کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
شهید مدافع حرم اصغر پاشاپور (شهید بی سر)
شهید حاج اصغر پاشاپور با نام جهادی اصغر ذاکر از یاران نزدیک حاج قاسم بود که بعد از شهادت او، به روایت همرزمانش بسیار بی تاب و بی قرار وصل حاج قاسم بود.
نهایت این فراق چندان طولی نکشید و بعد از حدود یک ماه از شهادت حاجی او نیز به شهادت رسید🌷
شهید پاشاپور متولد سال ۱۳۵۸ در شهر ری است. حاج اصغر برادر همسر شهید محمد پورهنگ نیز می باشد که او نیز در سال ۱۳۹۵ جانش را در دفاع از حرم حضرت زینب (س) فدا کرد.
اصغر ذاکر جز اولین نفراتی بود که بهمراه سردار به سوریه رفت و ۸ سال بهمراه خانواده اش در سوریه ماند. طی سالها جنگ در سوریه حضوری اثرگذار داشت و مجاهدت های بی شماری از خود نشان داد.
اصغر نیرویی بود که هر فرمانده ای آرزویش را دارد. اگر کاری به او محول می شد، شب و روز برایش یکی می شد. دیگر زمان و مکان برایش معنا نداشت، فقط تلاش می کرد کارش را به نحو احسن انجام بدهد.
در ماموریت آخر شهید پاشاپور به منظور آزادسازی مناطق تحت اشغال تروریستهای جبهه النصره و تثبیت مناطقی که تازه آزاد شده بود در منطقه عملیات حضور می یابد که از ناحیه سینه مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به شهادت می رسد.
😔وقتی محل مورد اختفای آنان محاصره میشود، پیکر او هم به دست دشمنان میافتد و توسط تروریست های احرار الشام ربوده شد و نهایتا پیکر بی سر ایشان توسط رزمندگان مدافع حرم بعد از گذشت چندین روز با دو تن از اسیران جبهه النصره تبادل و در اسفندماه سال ۹۸ به کشور بازگشت و پس از طواف در حرم امام رضا ع در قطعه ۴۰ ردیف ۲۰ شماره ۳، بهشت زهرای تهران آرام گرفت🌱
شهادت👈۱۳۹۸/۱۱/۱۳
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam96
@sadrzadeh1
@rafiq_shahidam
🕊🕊🕊
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑♡♥♡๑━━━━╝
20.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تفحص پیکر مطهر بانوی شهیده مفقودالاثر فاطمه اسدی
🔻این اولین بار است که پیکر مطهر یک بانوی شهیده توسط گروه های تفحص کشف می گردد.
🔻 سردار باقرزاده روز گذشته با حضور در منزل دختر این بانوی شهیده، خبر تفحص این بانوی شهیده را به تنها بازمانده این خانواده داد.
🔻تفحص پیکر مطهره این بانوی مظلومه پرده از جنایت حزب منحوس دموکرات در کردستان بر خواهد داشت.🌺🍃🌺🍃🌺
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*🌸مقام صبر و رضا انسان را بهشتی میکند*
امام صادق(ع) فرمود: خداوند به حضرت داوود(ع) وحی کرد: نزد «خلاده» دختر «اوس» برو و او را به بهشت مژده بده، و به او اعلام کن که او همنشین تو در بهشت خواهد شد. حضرت داوود(ع) به در خانه خلاده آمد، و حلقه در را زد، خلاده پشت در آمد و در را گشود، ناگاه چشمش به چهره داوود(ع) افتاد، عرض کرد: آیا درباره من چیزی از طرف خدا نازل شده که به اینجا آمدهای؟ داوود(ع) فرمود: آری. خلاده گفت: آن چیست؟ داوود گفت: خداوند به من وحی کرد که تو اهل بهشت هستی و به من فرمود تا تو را به بهشت مژده دهم و به تو اعلام کنم که همنشین من در بهشت هستی. خلاده که چنین چیزی را عجیب میدانست و خود را لایق همنشینی با داوود(ع) در بهشت نمیدانست عرض کرد: گویا اشتباهی شده. داوود گفت: نه، آن زن تو هستی.مقداری از حالت باطنی خودت را برای من شرح بده. خلاده در ضمن گفتارش گفت: از صفات من این است که هرگز دردی- هرگونه باشد- به من نرسیده، و نیز هرگز ناراحتی و نیاز و گرسنگی- هرگونه که باشد- به من نرسیده مگر این که در برابر آن صبر و تحمل نموده و به مقدرات الهی خشنود میشدم، و صبر میکنم، و به گونهای در مقام صبر و رضا هستم که از درگاه خدا تقاضای رفع آن را نمیکنم، و از خدا تشکر مینمایم.» داوود(ع) گفت: تو به خاطر همین حالت و خصلت به این مقام (همنشینی با من در بهشت) نایل شدهای .»
آنگاه امام صادق(ع) فرمود: «این همان دینی است که خداوند آن را برای صالحان پسندیده است.»
🌹امام علی(ع) فرمودند: ای مردم! بر شما باد صبر و مقاومت، چون کسی که صبر نداشته باشد، (در واقع) دین هم نخواهد داشت.
📗 بحارالانوار ج۷۱ص۸۹ / بحارالانوار ج۶۸ ص۹۲
#شهیدانه🥀
-شَہیدمُحسنحُججۍ:
هَمہمےگویَندخوشبِحالفلانیشَھیدشُد
امـّٰاهیچڪسحَواسشنیست
ڪِہفلانۍبرا؎ِشَھیدشُدن شَھیدبودنرایادگِرفت...!💪
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
📻🔼چهارشنبه شنونده کامل برنامه بامرامها با خاطراتی از بامرامهای دفاع مقدس : آقایان علی عاشوری ، علی قشقایی و علی حاجی زاده درباره فرمانده 🌹شهید امینی بیات🌹 باشید. بامرامها . چهارشنبه 19 آبان. 20:30 / رادیو قم🌷
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
سردار شهید علی اصغر امینی بیات
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_چهل_و_ششم
بعد از گذشت چند دقیقه با صدای آنالی به سمتش برگشتم و با دیدنش عصبانیت رو گذاشتم کنار و قهقهه بلندی زدم .
- و ... ای .
خ ... دا .
با عصبانیت لباس های خودش رو ، روی زمین انداخت و با داد گفت :
+ مروا خفه شو !
اینا چیه !
هم من هم تو داخلش جا میشیم !
از کی تا حالا اینجوری شدی !
مغزت رو کاملا شست و شو دادن !
خنده رو کنار گذاشتم و گفتم :
- خیلیم خوبه ، چشه مگه !
بهتر از لباس های خودته که .
بعدشم شهدا رفتن خون دادن که تو اینجوری تو خیابون بگردی !
که با دیدن تو دل صد تا جوون بلرزه ؟!
ها ؟!
خنده هیستریکی کرد و گفت :
+ گنده گنده حرف میزنی !
شهدا !
تو از کی تا حالا رفتی تو نخ شهدا ؟!
نکنه روشون کراش زدی ؟!
هر کسی میدونه چه جوری زندگی کنه به کسی هم هیچ ربطی نداره .
- الان تو بلدی زندگی کنی دیگه !
این طرز زندگی توعه که معتاد شدی !
ها !
آخه خوبه که چند دقیقه پیش دیدی حجاب مساویه با امنیت .
متاسفم برات که همچین افکار احمقانه ای داری !
البته باید مثل من سرت به سنگ بخوره که برگردی .
حرفای من هم روی کسی اثر داره که خودش بخواد برگرده.
خودمم از طرف حرف زدنم متعجب شدم و نمی دونستم چه جوری این کلمات رو به زبون میارم .
با داد گفتم :
- لباس هات رو از روی زمین بردار و اگر میخوای با من بیای ، بیا اگر که نه همین جا بمون تا یکی مثل همون متین بیاد ببرتت یه قبرسون !
نگاه پر از تمسخر و البته به عصبی بهم کرد که بی اعتنا بهش سوار ماشین شدم .
بعد از چند دقیقه در ماشین رو باز کرد و کنار دستم نشست .
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
☘💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_چهل_و_هفتم
بعد از نیم ساعت رانندگی صدای آنالی در اومد .
+ کجا داری میری !
هی دور خودت میچرخی !
بدون اینکه نگاهی بهش بندازم گفتم :
- میخوام یه فروشگاه پیدا کنم برای خونه یکم مواد خوراکی بگیرم .
هیچی تو خونه نیست .
+ خب همین رو مستقیم برو .
دستش رو به سمت جلو دراز کرد و ادامه داد :
+ اون تابلو قرمزه رو می بینی؟
به تابلو قرمزه که رسیدی ، سمت چپش یه خیابونه .
اون خیابون نه ، دوتا خیابون اون ورترش یه فروشگاه مواد غذایی هست .
منم یکم میخوابم رسیدیم بیدارم کن .
با دستم آروم و نمایشی به کتفش زدم و گفتم :
- چی میگی میخوابم !
ده دقیقه دیگه میرسیم .
+ وای تو هم ! مگه جلوتو نمی بینی !
پنج دقیقه دیگه در دام ترافیک می افتی جانم.
پوفی کردم و تمام حواسم رو به رانندگی دادم .
حرف آنالی درست در اومد و مسیری که ده دقیقه راهش بود بیش از نیم ساعت وقتم رو گرفت .
به زور های بوق ، بعد از نیم ساعت _۴۰ دقیقه ترافیک جان فرسا تموم شد و با سرعت از کنار ماشین ها لایی کشیدم .
نیم نگاهی به آنالی کردم .
سرعت و صدای بوق های ممتد من و ماشین ها هیچ تاثیری در خوابش ایجاد نکرده بود و همچنان خواب بود .
بالاخره یه جای پارک پیدا کردم و ماشین رو پارک دوبل کردم .
ماشین رو خاموش کردم و خمیازه ای کشیدم .
نگاهی به آنالی غرق در خواب انداختم و چند بار صداش زدم .
اما باز بی فایده بود .
گرسنگی ، اعتیاد و بدتر از همه کم خوابی رو خیلی زیاد کشیده بود .
دو دل بودم که برم یا نه ...
نگاهی به قیافه معصومش انداختم .
باهات چه کردن آنالی !
از توی داشبورد یه کاغذ ، خودکار در آوردم و بزرگ روش نوشتم .
" خواب بودی من رفتم ، زودی میام "
و به شیشه روبروش چسبوندم .
کارت رو برداشتم و خیلی سریع از ماشین پیاده شدم و ریموت ماشین رو زدم
و به سمت فروشگاه رفتم .
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_چهل_و_هشتم
حسابی خسته شدم ، دستام پر از پلاستیک بود .
هوف خدای من !
این آنالی هم که مثل چی گرفته خوابیده .
منتظر موندم تا نفراتی که جلوم هستن خرید هاشون رو حساب کنند .
بالاخره بعد از بیست دقیقه نوبت من شد .
پلاستیک ها رو ، روی میز قرار دادم .
دیگه الانه که کارت کاوه خالی بشه و بدبختی من شروع بشه .
بعد از پنج دقیقه خانومه گفت :
+ یک میلیون و هفتصد و پنجاه .
چیزی نگفتم و کارت رو بهش دادم .
فقط خدا ، خدا میکردم موجودی داشته باشه ، که با شنیدن صدای دستگاه کارت خوان متوجه شدم تراکنش موفق بوده .
لبخند پهنی زدم و دوباره پلاستیک ها رو بلند کردم و به سمت ماشین رفتم .
بعد از بیست دقیقه پیاده روی به ماشین رسیدم .
هوف خدا هوف.
حسابی خسته شده بودم به طوری که نای نفس کشیدن نداشتم .
ریموت ماشین رو زدم و تمام وسایل رو گذاشتم صندوق عقب و با دستم محکم صندوق رو بستم .
در ماشین رو باز کردم و با دیدن آنالی که همچنان مثل خرس خواب بود ، عصبانی پوفی کردم .
توی ماشین نشستم و ماشین رو ، روشن کردم .
در حالی که استارت میزدم چند باری صداش کردم اما بی فایده بود .
صدای ضبط ماشین رو تا آخر کم کردم و یه آهنگ خارجی رو آوردم .
تا سه شمردم و بعد با صدای بلندی آهنگ رو پلی کردم .
آنالی یهو از خواب پرید و شکه به من نگاه کرد که قهقهه بلندی زدم .
- خرس گیریزلی باید بیاد بهت ادای احترام کنه !
چقدر میخوابی؟!
بسه!
با صدای بلندی داد زد :
+ چی میگی !
نمیشنوم .
دستم رو به سمت ضبط بردم و صداش رو کم کردم .
- میگم خیلی خوابیدی ها .
من رفتم خریدامم انجام دادم .
+ آها .
خب چرا منو بیدار کردی آخه ؟!
-هو بسه چقدر میخوابی !
باید یه شوهر گیریزلی برات پیدا کنم .
خمیازه ای کشید و گفت :
+ هنوزم خرید داری ؟
- نه دیگه میریم خونه .
+ خونه !
- بلی خونه .
خونه خودمون .
نگران نباش کسی نیست فقط کاوه هست که اونم حلش میکنم.
+ مامانت اینا چی ؟
- شمالن .
+ واو.
حرفی نزدم و دستم رو به سمت شیشه بردم و کاغذی که برای آنالی نوشته بودم رو از روی شیشه دراوردم
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c