کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (36) 🌺 #شروع_جنگ 3 #کيسه_دست_بگيريم_و_برات_پول_جمع_کنيم! (#راوی : مير عاصف شاهمر
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (37)
#فداییان_اسلام 1
#پدر_دلسوز
(#راوی : مير عاصف شاهمرادی)
سيد بلند قامتی که سر بنی_صدر داد میزد را می شناختم. در کردستان او را ديده بودم. دلاور مرد شجاعی به نام سيد_مجتبی_هاشمی . سيد، قبل از انقلاب از افسران تکاور بود. دوره های نظامی را به خوبی سپری کرده و درهمان سال ها از ارتش جدا شده بود. ورزشکار بود. باستانی کار و کشتی گير روحيه پهلوانی داشت. انسانی متواضع و بسيار خوش برخورد بود. در مسایل دينی انسانی کامل بود. می گفتند: وضع مالی خوبی دارد. چند دهنه مغازه در خيابان وحدت اسلامی(شاهپور) داشت.نبرد خرمشهر به روزهای پايانی خود رسيده بود. اولين روزهای آبان بود که نيروهای دشمن پل های رود کارون را گرفتند. از مسير شمال هم شهر را به طور کامل محاصره شد. بقيه نيروهای باقيمانده با قايق و يا هر وسيله ديگر از رودخانه رد شدند و به سمت آبادان رفتند.با شاهرخ و ديگر رفقا به سمت آبادان رفتيم. مقر نيروهای ارتش ما را قبول نکرد. سپاه هم نيروهای خود را در دو هتل آبادان مستقر کرده بود. نيروی دريایی و ژاندارمری هم برای خودشان مقر مخصوص داشتند.نيروهای ستون پنجم و منافقين در همه جا پراکنده بودند. در گوشه ای از شهر و در نزديکی فرودگاه، هتل کاروانسرا قرارداشت. نيروهای سيد مجتبی آنجا بودند. يکی از بچه های سپاه گفت: شما هم به آنجا برويد، سيد شما را رد نمی کند.
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》