eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
19.6هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 💔مداح بود. تمام را از بَر بود. انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد! مخصوصا علی اکبر(ع) مخصوصا اربا اربا مخصوصا کمر خمیده مخصوصا عبا و تن چاک چاک ___ ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه» حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟! صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد: «خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...» روضه‌ها به کمکش آمدند. انگار یکی یکی جلوی چشمانش رژه می‌رفتید. رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد! پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود. غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند. گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید. زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید! اما... اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد! باز هم روضه: « الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست» کمرش خم شده بود. دیگر نمی‌توانست راست بایستد. چقدر حالا روضه‌ها را بیشتر درک می‌کرد. ۳ روز بیشتر طاقت نیاورد. پر کشید سوی شهیدان... سوی سالار شهیدان...😔🕊 🌷 شهید محمدحسین محمدخانی🌷 🏴 🌷یادشان با ذکر 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c