eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
15.8هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇 ــــــــــ زرنگ‌باشیم‌‼️ وقتی‌میخوایم‌به‌کسی‌کادو‌بدیم! ــ‌‌یه‌جا‌نماز‌کوچیک .. ــ‌یه‌تسبیح .. ــ‌یه‌کتاب .. وخلاصه‌از‌اینجو‌ر‌چیزایی‌که‌باهاشون‌ کار‌خیر‌میشه‌کرد‌هدیه‌بدیم😎.. اینجوری‌تا‌هروقت‌که‌با‌اون‌جانماز‌‌؛نماز‌بخونه .. با‌اون‌تسبیح‌ذکر‌بگه!- ‌واز‌اون‌کتاب‌بخونه‌و‌استفاده‌کنه .. ‌ یا‌هر‌وسیله‌ی‌دیگه‌که‌باها‌ش‌کار‌خیر‌کنہ برای‌ماهم‌خیر‌حساب‌میشه!😋
*قسمت 12* *از وداع تا شهادت* تیمسار سرش را به آسمان بلند کرد نگاهی به اطراف انداخت و آرام گفت: *اللّه اکبر!* سپس دستی برسر کشید روی به نادری کرد و گفت: *محمد آقا بریم؟* هر دو از پلکان جنگنده بالا رفتند. تیمسار قبل از اینکه وارد کابین شود. سر برگرداند و نگاهی به سرهنگ بختیاری و مسئولین فنی که در فاصله ای از هواپیما ایستاده بودند انداخت و برای آنها دست تکان داد. بختیاری و بقیه با تکان دادن دست از همان جا با عباس وداع کردند. عباس وارد کابین شد سپس سوئیچ ها وسیستمهای هواپیما را چک کرد و سالم بودن آنها را به نادری تذکر داد.. لحظه ای بعد صدای او به آرامی در گوش نادری پیچید: *خدایا تو شاهدی که هر کاری می کنم. تنها برای رضای تو و سرافرازی مسلمین است.* تیمسار قدری مکث کرد. آنگاه خطاب به سرهنگ نادری که در کابین جلو نشسته بود گفت : *بریم که روز روز جنگ است* هواپیما با غرشی رعد آسا به پرواز در آمد. سرهنگ بختیاری در جاده فرعی، کنار باند استاده و چشمانش با آسمان خیره مانده بود. هواپیما که از نگاهش ناپدید شد. با صدای گرفته ای زیر لب گفت: *موفق باشید.* او لحظه ای مکث کرد. سپس ناخودآگاه با صدایی بلند فریاد کشید: *تا برگردی همین جا می مانم.* آنگاه بی اختیار چند قطره اشک بر گونه هایش لغزید. تیمسار پس از اینکه نشانه ها و هدفهای مورد نظر را به نادری یاد آوری کرد.چند لحظه ساکت شد. سپس صدای او از رادیو هواپیما به گوش می رسید. که زیر لب می گفت: *پرواز کن، پرواز کن. امروز روز امتحان بزرگ اسماعیل است.* جنگنده دل آسمان را می شکافت. صدای سرهنگ نادری در رادیوی تیمسار پیچید. *موقعیت چیست؟* او گفت: *تا هدف، زمان محاسبه شده سه دقیقه.* و بعد ادامه داد: *چهار درجه به سمت شمال.* ادامه دارد........ ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
*قسمت 13* *از وداع تا شهادت* *چهار درجه به سمت شمال* هواپیما پس از مانوری در آسمان، تأسیسات دشمن را مورد هدف قرار داد. با اصابت بمب‌ها کوهی از آتش به آسمان زبانه کشید. صدای تیمسار در گوش سرهنگ نادری پیچید. *اللّه اکبر،اللّه اکبر! اللّه اکبر! می رویم به طرف نیروهای زرهی دشمن.* چند دقیقه بعد باران گلوله و راکت برسر نیروهای دشمن باریدن گرفت. وقتی تیرباران به پایان رسید تیمسار گفت: *محمد آقا برمی گردیم.* هواپیما در یک چرخش 180درجه از منطقه دور شد. در پایین آتش زبانه می کشید و نیروهای عراقی هریک به گوشه ای در حال فرار بودند. جنگنده پیروز مندانه آسمان را در می نوردید. درنگاه عباس، کوههای بلند بودند و جنگلهای سرسبز، صدای عباس از رادیو به گوش می رسید: *اقای نادری پایین را نگاه کن! درست مثل بهشت می ماند!* سپس آهی کشید و ادامه داد : *خدا لعنتشون کنه که این بهشت را به جهنم جنگ تبدیل کرده اند.* سزهنگ نادری ساکت بود. چندلحظه بعد صدای عباس فضای کابین را پرکرد. او این مصراع از تعزیه مسلم را زمزمه می کرد. *مسلم سلامت می کند یا حسین!* ناگهان صدای انفجار مهیبی همه چیز را دگرگون کرد. او در یک لحظه احساس کرد که به دور کعبه در حال طواف است؛ به همین خاطر با صدای نرم و آرامی گفت : *اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک* و آخرین حرف ناتمام ماند.. ادامه دارد......... ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وداع 🌷وداع با پیکر پنج شهید تفحص شده مدافع حرم در حریم رضوی، مشهد