eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
15.9هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
پیروز و کامل زندگی کن! اگر آدم زندگی کرده باشد، اگر کامل زندگی کرده باشد، از مرگ وحشتی نخواهد داشت، اگر بموقع زندگی نکند، نمی‌تواند بموقع هم بمیرد . . 🌤شهیدابراهیم هادی🌤
تنـهایی بـا گمنـام‌ها را بیشتـر از شلوغی مشهورها دوستـــ دارم ...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ♦️روز 30دی مصادف است 🌹شهادت سردار شهید قاسم گرجی مسئول ستاد تیپ سوم رمضان لشکر 27 محمدرسول الله (ص) (1365 ه.ش) 🌹شهادت شهید صادق محمدی، فرمانده گردان مسلم (ع) لشکر 10 سیدالشهدا (ع) در عملیات کربلای پنج 🌹شهادت ۱۶ تن از آتش‌نشانان در حادثه پلاسکو 1395تهران 🌹شهادت 21شهید آذربایجان شرقی 🌹 شهادت شهید مدافع حرم محمد معافی 1396از برگه نکا مازندران 🌹شهادت شهید تازه داماد جمشید طهماسب پوردر شلمچه (الله رودبار) بابل 🌹شهید محمد کتی سری از کتی سر بابل 🌹شهید وجیه الله رضی کینمی ساری 🌹شهید علی جمالی ساری 🌹شهید محمد یزدانی ساری 🌹شهید عطرالله قاسمی باباکلا ساری 🌹شهید عطاالله مقدسی فرزانه اجارستاق ساری 🌹شهید علی اکبر مسعودی لاریجان آمل 🌹شهید محمدابراهیم آهنگری قائم شهر 🌹شهید نادعلی اصغر نژاد پرچینک قائم شهر 🌹شهید حشمت الله گودرزی ازروستای تاریخی سفیدچاه گلوگاه بهشهر 🌹شهید مصطفی پوشیان جویباری از جویبار 🌹شهید غلام علی تقی پور رحلان خیل نکا 🌹شهید قدرت الله روحی آکردی نکا 🌹شهید ارسلان قاسم پور سلیمانی نوشهر 🌹شهید طاهر قزوینی فیروز نوشهر 🌹شهید قاسم آرایی دهکلایی شیرگاه سوادکوه 🌹شهید مصطفی جهاندیده پایین رودپشت آستانه اشرفیه گیلان 🌹شهید آتش نشان حسین حسین زاده از رودسر. شهید علی امانی از سیاهکل گیلان 🌹شهید آتش نشان علی امینی هشترود اذربایجان شرقی 🌹شهید آتش نشان بهنام میرزاخانی از اراک 🌹شهید آتش نشان فریدون علی تبار از شهر ری 🌹شهید علی اصغر حسینی محراب از مشهد و مهدی نوروزی خلیل آباد خراسان رضوی 🌹شهید ناصر سیار عباس ابولیان از تهران 🌹شهید احمد مزروعی از اصفهان 🌹شهید مهدی شهبا از سیرجان و 8شهید استان کرمان 🌹و شهادت 8شهید از استان زنجان 🌹شهید رسول سلیمی خطیبی از تبریز 🌹و 12شهید استان سیستان و بلوچستان🌹 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌• . برادرشھیدمیدونـےیعنـےچۍ؟! یعنۍ وقتـے گنـٰاه درِ قلبت رو میزنـھ ، یاد نگاهش بیوفتـے و در و باز نڪنۍ! یعنـے محرم اسرار قلبت :)💛 اون اسرارۍ ڪھ هیچکس نمیدونـھ.. بین خودت و خُدا و برادرشھیدت🌱' | 📿 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
- رابطـھ عاشقانـھ اۍ با خـدا داشت . یڪبار بـھ من گفت : خـدا ؛ خـدا ؛ خـدا ! همہ چیـز دسـت خـداست . . تمـٰام مشکـلات بشـر بہ خـاطر دورۍ از خـداست ؛ مـٰا باید مطیع محـض باشیم . . او از سـود و زیـان ما خـبر دارد هر چـھ گفتہ باید قبـول کنیـم . . خیر و صلاح ما همین است🌱❗️. . | 💛 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🌺خاطرات بسیارشیرین،زیبا وجذاب برادر آقای علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی🌺 هر روز یک قسمت از خاطرات قسمت : ( چهارم) http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهید دکتر چمران 🍃 :قسمت چهارم: روزها برای ما به سختی می¬گذشت، شوق رفتن به خط مقدم در چهره نیروهای گروهان من موج می¬زد. یک هفته¬ از استقرار ما در مدرسه می¬گذشت. یک روز ساعت ده صبح نگهبان درب مدرسه نزد من آمد و گفت: یک ماشین جیب جلو درب است با شما کار دارد. رفتم جلو درب، دیدم دو نفر تکاور ارتشی با لباس پلنگی توی جیب نشسته¬اند. یک افسر بود و راننده¬اش، گفتم: بفرمائید جناب، گفت: درب را باز کنید تا بیایم داخل با هم صحبت کنیم. گفتم: شما بفرمائید کارتان چیست و برای چه به اینجا آمده¬اید تا بعد من تصمیم بگیرم که شما را به داخل راه بدهم یا ندهم! گفت: درب را باز می¬کنی یا خودم بیام پایین باز کنم؟ گفتم: جناب شما ما را تهدید می¬کنید؟ گفت: نه من به شما دستور می¬دهم. گفتم: شما باید از سپاه اهواز حکم ورود به این مدرسه را داشته باشید، در غیر این صورت شرمنده هستم نمی توانم شما را به داخل مدرسه راه بدهم. خلاصه دید من سفت و محکم جلوی امر و نهی اش ایستاده¬ام به راننده اش گفت: برویم با خود دکتر بیاییم و رفتند. علت راه ندادنم به خاطر این بود که اوایل جنگ در خوزستان ستون پنجم(منافقین) بسیار فعال بودند. به عناوین مختلف وارد مراکز تجمع نیروها می¬شدند، بعد از شناسایی، به دشمن گرا (اطلاع دادن با مشخصات دقیق موقعیت جغرافیایی) می¬دادند و دشمن آن مکان را مورد اصابت گلوله های خمپاره قرار می¬داد. یکی از شگردهای این مزدوران به این شکل بود که خمپاره را داخل کامیونی که چادر داشت قرار می دادند، سقف چادر را گرد می¬بریدند و موقع شلیک سلاح دیده نمی شد. ما در زمان جنگ، چندین دشمن داشتیم: دشمن بعثی عراق، ستون پنجم، خلق عرب، که خود دشمن خلق عرب بود این¬ها همان کار منافقین را انجام می دادند، محل های استقرار نیروها را شناسایی و بعد گرای آن را به دشمن می دادند و دشمن با اطلاعات کافی آن محل را مورد اصابت گلوله های خمپاره قرار می داد. یکی - دو روزی از رفتن آن تکاور ارتشی گذشت، باز نگهبان درب مدرسه پیش من آمد و گفت: این دفعه سه جیب و چندین نفر هستند، آمدند جلوی درب مدرسه، سریع خودم را به جلوی درب رساندم، دیدم چند نفری هستند گفتم: بفرمائید یکی از آن¬ها که سن بالایی نسبت به دیگران داشت و خیلی خوش سیما بود از ماشین پیاده شد و گفت: شما مسؤول این¬جا هستی؟ گفتم: بله دستش را دراز کرد بسمت من گفت: آفرین، ماشاالله، ماشاالله من هم مصطفی چمران هستم. او از من سؤال کرد: چند سال داری پسرم؟ گفتم ۱۶ سال، گفت: ماشاالله، بچه ها هم آمده بودند جلوی درب مدرسه، با شنیدن نام مصطفی چمران بچه¬ها درب را باز کردند همه باتفاق وارد مدرسه شدیم. من تا آن روز نام دکتر چمران و چهره اش را از تلویزیون دیده بودم. بعد از چند دقیقه احوالپرسی دکتر بالای خودرو رفت تا چند دقیقه با نیروها صحبت کند. بعد از مقدمه گفت: بچه ها ما باید به شما چند روزی آموزش نظامی بدهیم، بعد از آموزش نظامی به خط مقدم اعزام خواهید شد. نیروها می گفتند: آقا ما آمدیم با دشمن بجنگیم. ما را ببرید خط مقدم، هرچه نیروها اصرار می¬کردند دکتر چمران تأکید داشت که ما باید آموزش ببینیم. ولی نیروها از رفتن به پادگان آموزشی احساس ناراحتی می¬کردند. بعد از صحبت¬های دکتر چمران به اتفاق رفتیم داخل دفتر مدرسه و یک نشستی با هم داشتیم. در این جلسه از من پرسید شما در قم چکار می¬کردید؟ گفتم: آقا من محصل بودم تا دوم دبیرستان درس خواندم و در رشته ورزشی هم کمربند مشکی کاراته دارم و مسؤول پایگاه بسیج بودم و چند روزی هم در"باغ رود" نیشابور توسط کلاه سبزها دوره های آموزش نظامی گذرانده¬ام. دکتر چمران گفت: ماشاالله و نگاهی به تکاوران که همراهش بودند کرد و گفت: پس ایشان می¬تواند مسؤول یکی از گروهان¬های ما باشد. یکی از تکاوران گفت: هر چه شما امر بفرمائید. در پایان صحبت ها، دکتر چمران بمن گفت: شما آماده باشید چند روز دیگر عازم پادگان "درب خزانه" مسجد سلیمان می-شوید و آنجا ده روز آموزش نظامی ببینید، بعد که برگشتید می رویم به خط مقدم. من از دکتر چمران اجازه صحبت خواستم و گفتم: آقای دکتر ما دو تا مشکل داریم یکی از آن¬ها توسط سپاه اهواز حل شد، به این شرط که ما زیر نظر سپاه اهواز قرار بگیریم. دکتر چمران گفت: مشکل چی بود؟ گفتم: چون کمبود آذوقه داشتیم پیش فرمانده سپاه اهواز رفتم، مشکل را بیان کردم، ایشان هم به این¬جا آمدند از نزدیک اوضاع را دیدند و حالا آذوقه ما را تآمین می¬کنند فقط به شرطی که عرض کردم. دکتر چمران گفتند: شما فردا بیا ستاد جنگ¬های نامنظم به اتفاق می-رویم پیش فرمانده سپاه اهواز مشکل را حل می¬کنیم. من ادامه دادم: مشکل دوم ما نداشتن سلاح هست. ما هیچ سلاحی نداریم به جز چند تا ام یک و برنو، دکتر چمران گفت: ناراحت سلاح نباشید وقتی رفتیم خط مقدم جبهه، دشمن را می کشیم و سلاحشان را می¬دهیم
به شما، من پیش خودم گفتم: "دکتر چمران داره شوخی می¬کنه" دوباره به من گفت: حتما فردا بیا با هم برویم سپاه اهواز و آدرس ستاد جنگ¬های نامنظم را روی کاغذ نوشت و به من داد، گفت: آمدی ستاد این دست خط را نشان بده دفتر راهنمایی می¬کند، گفتم: چشم. بعد از چند دقیقه دکتر مصطفی چمران سوار ماشین شدند و رفتند. در بین نیروها همه از دکتر چمران حرف می¬زدند چقدر این مرد با تواضع و فروتن و با اخلاص است، چقدر جذابه و چقدر گفتار این ابر مرد فرمانده جنگ های نامنظم دلنشین بود. http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ادامه دارد