eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 وقتی می‌آمد لب خاکریز و زل میزد به جبهه روبرو کسی نمی‌دانست چه اتفاقی قرار است بیافتد. اما وقتی به شهید پورجعفری می‌گفت: حسین دوربینت، رو بده... یعنی کار حساس بود. دوربین میگرفت و در سکوت زل میزد به گله‌ی کفتارها که ببیند فراری دادنشان حمله می‌خواهد یا نه؟ فقط غرشی تار و مارشان میکند. یاد عزیزش با صلوات ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین خرازی گفته بود تو عملیات خیبر (عملیاتی که از ناحیه دست جانباز شدند) فرشته‌ها اومدن روح من‌رو ببرن، من گفتم فعلا می‌خوام برای خدا بجنگم... مگه قرآن نفرمود وقتی اَجَل کسی برسه، فرشته مرگ یک لحظه بهش مهلت نمیده؟ پس مجاهد فی سبیل‌الله به کجا رسیده که به ملک‌الموت میگه من هنوز تو این دنیا کار دارم؟ 👤راوی: حجت‌الاسلام مهدوی بیات شهید آوینی درباره حاج حسین گفته بود: آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو می‌شود، نشان مردانگیست. گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند. 🗓 به مناسبت ۸ اسفند ، سالروز شهادت سردار شهید حسین خرازی🌹 ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
نشسته‌اند توی هواپیما... دمغ و ناراحت. چقدر دلشان میخواست حاجی را دور ضریح‌امام‌رضا طواف بدهند. اما نشد! تمام صحن‌ها غلغله بود. انگار همهٔ مشهد آمده بودند برای استقبال وقت داشت میگذشت و پیکرها باید میرسیدند تهران. همه آماده پرواز بودند که خلبان‌ گفت: آقایون هواپیما یه مشکلی پیدا کرده دو سه ساعت طول میکشه تا راه بیوفتیم. چه بهتر از این!؟ برمی‌گردند حرم سر فرصت دور ضریح را خلوت می‌کنند برای طواف. نمی‌دانم شاید خود حاج‌قاسم نخواسته بود بی‌طواف دور امام‌هشتم بدن پاره‌پاره‌اش را بگذارند در دل خاک... راوی:هم‌رزم حاج قاسم ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
قرار بود نیروها سه نصف شب سوار تویوتا به منطقه عملیات در نزدیکی خان طومان اعزام شوند. مرتضی کریمی گردانش را با "لبیک یا زینب س"حرکت داد. حاج مهدی کنار دیوار ایستاده بود و نیروها را وارد خط می کرد، تا چشمش به مجید افتاد، خونش به جوش آمد. قرار قبلی هم این بود که هر طوری شده مجید را بپیچانند. می خواستند او را به عنوان نگهبان معطلش کنند و بعد از عملیات به عقب برگردانند. شاید اثر گعده خنده و شوخی دیشب بود که الان مجید در خط مقدم بود؛ همان گعده ای که ناگهان به مجلس روضه تبدیل شد و صدای "لبیک یازینب (س)"با باران اشکش در هم آمیخت. صدای گریه بچه ها، افراد بیرون اتاق را به تعجب واداشته بود. حاج مهدی گفت: کی تو را آورده اینجا؟! فقط برو عقب نبینمت. آرام رفت ته ستون. صدای تیر و لبیک یا زینب (س) بچه ها درهم آمیخته بود. صدای لبیک یا زینب مجید همه را متوجه خودش کرد. حاج قاسم گفت: مگر قرار نبود برگرداندت عقب!! مجید گفت: از دست حاج مهدی فرار کردم و آمدم. مگر من مرده باشم که این نامردها بخواهند طرف حرم بی بی نگاه چپ کنند. پیش می رفت و شلیک می کرد. وقتی پشت جان پناهی نشست، تیرهای تکفیری ها به وصال رسانده بودندش. 📚: مجید بربری ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96