eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
16.1هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 اولش نمیخواستم قبول کنم ولی با اصرار های شدید مژده و آیه ، قبول کردم . همراه با آیه پیش آقای حجتی رفتیم. به محض اینکه به آقای حجتی رسیدیم اخمامو تو هم کردم و خیلی خشک و غیر دوستانه شروع کردم به سلام و احوال پرسی . _سلام روز بخیر . آیه : سلام آقای حجتی . آقای حجتی چشم غره ای به آیه رفت و با اینکه سرش پایین بود جوابمون رو داد. ×‌سلام خواهرا خب ش ... با لحن محکم و کوبنده ای گفتم : _چند بار باید بگم که من خواهر شما نیستم ؟ من خانم فـــرهــمــنـــد هستم. نه بیشتر نه کمتر . یعنی تلفظ این دو کلمه اینقدر سخته؟ با صدای کشیده و تیکه تیکه گفتم: خـــانـــــــم فـــرهــمــنـــد نفس عمیقی کشید و به آیه نگاهی کرد . معنی این نگاه رو خیلی خوب متوجه شدم... داشت با نگاهش به آیه می فهموند که : دیدی گفتم این دختر شریه ؟! ×چشم سعیمو میکنم. حالا بفرمائید داخل چادر تا صحبت کنیم . ای خدا این کیه آفریدی ؟ میگه سعیمو میکنم... باز رگ لج بازیم عود کرد ... _من همین جا رو ترجیح میدم. ×‌اما... +آرا... نه ، چیز بود ، آقای حجتی خانم فرهمند درست میگن همین جا بشینیم بهتره . آقای حجتی دستی توی موهای لختش کشید و گفت ×بسیار خب . حداقل بریم یک جای خلوت ... همراه با آقای حجتی به یه جای دنج رفتیم که سایه بود و باد خنکی می وزید . حتما نمیخواسته آفتاب به آیه جونش بخوره دیگه ! یک لحظه از طرز فکر کردنم خندم گرفت... سرمو بلند کردم که با بلندکردن سرم با حجتی چشم تو چشم شدم و سریع خندمو قورت دادم و به زمین خیره شدم. حجتی صلواتی فرستاد و شروع کرد به صحبت کردن . ‌×بسم الله الرحمن الرحیم . خب همونطور که در جریان هستید ، شما مسئول هماهنگی خواهران شدید . متاسفانه دیروز پای مسئول قبلیمون پیچ خورد و چون اینجا امکانات زیادی در دسترس نداشتیم ، منتقلشون کردیم به بیمارستان های اطراف و تشخیص بر این شد که پاشون شکسته . +ان شاءالله که زودتر بهبودیشون رو به دست بیارن . ×ان شاءالله . ایش دختره خود شیرین ... آراد تک تک کارهایی رو که باید انجام میدادیم رو با حوصله توضیح داد. چندین بار هم برای اینکه حرصش رو در بیارم وسط حرفش می پریدم و ازش سوالای بی خودی می پرسیدم ، اما اون با آرامش جواب سوالاتم رو میداد. آیه با تعجب به ما دوتا چشم دوخته بود . دلیل تعجبش رو نمیدونستم . شاید بخاطر اینکه با همسرش دهن به دهن شدم ، اوففف اینم مثل راحیل شده ، ولی اگر اینطوری بود باید مثل راحیل میزد تو دهنم ... اَه چقدر عجیبن اینا. بالاخره صحبت های آراد و سوالات من تموم شد و با صلواتی ، جلسه غیر رسمی رو به پایان رسوندیم . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_شصت_و_سوم اين اواخر ديگر
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری كردم. با تعجب ديدم مقدار زيادي پول نقد داخل آن پاكت است! هادي دوباره به من نگاه كرد و گفت: شيخ باقر، همه چيز زندگي من و شما دست خداست. من براي اين مردم ضعيف، ولي با ايمان كار ميكنم. خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام ميذاره تو پاكت و ميفرسته! خيره شدم توي صورتش. من ميخواستم او را نصيحت كنم، اما او واقعيت اسلام را به من ياد داد. واقعاً توكل عجيبي داشت. او براي رضاي خدا كار كرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبي داد. بعدها شنيدم که همه از اين خصلت هادي تعريف ميکردند. اينکه کارهايش را خالصانه براي خدا انجام ميداد. يعني براي حل مشکل مردم کار ميکرد اما براي انجام کار پولي نميگرفت. @rafiq_shahidam96