هدایت شده از سلام بر ابراهیم
Nashre Hadi Ba Hamkarie Madrese Taali Taghdim Mikonad1_1605946512.mp3
زمان:
حجم:
16.34M
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه اول
* گفتگو با راوی کتاب شنود با نام مستعار «صادق»
* بیان مطالب کتاب شنود بدون سانسور
* درخواست راوی برای بیان حقایق ناگفته
* چرا گفتگو تصویری نشد؟
* روشن شدن زوایای وسیعی از عالم شیاطین
* تصاویر عجیب شیاطین
* اجناس مختلف شیاطین
* چه شد که تصمیم به نشر حقایق گرفتم؟
* شروع داستان ...
* بیماری که تجربه ام را رقم می زد.
* گردابی که از جنس نور بود.
* صدای نفسم را نمی شنیدم.
* حضور اجدادم را حس می کردم.
* پیرمردی که بسیار نورانی و با جذبه بود.
* علاقه شدید واشتیاق دو طرفه به فرشته مرگ
*چه شد که مشتاق مرگ شدم؟
* اعمالی که به آن تکیه کرده بودم.
* جلوه نفس لوامه
⏰ مدت زمان:۴۰:۰۵
📆1401/03/05
#شیطان
#مرگ
#عمل
❗️برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود ، از طریق لینک زیر اقدام نمایید.
https://aminikhaah.ir/?p=6561
🔔 @Aminikhaah_Media
Nashre Hadi Ba Hamkarie Madrese Taali Taghdim MikonadAUD-20220706-WA0011.mp3
زمان:
حجم:
16.34M
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه اول
* گفتگو با راوی کتاب شنود با نام مستعار «صادق»
* بیان مطالب کتاب شنود بدون سانسور
* درخواست راوی برای بیان حقایق ناگفته
* چرا گفتگو تصویری نشد؟
* روشن شدن زوایای وسیعی از عالم شیاطین
* تصاویر عجیب شیاطین
* اجناس مختلف شیاطین
* چه شد که تصمیم به نشر حقایق گرفتم؟
* شروع داستان ...
* بیماری که تجربه ام را رقم می زد.
* گردابی که از جنس نور بود.
* صدای نفسم را نمی شنیدم.
* حضور اجدادم را حس می کردم.
* پیرمردی که بسیار نورانی و با جذبه بود.
* علاقه شدید واشتیاق دو طرفه به فرشته مرگ
*چه شد که مشتاق مرگ شدم؟
* اعمالی که به آن تکیه کرده بودم.
* جلوه نفس لوامه
⏰ مدت زمان:۴۰:۰۵
📆1401/03/05
#شیطان
#مرگ
#عمل
#کانال_ما_رو_به_اشتراک_بگذارید👇👇
@shahidmedadian
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#امام_زمان_امام_باقر
#شب_جمعه_عیدغدیر_حجاب
#کانال_شهدایی_شهیدرحمان_مدادیان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
@shahidmedadian
❤❤❤❤
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
08 Mostanade Soti Shonood .MP3
زمان:
حجم:
16.07M
🔉#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه هشتم
* پاسخ به سوالات
* چرا صوت ها سانسور می شود؟
* از کجا بفهمیم که این مستنذ زاییده ذهن نیست؟
* مرگ را حس کردم و نزدیک می بینم
* نیازی به مطرح شدن نمی بینم
* همین که افرادی متنبه می شوند، برای من کافی است.
* تواتر، راه اثبات تجربیات نزدیک به مرگ
* ایمان به عالم غیب، ثمره تجربه نزدیک به مرگ
* تماس با برادر راوی برای اتمام حجت
* جنس مطالبی که حکایت از حقیقت دارد
* با توجه به آیات قرآن تجسم شیطان امکان پذیر است.
* یکی از کید های شیطان
* تجسم شیطان، تحت اراده خدا
* شیطان قدرت ندارد که برای هرکس تجسم پیدا کند.
* ملاحظات کاری، علت سانسور مطالب
⏰ مدت زمان:٣٩:١٧
📆1401/03/12
#مرگ
#شیطان
#تجسم
#غدیر_عید_غدیر
#امام_زمان_ایران_عفیف
#حجاب
#کانال_شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
10.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یَخْشَى الْمَوْتَ وَلاَ یُبَادِرُ الْفَوْتَ
(از کسانى مباش که)از #مرگ مى ترسد ولى #فرصتها را از دست مى دهد
ازحکمت ۱۵۰نهجالبلاغه
#تاریکی_قبر
@rafiq_shahidam96
#پیام_قرآنی
#مرگ
🍃 مرگ، استثنا ندارد و براى همه است. «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»
🍃 مرگ، امرى وجودى است، نه عدمى. «ذائِقَةُ الْمَوْتِ- تُرْجَعُونَ»
🍃 مرگ، پايان كار نيست، بازگشت به مبدأ است. «إِلَيْنا تُرْجَعُونَ»
#عنکبوت_57
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
A j:
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور
✔️ راوی : امیر منجر
🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال #ابراهيم. با موتور به همان جلسه #مذهبي رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد.
🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود.
مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟!
🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود.
فرياد #مرگ بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را #محاصره کرده اند و...
🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت.
سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت #بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم.
تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود.
🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن #مجروح را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند.
ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟
🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن #جوان را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه.
🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين #شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها.
مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و...
🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل #سياسي روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به #ايران باز ميگردند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
A j:
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور
✔️ راوی : امیر منجر
🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال #ابراهيم. با موتور به همان جلسه #مذهبي رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد.
🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود.
مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟!
🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود.
فرياد #مرگ بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را #محاصره کرده اند و...
🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت.
سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت #بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم.
تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود.
🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن #مجروح را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند.
ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟
🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن #جوان را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه.
🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين #شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها.
مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و...
🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل #سياسي روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به #ايران باز ميگردند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
@kooche_shohadaaمرگ یا شهادت_1455888598.mp3
زمان:
حجم:
6.07M
#مرگ میخوای یا
#شهادت؟🌷🕊
#دعا کنید نمیرید ..
حیف نیست بچه هیئتی به اربابش اقتدانکنه؟
مگه ما از #شهدا چی میخواییم!؟
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
•|💚|•
از عالِمی پرسیدند: برای خوب بودن
کدام روز بهتر است؟
عالِم فرمود: یک روز قبل از #مرگ !
گفتند: ولی روز مرگ را هیچکس نمیداند !
عالِم فرمود: پس هر روزِ #زندگی را روز آخر بدان و خوب باش.
فرصت های ماه رمضان را دریابیم
شاید فردایی نباشد
#اللهمعجللولیکالفرج
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
هفتم صفر : روز #شهادت_امام_حسن مجتبی " علیه السلام " و همچنین روز ولادت امام موسی کاظم " علیه السلام "
( منبع : کتاب منتهی الآمال )
🏴🏴🏴🏴🏴
▪️شیخ صدوق از امام صادق " علیه السلام " روایت کرده ، که فرمودند پدرم از پدرشان خبر دادند که حضرت #امام_حسن " علیه السلام " در زمان خود از همه مردمان عبادت و زهدشان بیشتر بود ، و افضل مردم بودند ،
و هرگاه یاد می کردند #مرگ و قبر و بعثت و نشور و گذشتن بر صراط را گریه می کردند ،
و چون یاد می کردند عرض اعمال را بر حق تعالی فریاد می کشیدند ، و مدهوش می گشتند ،
و چون به #نماز می ایستادند بندهای بدنشان می لرزید به جهت آنکه خود را در مقابل پروردگار خویش می دیدند ،
و چون یاد می کردند بهشت و دوزخ را اضطراب می نمودند مانند اضطراب کسی که او را مار یا عقرب گزیده باشد ، و از خدا مسئلت می کردند بهشت را و استعاذه می کردند از آتش جهنم ،
و هرگاه در #قرآن تلاوت می کردند ▪️یا ایها الذین آمنوا ▪️ می فرمودند :
▪لیبک اللهم لبیک ▪️ و در هیچ حالی کسی ایشان را ملاقات نکرد مگر آنکه می دید که مشغول به ذکر خداوند هستند و زبانشان از تمام مردم راستگوتر بود و بیانشان از همه کس فصیح تر بودند ......▪️
◾️برگرفته از کتاب منتهی الآمال◾️
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فراموش میشم ...💔
#مرگ🥀