🏴🏴🏴🏴🏴
#رزق_محرم
#محرم
اشتباه رفتیم #رفیق
دلمون به کامنت و لایک و... خوش شد
اینا همه #قبر_تاریک_کن هستنا !
کامنت احسنت خواهرم و چه زیبا برادرم #قبر_تاریک_کنه ها !
کامنت التماس دعای #شهادت #خواهر و در آرزوی سعادت شما برادر #قبر_تاریک_کنه ها!
بیاید کارای #قبر تاریک کن رو کنار بزاریم
به عشق یه نفر، خودِ خودِ اوس کریم... !
🖤🖤🖤🖤
@ebrahimh
🖤🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
(⚠️📱🎞)
*🖇بچه مذهبی همیشـہ سر به زیر است و باحـیا..🌺*
*💎▏ چہ در اجتماع و چہ در فضای مجازی..▏|*
*🌱بیزار است از عنوان "* *#خواهر" و " #برادر" و " #آجی" و " #داداش"و... ڪہ #مجوزی باشـد برای شوخی و خندیدن با نامحـرم..🌻*
*🍂از عفت و غیرتش به دور است ڪہ نامحـرم را #تـو* *خـطاب ڪند و نام*
*ڪوچکش را به زبان بیاورد!💐*
*🍃بچه مذهبی همیشـه سر به زیر دارد و*
*حریم هایش را نمےشڪند.🌸*
*💎▏ چه در اجتماع و چہ در فضای مجازی!▏|*
*◆◇بچه مذهبی همیشه و همہ جا رفتارش مملو از حیاسـت..🌹•*
#خودسازی
#اربعین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🖤🖤🖤🖤
@ebrahimh
🖤🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#تلنگرانه⚡️💥
#روابط_خواهر_برادر_مجازی😔
همه میگن, اینچیزا عادی شده❗️
#خواهر،برادر مجازی الان مد شده❗️😳😳
تو این زمونه خواهر و برادر مجازی نداشته باشی یعنی بی کلاسی❗️😑😑😑
♻️خب یه سوال⁉️
چرا تو #چاه انداختن خودمون رو مد کردیم⁉️
🤔🤔🤔🤔🤔🤔
بهتره از این چاه بیایم بیرون,امکان داره,اون پایین چشم هامون خیلی چیزارو نبینه.
حتی نگاه خدا رو.....😔😔
🍀🎋🍀🎋🍀
خودت رو گول نزن
این فضای #مجازی هیچکس رو محرم نمیکنه😏
مجازی نامش #مجازی ست
#اعتمادبیجا نکنید⛔️❌
راهی نرو ک عمری همه رفته اند
و تهش جز #بن_بست چیزی نبوده😵
تا بوده،آسیب بوده و #آسیب..🤕
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #پنجاه_ویک
توی بیمارستان دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید،..
اجازه نداد حرف بزنم، با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم.
- "آرام باشید خانم...حال ایشان....."
چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم.
+"به من دروغ نگو، #هجده_سال است دارم می بینم هر روز ایوب #آب می شود. هر روز #درد می کشد. می بینم که هر روز #می میرد و زنده می شود. می دانم که ایوب #رفته است....."
گردنم را کج کردم و آرام پرسیدم:
_"رفته؟"
دکتر سرش را پایین انداخت و سرد خانه را نشان داد.
توی بغل زهرا وا رفتم.
چقدر راحت پرسیدم:
_ "ایوب رفته؟"
امکان نداشت ایوب برای عملیاتی به جبهه نرود...
و من پشت سرش نماز حاجت نخوانم. سر سجادت زار نزنم که برگردد.
از فکر #زندگی_بدون_ایوب مو به تنم سیخ می شد. ایوب چه فکری درباره من می کرد؟
فکر می کرد از آهنم؟...
فکر می کرد اگر آب شدنش را تحمل کنم نبودنش هم برایم ساده است؟...
چی فکر می کرد که آن روز وسط شوخی هایمان درباره مرگ گفت:
"حواست باشد بلند بلند گریه نکنی، سر وصدا راه نیاندازی، یک وقت وسط گریه و زاری هایت حجابت کنار نرود، #حجاب #هدی، حجاب #خواهر هایم، کسی #صدای آن ها را #نشنود.
مواظب باش #به_اندازه #مراسم بگیرید، به اندازه #گریه کنید."
زهرا آخرین قطره های آب قند را هم داد بخوردم.
صدای داد و بیداد محمد حسین را می شنیدم.
با لباس خاکی و شلوار پاره و خونی جلوی پرستارها ایستاده بود.
خواستم بلند شوم، زهرا دستم را گرفت و کمک کرد.
محمد حسین آمد جلو...
صورت خیس من و زهرا را که دید،
اخم کرد.
_"مامان....بابا کجاست؟"
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
40.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خواهر شهیدابراهیمهادی
در برنامهعصرجدید😍
#خواهرشهیدابراهیمهادی
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》