی هول کردم! رفتم سمت آیفون عرشیا بود!😰 "محدثه افشاری" @aah3noghte @Romanearamesh https://chat.whatsapp.com/GpDB9aU80kpEUd8B525boN
🔹 ... 42 چشماشو خون گرفته بود😰 داد زد : باز کن در این خراب شده رو😡 با ترس درو باز کردم، از توی حیاط داد و هوارش بلند شد... -ترنم... چه خبره تو این خراب شده😡 چه غلطی داری میکنی تو؟؟ رفتم طرفش قبل اینکه بخوام چیزی بگم هلم داد تو خونه و اومد تو! -چرا لال شدی؟؟ این عوضی کی بود اومد تو؟؟😡 -عرشیا... -زهر مار... مرض کوفت میگم این کی بود؟؟😤 -داداش مرجانه -باشه، من خرم😡 مرجان و میلاد بدو بدو اومدن سمت ما. چشم عرشیا که به میلاد افتاد، خیز برداشت طرفش و یقشو گرفت میلاد هلش داد و باهم درگیر شدن دست و پام یخ زده بود. مرجان داشت سکته میکرد و سعی داشت جلوی عرشیا رو بگیره. سر و صورت هردوشون خونی شده بود😰 تمام توانمو جمع کردم و داد زدم -عرشیاااااا گمشوووو بیرووووون😡 یه دفعه هردوشون وایسادن، عرشیا همینطور که نفس نفس میزد اومد سمتم.... -من پدر تو رو در میارم... حالا به من خیانت میکنی دختره ی... دستمو بردم بالا، میخواستم بزنم تو گوشش که دستمو تو هوا گرفت و پیچوند... دادم رفت هوا😖 -نکن😭 شکست😫 میلاد اومد طرفمون و دستمو از دست عرشیا کشید بیرون. -نشنیدی چی گفت؟؟😡 گفت گمشو بیرون! هررررری!! عرشیا مثل یه گرگ زخمی نگام کرد و با چشماش برام خط و نشون کشید، یه نگاهم به میلاد انداخت -حساب تو هم بمونه سرفرصت شازده! اینو گفت و رفت...! قلبم داشت از دهنم میزد بیرون همونجا نشستم و زدم زیر گریه😭 روم نمیشد تو چشمای مرجان و میلاد نگاه کنم. نیم ساعتی سه تامون ساکت نشستیم. با شرمندگی ازشون معذرت خواهی کردم و هرچی از دهنم درمیومد به عرشیا گفتم. میلاد و مرجان سعی کردن ارومم کنن، اصرار کردن باهاشون برم بیرون،اما قبول نکردم و ازشون خداحافظی کردم. با رفتنشون دوباره نشستم و تا میتونستم گریه کردم. دلم میخواست عرشیا رو بکشم دیگه حالم ازش بهم میخورد... "محدثه افشاری" @aah3noghte @romanearamesh https://chat.whatsapp.com/GpDB9aU80kpEUd8B525boN