eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: حرم امام رضا علیه‌السلام بودم. قصد کردم زیارت‌نامه بخوانم. برای خواندن زیارت جامعۀ کبیره، مفاتیح را برداشتم؛ به خود آمدم و دیدم دارم فرازهای دعا را از حفظ می‌خوانم. تعجب کردم! بار اول بود که می‌خواستم جامعۀ کبیره بخوانم! دوباره از اول شروع به خواندن کردم؛ دیدم بیشترش را درست خوانده‌ام. چند روز در فکر بودم: «چگونه حفظ شده‌ام؟» یاد روزهایی افتادم که همراه آقا به‌زیارت حضرت معصومه علیها‌السلام می‌رفتم. آقا هر روز این زیارت را می‌خواند؛ اَلسَّلٰامُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ... وَ مَوْضِعَ الرِّسٰالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلٰآئِکَةِ... وَ مَهْبِطَ الْوَحْیِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ... *** می‌گفتند:«ما، در حرم حضرت معصومه علیها‌السلام ، همه ائمه علیهم‌السلام را زیارت می‌کنیم... مهبط(محل فرود) ملائکه و محل تردّد آن‌هاست. صدا بلند نکنید، ادب را رعایت کنید.» و این معنای همان روایت امام صادق علیه‌السلام است که: «برای ما اهل‌بیت حرمی است؛ و آن قم است.» بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت 📚 این بهشت، آن بهشت، ص۶۵ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ بچه‌ها توی خانه بازی‌گوشی و شیطنت می‌کردند. ▫️ گاهی درمانده می‌شدیم. ▫️ از آقای بهجت پرسیدم: «با بچه‌ای که از دیوار راست می‌رود بالا و حرف گوش نمی‌کند، باید چه کار کرد؟» ▫️ گفت: «همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچه‌ها هم همان‌طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچه‌ها یا بداخلاقی با آن‌ها به‌خاطر اشتباه، بی‌معنی می‌شود. بچه هم احساس نمی‌کند که بابایش درکش نمی‌کند.» 📚 به شیوه باران، ص٣٩ 💫💫💫💫 @ebrahimh 💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: کنار بچه می‌نشست. انگشت‌های سبابه و میانی یک دستش را مثل پاهای کسی که قدم بزند، می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت بچه و می‌گفت: «اومد، اومد، اومد، اومد.» بچه‌ها که سر راهش را می‌گرفتند، آن‌لحظه مثل خودشان می‌شد. حرفی هم اگر بود، کودکانه می‌زد. روزی مرا کشید کنار و گفت: «با بچه‌ها باید با زبان خودشان حرف زد.» انگار می‌دانست که چند روز پیش هرچه کردم، نتوانسته بودم پسرم را قانع کنم! (این بهشت، آن بهشت، ص۶۴؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت) @rafiq_shahidam96
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️پرسید: «شما کاری دارید؟» ▫️گفتم: «هفت‌هشت دقیقه می‌خواهم وقت‌تان را بگیرم.» ▫️گفت: «اگر هفت‌هشت دقیقه باشد، اشکالی ندارد.» ▫️حساب و کتاب زمان را داشت؛ ▫️می‌گفت: «بنا نداریم بیش از ضروریات حرفی بزنیم.» 📚 به شیوه باران، ص۶٢ @rafiq_shahidam96
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: کنار بچه می‌نشست. انگشت‌های سبابه و میانی یک دستش را مثل پاهای کسی که قدم بزند، می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت بچه و می‌گفت: «اومد، اومد، اومد، اومد.» بچه‌ها که سر راهش را می‌گرفتند، آن‌لحظه مثل خودشان می‌شد. حرفی هم اگر بود، کودکانه می‌زد. روزی مرا کشید کنار و گفت: «با بچه‌ها باید با زبان خودشان حرف زد.» انگار می‌دانست که چند روز پیش هرچه کردم، نتوانسته بودم پسرم را قانع کنم! (این بهشت، آن بهشت، ص۶۴؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت) @rafiq_shahidam96
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: یک‌بار زمستان رفته بود حرم زیارت. به حرم که رسید، گفته بودند: «حرم بسته است؛ برای تعمیرات.» اجازه نداد در را باز کنند؛ برای او قطعاً باز می‌کردند. گفته بود: «باشد. از همین پشت در سلامی می‌دهیم و برمی‌گردیم.» یکی‌دو ساعت همان‌جا توی سرما، روی زمین نشسته بود، نماز خوانده بود، دعا کرده بود و برگشته بود. (این بهشت، آن بهشت، ص۶٧؛ بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان معظم‌له) @rafiq_shahidam96