eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
15.9هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 ×مم...ممکنه ، تشنج کنه ... با بُهت گفتم +تو مطمئنی؟ ×آ...آره. آیه در حالی که گریه می کرد گفت ×حالا چی کار کنیم ؟! +نمیدونم... یعنی واقعا نمیدونم ... دستی توی موهای لَختم کشیدم و جوری که فقط خودم بشنوم گفتم +لعنتی. نگاهی به آیه و بعد هم به مروا انداختم و سریع از اتاق اومدم بیرون. خودمم نمیدونستم از چی و برای چی اینقدر عصبانی هستم. فقط میخواستم یه جوری خودمو تخلیه کنم. به سمت در خروجی راه افتادم ، که با شنیدن صدای اذان ، سریع به طرف سرویس های بهداشتی رفتم ... توی آینه به خودم نگاهی انداختم ، صورتم بی روح شده بود و چشمای آبیم این بی روحیه صورتم رو دوچندان میکرد... دستی به سر و صورتم کشیدم ... و تجدید وضو کردم و به طرف نمازخونه راه افتادم ... جانمازو پهن کردم و شروع کردم به نماز خوندن ... پس از اتمام نماز و گفتن تسبیحات اربعه، قرآن کوچیکی که در جیب داشتم رو در آوردم و به سمت اتاقی که مروا اونجا بستری بود حرکت کردم. آروم در اتاق رو باز کردم... با دیدن آیه ، کلافه سرمو تکون دادم. دستای مروا رو توی دستش گرفته بود و مدام گریه میکرد ... به طرفش حرکت کردم و درست بالای سرش ایستادم و صداش زدم... +آیه جانم . دستی روی چشمای خیسش کشید و سرشو به طرفم چرخوند. ×جانم داداش . +جانت سلامت عزیزم. آیه بلند شو برو نمازتو بخون ، یکمم استراحت کن... کارتم توی داشبورد ماشینه ، کارتو به بنیامین بده و بگو بره یه چیزایی بخره ، از صبح تا حالا هیچی نخوردین ... من خودم همین جا هستم . دست مروا رو آروم پایین گذاشت و پتوشو یکم بالاتر کشید ، بعد هم رو به من کرد و گفت ×نمازمو که خوندم... نه ، داداش گرسنم نیست . استراحتم نمی کنم ، اینجا باشم خیالم راحت تره. +آیه ، حرف گوش کن و برو یکم استراحت کن... خواست حرفی بزنه اما سکوت کرد... دوباره به سمت مروا رفت و بوسه ای روی پیشونیش کاشت ... بعد از رفتن آیه ، یه صندلی برداشتم و با فاصله کنار تخت نشستم. قرآنی که توی دستم بود رو باز کردم و شروع کردم به خوندن . +بسم الله الرحمن الرحیم........ به ساعت مشکی رنگ روی دستم نگاهی انداختم ، حدودا ۴ ساعتی میشد که در حال قرآن خوندن بودم... در این حین هم چند باری پرستارهایی که می اومدن وضعیت مروا رو چک میکردن با پوزخند بهم خیره می شدند ولی من بی اهمیت بهشون کار خودمو انجام میدادم... بنیامین هم چند باری اومد و سعی کرد منو متقاعد کنه که این کارو انجام ندم و برم استراحت کنم، اما موفق نشد . چون مرغ من یه پا داشت ... &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هفتاد هادي از كجا پول مي
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری فتنه ی داعش ميگويند تاريخ مرتب تكرار ميشود، فقط اسمها عوض ميشود، وگرنه بسياري از اتفاقات سالها و قرنهاي گذشته، با نامهايي جديد تكرار ميگردد. از روزي كه بيداري اسلامي منطقه ي ما را فراگرفت، آمريكا و اسرائيل با كمك حاكمان فاسد منطقه، يك نوع كودتا را در كشور سوريه به راه انداختند. آنان ميخواستند وانمود كنند كه سوريه هم مانند تونس و ليبي و مصر و بحرين و ... درگير بيداري اسلامي شده! اما تفاوت آشكار بحران سوريه با ديگر كشورها، حضور تروريستهاي صدها كشور در غالب قيام مسلحانه ضد دولت سوريه بود! شكي نبود كه دولت مردمي سوريه تاوان حمايت از محور مقاومت را پرداخت ميكرد. تروريستهاي سوري صدها انسان بيگناه را فقط به جرم حمايت از دولت قانوني اين كشور به خاك و خون كشيدند. آنچه كه ما از خوارج زمان اميرالمؤمنين علي ع شنيده بوديم در رفتار اين قوم وحشي مشاهده كرديم. دولتهايي كه ادعا ميكردند نظام سوريه ظرف شش ماه نابود خواهد شد، شاهد بودند كه گروههاي مردمي به حمايت از دولت سوريه برخواستند. @rafiq_shahidam96